مزد فرار از گناه!
شيخ رجبعلي خياط مي گويد: در ايام جواني دختري رعنا و زيبا از بستگان دلباخته من شد و سرانجام در خانه اي خلوت مرا به دام انداخت؛ با خود گفتم: رجبعلي! خدا تو را امتحان كرده؛ بيا و يك بار تو خدا را امتحان كن و از اين حرام آماده و لذت بخش؛ براي خدا، صرف نظر كن و سپس عرضه داشتم:«خدايا! من اين گناه را براي تو ترك مي كنم؛ تو هم مرا براي خودت تربيت كن.» و همين گفته و پرهيز از گناه موجب بصيرت و بينايي او شد، چنان كه خودش گفته است: پس از آن روز، روزي از چهارراه مولوي و از مسير خيابان سيروس به چهارراه گلوبندك رفتم و برگشتم، فقط يك چهره آدم ديدم!
مقام امام حسين عليه السلام در نزد خدا
از سيد علي حسيني نقل شده كه گفت روز عاشورا در مشهد مقدس يكي از رفقا براي ما كتاب مقتل مي خواند، به اين حديث رسيد كه امام باقر عليه السلام فرمودند: هر كس در مصيبت امام حسين عليه السلام اشك چشمش روان شد اگر چه به قدر بال مگسي باشد خداوند گناهان او را بيامرزد، اگر چه به قدر كف دريا باشد.(ثواب الاعمال، ص178، شخصي در مجلس بود، اين حديث را انكار كرد و گفت اين را عقل نمي پذيرد. بحث درگرفت و پس از آن متفرق شديم. آن شخص همان شب در خواب ديد كه قيامت برپا شده و مردم در زميني هموار برانگيخته شده اند، گرما شدت يافت و تشنگي غالب شد. او هر طرف به طلب آب رفت، نيافت. تا اينكه حوض بسيار بزرگ و پر آبي را ديد كه آب آن از برف سردتر است و در كنار آن دو مرد و يك زن سياه پوش محزون ايستاده اند، پرسيد ايشان كيستند؟ جواب دادند رسول اكرم(ص)، اميرامؤمنين(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) مي باشند، پرسيد چرا اينها سياه پوشيده اند و محزونند؟ گفتند مگر امروز عاشورا نيست اينها براي همين محزونند. آن مرد مي گويد نزديك حضرت فاطمه(س) رفتم و درخواست آب كردم، آن حضرت نظر تندي به من كردند و فرمودند: تو منكر فضل گريه بر نور چشم من، حسين عليه السلام هستي كه او را از روي ظلم و دشمني كشتند، خدا لعنت كند كُشنده و ستم كننده بر او و كسي را كه مانع او شد از آشاميدن آب. آن شخص مي گويد از خواب بيدار و از گفته خود پشيمان شدم و توبه كردم.
رهبر فرزانه انقلاب پس از مطالعه كتاب«سفر به قبله» نوشته«هدايت الله بهبودي»، دل نوشته اي در حال و هواي دلتنگي زيارت خانه خدا دارند كه به شرح ذيل مي باشد:
«اين كتاب مرا باز در شور و حال حسرت آلود زيارت خانه خدا و حرم رسول الله(ص) فرو برد. شور و حال و اشتياقي كه ديگر اميدي هم با آن نيست. تا به ياد دارم- از سال هاي دور جواني- هرگز دل خود را از آتش اين اشتياق، رها نيافته ام. اما حتي در دوران سياه اختناق كه هر روحاني بامعرفت و بي معرفتي، با رغبت و يا حتي از سر سيري، آسان مي توانست در خط حج قرار بگيرد … و من نمي توانستم! يا بهتر بگويم هيچ حمله دار و دئيس كارواني از ترس ساواك شاه، نمي توانست و جرأت نمي كرد نام مرا در فهرست حاجي هاي خود- چه رسد به عنوان روحاني كاروان- بگذارد، بله، حتي در آن دوران سخت هم دلم از اميد زيارت كعبه و بوسه زدن بر جاي پاي پيامبر(ص) در مكه و مدينه، خالي نمانده بود … و اين اميد، اگر چه با حج ده روزه سال1358 كه به فضل شهيد محلاتي قسمتم شد، برآورده گشت، اما آتش آن شوق سوزنده تر و مشتعل تر شد … در سالهاي رياست جمهوري چشم اميد به پس از آن دوران دوخته بودم…. اما امروز … شور و اشتياقي بي سكون و اميدي تقريباً فرو مرده … تنها تسلا به خواندن اينگونه سفرنامه ها يا شنيدن آنها است كه خود بازافزاينده شوق نيز هست.»
