محك عجيب شاگردان!
ابو عبدالله محمد بن خفيف شيرازي، معروف به شيخ كبير، از عارفان بزرگ قرن چهارم هجري است. او دو مريد داشت كه هر دو«احمد» نام داشتند. يكي را احمد بزرگ تر مي گفتند و ديگري را احمد كوچك تر. شيخ به احمد كوچك تر، توجه و عنايت بيشتري داشت. روزي برخي ياران نزد شيخ آمده، گفتند: احمد بزرگ تر، بسي رياضت كشيده و منازل سلوك را پيموده است، چرا او را دوست تر نمي داري؟ شيخ گفت: آن دو را بيازمايم كه مقامشان بر همگان آشكار شود.
روزي احمد بزرگ تر را گفت:«يا احمد! اين شتر را برگير و بر بام خانه ما ببر.» احكد بزرگ تر گفت: يا شيخ! شتر بر بام چگونه توان برد؟ شيخ گفت: از آن درگذر كه راست گفتي.
پس از آن رو به احمد كوچك تر كرد و گفت: اين شتر بر بام بر. احمد كوچك تر، در همان دم كمر بست و آستين بالا زد و به زير شتر رفت كه او را بالا برد و به بام آرد. هر چه نيرو به كار گرفت و سعي كرد، نتوانست. شيخ به او فرمان داد كه رها كند و گفت: آنچه مي خواستم، ظاهر شد. اصحاب گفتند: آنچه بر شيخ آشكار شد، بر ما هنوز پنهان است.
شيخ گفت: از آن دو، يكي به توان خود نگريست نه به فرمان ما؛ ديگري به فرمان ما انديشيد، نه به توان خود!
محك عجيب شاگردان!