الا تو مرکز هستی شود تو را نگرم
شود که گوهر عشقت به جان و دل بخرم
شود ز معدن اخلاق و فضل و دانش تو
من سیاه روی نیز بهره ای ببرم
شود که وقت ظهورت کنم تو را یاری
کشی تو دست عنایت به مهر روی سرم
از این یتیمی غیبت رهائی ام بخشی
به راه عشق و ولایت تو خود دهی خبرم
شود که روی چو ماهت به چشم خود بینم
و یا به عالم رؤیا رخ تو را نگرم
برای لحظه وصلت مرا چه رو باشد
چگونه چشم تو بعد از جفای خود نگرم
در این که شاهد اعمال عالمی شک نیست
امان ز لحظه غفلت که می کنی نظرم
شاعر: محسن ربیعی