گفتاري از آيت الله مظاهري: براي خدا كار كنيم…
روايت است{كه ثواب} زني{كه} بچه اش گريه مي كند و از خواب بلند مي شود و او را شير مي دهد، بي خوابي مي كشد و بر گريه بچه اش صبر مي كند، مثل اين است كه غلامي خريده و آزاد كرده باشد.
مي گويد براي خدا اين سختي را تحمل مي كنم. براي خدا تربيت مي كنم. وقتي هم وارد جامعه شد مي خواهد به درد من بخورد يا نخورد. اتفاقاً وقتي براي خدا شد به درد خواهد خورد. باقيات صالحات مي شود و به قول قرآن «قره عين» مي شود. چشم روشني دنيا و آخرتش مي شود.
اگر يك مرد هم براي خدا زحمت بكشد، براي اينكه «الكاد لعياله كالمجاهد في سبيل الله» اگر مردي كار بكند براي اين كه زن و فرزندش در رفاه باشند، مثل اين است كه در جبهه(در خط مقدم) كار كند. صبح كه از خانه بيرون مي رود محركش خداست، محركش اين است كه زن و فرزندش در آسايش باشند. مثلاً معلمي سر كلاس برود به فكر اين باشد كه انساني را درست تربيت كند. بچه مسلماني زير دست او امانت است، مسئول است و خدا فرموده اگر بتواني يك بچه مسلماني را بسازي، مثل اين است كه جهان را زنده كرده باشي، وقتي اين محرك شد خواه ناخواه ديگر در كلاس دچار ضعف اعصاب نمي شود، ديگر به فكر اين نيست آيا به او رتبه مي دهند يا نه؟ اصلاً فكرش را نمي كند. كاري بوده كه براي خدا كرده و پروردگار عالم هم ديده، وقتي هم كه به خانه مي آيد اگر ايرادي ببيند، ناراحتي نمي كند و عصباني نمي شود.
براي چنين زن و مردي كينه توزي و حسادت و جاه طلبي معنا ندارد. اگر آدم به چنين جايي برسد، اگر همسرش هم در خانه بداخلاق باشد خوشحال است، اگر در خانه از او تشكر بكنند، خيلي اهميت نمي دهد براي اين كه مي ترسد محركش تشكر بشود، محبت زن بشود. چون براي خدا كار كرده است و از هيچ كس هم انتظار تشكر ندارد و مي ترسد كه اگر كسي از او تشكر كند آن اجرش هم از بين برود. ديگر اختلاف خانوادگي پيدا نمي شود. ضعف اعصاب و غضب نيست.
«صبغه الله و من احسن من الله صبغه» رنگ خدا چه رنگ خوبي است. كاري بكنيم كه در زندگي محرك ما خدا باشد. مشكل است، اما خيلي لذت بخش است.
برگرفته از كتاب «جهاد با نفس» آيت الله مظاهري
درسي از شيطان!
نكته: مي گويند شيطان با حيلت وارد كشتي نوح شد و وقتي آن جناب به شيطان اعتراض كرد، شيطان گفت: آيا مي خواهي دو چيز به تو بياموزم؟! نوح(ع) فرمود: من احتياجي به گفتارت ندارم، ولي هر چه مي خواهي بگو. شيطان گفت: آن دو چيز يكي حرص است كه از آن بپرهيز، چون آدم و حوا به دليل حرص از بهشت خارج شدند، دوم حسد است كه از آن هم دوري كن، زيرا حسد سبب شد كه خداوند مرا از بهشت اخراج كند. خداي تعالي به حضرت نوح(ع) وحي فرستاد كه هر دوي آنها را بپذير، اگر چه خودش ملعون است، اما اين دو پند او درست است.
نظر: وقتي ملعون ترين و خبيث ترين موجود، «حرص» و «حسد» را به عنوان دو عامل اصلي سقوط معنوي و اخلاقي انسان و خروج آن از بهشت الهي مي داند به خوبي مي توان به اهميت دوري از اين دو خصيصه گمراه كننده و زشت پي برد. واقعيت اين است كه از گذشته تا به امروز سقوط بسياري از انسان ها و حتي بزرگان و عالمان، همين حرص زدن براي مال و مقام و ثروت دنيا و حسدورزي بوده است.
چه كشورهايي حامي صدام در جنگ با جمهوري اسلامي ايران بودند؟
در ميان كشورهاي بسياري كه از صدام حمايت و او را همه جانبه تقويت كردند، مي توان سابقه دنياي عرب را بسي تأسف بار و خسارت زا تلقي كرد، چرا كه آنان از يك سو خود را همسايه و از سوي ديگر داعيه دار اسلام و همزيستي مسالمت آميز مي دانستند، اما در عمل كاملاً در تضاد با آن گام برداشتند.
