فرم در حال بارگذاری ...
|
71 وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ از خطبه هاى آن حضرت است فى ذَمِّ اَهْلِ الْعِراقِ در سرزنش اهل عراق اَمّا بَعْدُ، يا اَهْلَ الْعِراقِ فَاِنَّما اَنْتُمْ كَالْمَرْأَةِ الْحامِلِ حَمَلَتْ، فَلَمّا پس از حمد حق، اى اهل عراق، شما همچون زن حامله اى هستيد كه باردار شده، و پس از دوران اَتَمَّتْ اَمْلَصَتْ وَ ماتَ قَيِّمُها، وَ طالَ تَاَيُّمُها، وَ وَرِثَها اَبْعَدُها. باردارى طفل مرده بزايد و شوهرش بميرد، و دوره بيوه گيش طولانى شود، و دورترين اشخاص ارثش را ببرد. ... اَما وَاللّهِ ما اَتَيْتُكُمُ اخْتِياراً، وَلكِنْ جِئْتُ اِلَيْكُمْ سَوْقاً. وَ لَقَدْ بَلَغَنى بدانيد به خدا قسم آمدنم به سوى شما از روى اختيار نبود، اضطرار مرا به سوى شما كشيد. به من خبر رسيده كه اَنَّكُمْ تَقُولُونَ: عَلِىٌّ يَكْذِبُ! قاتَلَكُمُ اللّهُ! فَعَلى مَنْ اَكْذِبُ؟ اَ عَلَى شما مى گوييد: على دروغ مى گويد! خدا شما را بكشد! بر چه كسى دروغ بندم؟ بر اللّهِ؟ فَاَنَا اَوَّلُ مَنْ آمَنَ بهِ. اَمْ عَلى نَبيِّهِ؟ فَاَنَا اَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ. خدا؟ من اولين كسى هستم كه به حق ايمان آوردم. يا برپيامبر خدا؟ من نخستين فردى هستم كه او را تصديق نمودم. كَلاّ وَاللّهِ، وَلكِنَّها لَهْجَةٌ غِبْتُمْ عَنْها، وَلَمْ تَكُونُوا مِنْ اَهْلِها. نه هرگز به خدا قسم، اما سخنانى است كه از پيامبر گرفته ام كه شما از آن غايب بوديد، و لياقت شنيدن آن را نداشتيد. وَيْلُمِّهِ! كَيْلاً بِغَيْرِ ثَمَن لَوْ كانَ لَهُ وِعاءٌ، مادر آن كه گفت «على دروغ مى گويد» به عزا بنشيند! اگر ظرفيت داشته باشد علم وحكمت را رايگان دراختيارش مى گذارم، «وَلَـتَـعْـلَـمُـنَّ نَـبَـأَهُ بَـعْـدَ حـيـن». «و در آينده حقيقت آنچه را به شما خبر دادم خواهيد دانست».
70 وَ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ و گفتار آن حضرت است فى سُحْرَةِ الْيَوْمِ الَّذى ضُرِبَ فيهِ سحرگاه روزى كه ضربت به فرق مباركش رسيد مَلَكَتْنى عَيْنى وَ اَنَا جالِسٌ، فَسَنَحَ لى رَسُولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ نشسته بودم كه خواب مرا گرفت، و رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله ... باب وَآلِهِ، فَقُلْتُ: يا رَسُولَ اللّهِ، ماذا لَقيتُ مِنْ اُمَّتِكَ مِنَ الاَْوَدِ وَاللَّدَدِ! بر من آشكار شد، گفتم: اى پيامبر خدا، چه كجى ها و دشمنى ها از امت تو ديدم! فَقالَ: ادْعُ عَلَيْهِمْ. فَقُلْتُ: اَبْدَلَنِى اللّهُ بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ، وَ اَبْدَلَهُمْ فرمود: به آنان نفرين كن. گفتم: خداوند بهتر از آنان را به من عنايت كند، و به جاى من بى شَرّاً لَهُمْ مِنّى. شرى را بر آنان گمـارد. [ يَعْنى بِالاَْوَدِ الاِْعْوِجاجَ، وَ بِاللَّدَدِ الْخِصامَ، وَ هذا مِنْ اَفْصَحِ الْكَلامِ.] منظـور از «اَوَد» كجـى و «لَـدَد» دشمنى است، و اين از فصيح ترين سخنان اسـت.