در ادامه تنها گذري خلاصه به كشورهاي حمايت كننده صدام در جريان جنگ تحميلي داريم.
* كشورهاي عربي
به اسارت در آمدن17 مليت عربي در جريان دفاع مقدس، اولين گواه حمايت كشورهاي عربي از صدام است كه فهرست نام قوا و تعداد نيروها و يگان هاي اعزام شده، در منابع موجود است.
در كنار اين موضوع برخي از اين كشورها حمايت هاي ديگري هم از صدام داشتند كه عبارتند از:
اردن: ملك حسين صراحتاً به نفع عراق و عليه ايران موضع گيري كرده و با كمك هاي سياسي، اقتصادي و نظامي فراوانش از جمله اعطاي وامهاي چند ميليون دلاري به عراق، حمايت و پشتيباني اش را از اين كشور اعلام كرد. در طول جنگ، تنها سيستم حمل و نقل به عراق از طريق اردن صورت مي گرفت. در اين چارچوب شيكه حمل و نقل وسيعي بين دو كشور ايجاد شد و بندر عقبه اين كشور براي حمل و نقل سلاح و تجهيزات نظامي سبك و سنگين در اختيار عراق قرار گرفت.
كويت: اين كشور نه تنها خاك و پايگاههاي هوايي خود را در اختيار عراق گذاشت، بلكه 15 ميليارد دلار پول نقد به عنوان وام بلاعوض به عراق داد و اين علاوه بر نفتي بود كه كويت براي عراق صادر مي كرد.
مصر: در طول دهه 80، حسني مبارك، رئيس جمهور مصر حدود سه و نيم ميليارد دلار موشك و تسليحات به عراق فروخت.
عربستان: كويت و عربستان توافق كردند كه از سال 1982 عايدات صدور نفت از منطقه بي طرف روزانه 300 تا 350 هزار بشكه به حساب عراق ريخته شود.
* كشورهاي غربي
آمريكا اصلي ترين مشوق صدام براي حمله به ايران بود. به علاوه اين كشور با يك سري اقدامات از جمله، مقابله با فروش سلاح و تجهيزات به ايران و تحريم اقتصادي، حمايت هاي ديپلماتيكي، حمايت هاي اطلاعاتي، حمايت هاي مالي و نيز تضمين تحويل بمب هاي خوشه اي و مواد بيولوژيكي و ميكروبي به عراق و ورود مستقيم نظامي به جنگ در سال هاي انتهايي دفاع مقدس در ماجراي جنگ نفتكش ها از حاميان اصلي عراق بود.
آلمان، انگليس، سوئيس، ايتاليا، فرانسه، سوئد، يوگسلاوي سابق و … از جمله حاميان اروپايي صدام بودند كه او را تا بن دندان از جديدترين سلاح هاي متعارف و غيرمتعارف مسلح كردند.
علاوه بر اين، كشورهايي مانند برزيل و آرژانتين كه در آن زمان در صنعت نظامي تقريباً پيشرفته بودند، تسليحاتي را در اختيار عراق قرار مي دادند.
هفته نامه صبح صادق/شماره567/27شهريور1391
عصايي كه خاطرات سيدناصر را نگه داشت!
امروز كه سالها از حماسه آفريني هاي هشت سال دفاع مقدس مي گذرد اگر خوب فكر كنيم، اين هشت سال و حواشي آن دريايي از موضوعات و مسائلي است كه رواست براي واكاوي در آن غرق شد.
شايد تاكنون چندان به آن پرداخته نشده است، در حالي كه لازم مي نمايد كه پردازش بيشتري بدان شود.
«پايي كه جا ماند» به شرح بسياري از اعمال و رفتار اُسرا و نظاميان عراقي پرداخته و زواياي بسياري از زندگي اسرا در كمپ هاي عراقي را روايت كرده است. در اين كتاب به موضوعات متنوع و گوناگوني از زندگي اسرا مانند: گذراندن اوقات فراغت، عزاداري، آموزش و تدريس، آدم فروشي و … اشاره شده است. يادداشت هاي اوليه كتاب بسيار طولاني و با جزئيات فراوان نقل شده اند و در ادامه كوتاه و كوتاه تر مي شوند.
«سيدناصر حسيني پور» راوي و نويسنده كتاب، اين كتاب را به«وليد فرحان» شكنجه گري كه از هيچ فرصتي براي آزار و اذيت او غافل نمي ماند، تقديم كرده است. شكنجه گري كه او را مجبور به دويدن بر روي يك پا مي كند، او را مجبور به ساعت ها خيره شدن به آفتاب مي كند و براي بيرون كشيدن اطلاعات از ناصر با كابل به جان او مي افتد.
يادداشت هاي روزانه نوشته شده بر روي كاغذ سيگار و مخفي شده در داخل يك عصا كه خاطرات 811 روز اسارت سيدناصر حسيني پور از زندان هاي مخفي عراق كه از سوم تيرماه سال1367 آغاز مي شوند و تا 22شهريورماه سال1369 ادامه مي يابند و اشك ها و لبخندهاي اسراي ايراني در عراق را روايت مي كند، مي شود متن اين كتاب.
امام خامنه اي اوايل شهريورماه بر اين كتاب تقريظي نوشتند و در آن تقريظ بيان داشتند:«تاكنون هيچ كتابي نخوانده و هيچ سخني نشنيده ام كه صحنه هاي اسارت مردان ما در چنگال نامردمان بعثي عراق را، آن چنان كه در اين كتاب است به تصوير كشيده باشد. اين يك روايت استثنايي از حوادث تكان دهنده اي است كه از سويي صبر و پايداري و عظمت روحي جوانمردان ما را و از سويي ديگر پستي و خباثت و قساوت نظاميان و گماشتگان صدام را، جزء جزء و كلمه به كلمه در برابر چشم و دل خواننده مي گذراند و او را مبهوت مي كند …»
اين كتاب مشتمل بر 15 فصل است و نويسنده در پايان، بخش را به اسناد و عكس ها اختصاص داده است. نگارش اوليه اين كتاب در سال هاي1370-1375 انجام گرفته و زماني كه نگارش دوم كتاب با چند سال تأخير پايان يافته، نويسنده از انتشار آن امتناع كرده است تا اينكه با اصرار دوستان در سال1390 در قالب اين كتاب منتشر شد.در ميان رزمندگان و بازماندگان جنگ، عده قليلي بودند كه شخصاً به نوشتن خاطرات خود اقدام كردند و انتشار يادداشت ها قالبي كاملاً مهجور بود. كتاب«پايي كه جا ماند» از اين حيث نوعي خط شكن محسوب مي شود، زيرا از سويي در قالب يادداشت نويسي است و از سوي ديگر سيدناصر حسيني پور شخصاً آن را نگاشته است.
اين كتاب را انتشارات سوره مهر به زينت طبع آراسته است.
محك عجيب شاگردان!
ابو عبدالله محمد بن خفيف شيرازي، معروف به شيخ كبير، از عارفان بزرگ قرن چهارم هجري است. او دو مريد داشت كه هر دو«احمد» نام داشتند. يكي را احمد بزرگ تر مي گفتند و ديگري را احمد كوچك تر. شيخ به احمد كوچك تر، توجه و عنايت بيشتري داشت. روزي برخي ياران نزد شيخ آمده، گفتند: احمد بزرگ تر، بسي رياضت كشيده و منازل سلوك را پيموده است، چرا او را دوست تر نمي داري؟ شيخ گفت: آن دو را بيازمايم كه مقامشان بر همگان آشكار شود.
روزي احمد بزرگ تر را گفت:«يا احمد! اين شتر را برگير و بر بام خانه ما ببر.» احكد بزرگ تر گفت: يا شيخ! شتر بر بام چگونه توان برد؟ شيخ گفت: از آن درگذر كه راست گفتي.
پس از آن رو به احمد كوچك تر كرد و گفت: اين شتر بر بام بر. احمد كوچك تر، در همان دم كمر بست و آستين بالا زد و به زير شتر رفت كه او را بالا برد و به بام آرد. هر چه نيرو به كار گرفت و سعي كرد، نتوانست. شيخ به او فرمان داد كه رها كند و گفت: آنچه مي خواستم، ظاهر شد. اصحاب گفتند: آنچه بر شيخ آشكار شد، بر ما هنوز پنهان است.
شيخ گفت: از آن دو، يكي به توان خود نگريست نه به فرمان ما؛ ديگري به فرمان ما انديشيد، نه به توان خود!
بهره مندي انسان از امام غائب
قال مولانا الامام المهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف:«أما وَجهُ الإنتفاعِ بي في غَيبَتِي فَكالانتِفاعِ بِالشَمسِ إِذا غَيبَتَها عَنِ الأبصارِ السّحابَ»
اما چگونگي استفاده از من در غيبتم، همانند استفاده از خورشيد است، هنگامي كه ابرها آن را از ديدگان پنهان نگاه دارد.
در اين حديث شريف، وجود حضرت(عج) در عصر غيبت كبرا، به خورشيد در پس ابر تشبيه شده است.
در اين تشبيه، نكات جالبي نهفته است كه به بعضي از آنها اشاره مي كنيم:
1- حضرت(عج) وجود خود را به خورشيد تشبيه كرده است. همان گونه كه خورشيد، منشأ حيات موجودات و مايه گرمي و حرارت و نور و حركت و … است و با نبودن آن، حيات و زندگاني از موجودات رخت برمي بندد، حيات معنوي جامعه، از وجود امام زمان(عج) و بقاي آن نيز به بقاي وجود آن حضرت وابسته است.
در روايات اسلامي وارد شده است كه امامان معصوم عليهم السلام اهداف غايي ايجاد مخلوقاتند.
2- همان گونه كه خورشيد يكي از مخلوقات و در عين حال واسطه بهره گيري موجودات از نور و حرارت است، امام(عج) نيز واسطه اعلا براي فيض بري موجودات است و فيض الهي، مانند نعمت و هدايت و …، به واسطه او به عموم خلايق مي رسد.
3- همان گونه كه مردم، هر آن، انتظار خارج شدن خورشيد از پَس ابرها را دارند تا تمام و كامل از وجود و ظهورش استفاده ببرند، در ايام غيبت آن حضرت نيز، مردم، منتظر ظهور و خروج اويند و از ظهورش مأيوس نمي شوند.
4- منكر وجود آن حضرت(عج)، همانند منكر وجود خورشيد است، هنگامي كه در پشت ابرها از ديده ها پنهان شود.
5- همان گونه كه ابر، كاملاً خورشيد را نمي پوشاند و نور خورشيد به زمين و زمينيان مي رسد، غيبت هم مانع كامل و تمامي براي بهره دهي حضرت نيست. مردم در زمان غيبت، حضرت(عج) را نمي بينند، اما از وجود مبارك او بهره مي برند. توسل يكي از راه هاي بهره بردن از آن امام است.
6- همان گونه كه در مناطقي كه هوا غالباً ابري است، گاهي خورشيد ابرها را مي شكافد و خود را از لابلاي آنها بيرون مي آورد و به عده اي از مردم نشان مي دهد، هر از چند گاهي نيز، عده اي شرفياب محضر مبارك امام زمان(عج) مي شوند و از وجود ايشان استفاده مي برند و از اين راه، وجود آن حضرت(عج) براي عموم مردم به اثبات مي رسد.
7- همان گونه كه از خورشيد، همگان، از ديندار و بي دين، نفع مي برند، آثار و بركات امام عصر(عج)، همه عالم را در برمي گيرد، هر چند مردم او را نشناسند و قدرش را ندانند.
8- همان گونه كه شعاع خورشيد، به مقدار روزنه ها و اندازه پنجره ها، داخل اتاق ها مي شود و مردم از آن بهره مي برند، مقدار بهره مردم از وجود و آثار و بركات آن حضرت نيز، به اندازه قابليت آنان است. انسان هر اندازه موانع را از خود دور كند و قلب خود را بيشتر بگشايد، از وجود و آثار و بركات بيشتري بهره مي گيرد.
9- همان گونه كه ابرها خورشيد را نابود نمي كنند و تنها مانع رؤيت اويند، غيبت امام زمان(عج) نيز فقط مانع رؤيت اوست.
اسلام را چند مي فروشيد؟!
مقيم لندن بود، تعريف مي كرد كه يك روز سوار تاكسي مي شود و كرايه را مي پردازد. راننده بقيه ژول را كه برمي گرداند، بيست پنس اضافه تر مي دهد! مي گفت: چند دقيقه اي با خودم كلنجار رفتم كه بيست پنس اضافه را برگردانم يا نه؟ آخر سر بر خودم پيروز شدم و بيست پنس را پس دادم و گفتم آقا اين را زياد دادي … گذشت و به مقصد رسيديم.
موقع پياده شدن راننده سرش را بيرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم. پرسيدم بابت چي؟ گفت مي خواستم فردا بيايم مركز شما مسلمانان و مسلمان شوم، اما هنوز كمي مردد بودم. وقتي ديدم سوار ماشينم شُديد خواستم شما را امتحان كنم. با خودم شرط كردم اگر بيست پنس را پس داديد، بيايم. فردا خدمت مي رسيم! تعريف مي كرد: تمام وجودم دگرگون شد. حالي شبيه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم، در حالي كه داشتم تمام اسلام را به بيست پنس مي فروختم!!