69 وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است فى ذَمِّ اَصْحابِهِ در سرزنش اصحاب سست پيمانش كَمْ اُداريكُمْ كَما تُدارَى الْبِكارُ الْعَمِدَةُ، وَالثِّيابُ الْمُتَداعِيَةُ، چه اندازه با شما مدارا كنم چنانكه با شترهاى كوهان كوفته مدارا مى شود، و با لباسهاى پوسيده رفتار مى گردد، كُلَّما حيصَتْ مِنْ جانِب تَهَتَّكَتْ مِنْ آخَرَ؟! كُلَّما اَطَلَّ عَلَيْكُمْ مَنْسِرٌ كه از هر طرف دوخته مى شود از جانب ديگر پاره مى گردد؟! هر وقت گروهى از سپاه شاممِنْ مَناسِرِ اَهْلِ الشّامِ اَغْلَقَ كُلُّ رَجُل مِنْكُمْ بابَهُ، وَ انْجَحَرَ انْجِحارَ به شما رو مى كند هر مردى از شما درب خانه اش را مى بندد، و چون سوسمار به لانه مى خزد ... الضَّبَّةِ فى جُحْرِها وَالضَّبُعِ فى وِجارِها. الذَّليلُ وَاللّهِ مَنْ و مانند كفتار به آشيانه پناه مى برد. به خدا قسم خوار و ذليل كسى است كه شما به ياريش نَصَرْتُمُوهُ. وَ مَنْ رَمى بِكُمْ فَقَدْ رَمى بِاَفْوَقَ ناصِل. اِنَّكُمْ وَاللّهِ لَكَثيرٌ برخيزيد. و آن كه به وسيله شما به سوى دشمن تير بيندازد با تير شكسته بى پيكان تيراندازى كرده. سوگند به خدا فِى الْباحاتِ، قَليلٌ تَحْتَ الرّاياتِ. وَ اِنِّى لَعالِمٌ بِما يُصْلِحُكُمْ شما در عرصه هاى آرام فراوانيد، ولى زير پرچم هاى جهاد اندك. من آنچه كه شما را اصلاح و وَ يُقيمُ اَوَدَكُمْ، وَلكِنّى وَاللّهِ لا اَرى اِصْلاحَكُمْ بِاِفْسادِ نَفْسى. كجى هايتان را مستقيم مى نمايد مى دانم، ولى هرگز با تباه كردن خود شما را اصلاح نمى كنم. اَضْرَعَ اللّهُ خُدُودَكُمْ، وَ اَتْعَسَ جُدُودَكُمْ. لاتَعْرِفُونَ الْحَقَّ خداوند رويتان را خوار، و نصيبتان را تباه گرداند. آنچنان كه باطل را مى شناسيد كَمَعْرِفَتِكُمُ الْباطِلَ، وَلا تُبْطِلُونَ الْباطِلَ كَاِبْطالِكُمُ الْحَقَّ! معرفت به حق نداريد، و آنچنان كه حق را باطل مى كنيد باطل را نابود نمى نماييد!
68 وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است لَمّا قَلَّدَ مُحَمَّدَ بْنَ اَبى بَكْر مِصْرَ فَمُلِكَتْ عَلَيْهِ وَ قُتِلَ وقتى كه امارت مصر را به محمدبن ابوبكر واگذاشت و مصر از دست او بيرون رفته و به شهادت رسيد وَ قَدْ اَرَدْتُ تَوْلِيَةَ مِصْرَ هاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ، وَ لَوْ وَلَّيْتُهُ اِيّاها لَما خَلّى مى خواستم حكومت مصر را در اختيار هاشم بن عُتبه قرار دهم، اگر او را استاندار مصر مى كردم عرصه را ... لَهُمُ الْعَرْصَةَ، وَلاَ اَنْهَزَهُمُ الْفُرْصَةَ. بِلاذَمٍّ لِمُحَمَّدِ بْنِ اَبى بَكْر، فَلَقَدْ براى دشمنان خالى نمى كرد، و فرصتى به آنان نمى داد. البته سرزنشى بر محمّد بن ابوبكر نيست، او كانَ اِلَىَّ حَبيباً، وَ كانَ لى رَبيباً. محبـوب مـن ، و پسر همسـرم بـود.
67 وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است [ فى مَعْنَى الاَْنْصارِ. قالُوا: لَمَّا انْتَهَتْ اِلى اَميرِالْمُؤْمِنينَ عَلَيْهِ السَّلامُ اَنْباءُ السَّقيفَةِ در حق انصار. گويند: وقتى پس از رحلت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بَعْدَ وَفاةِ رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلهِ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ: ما قالَتِ الاَْنْصارُ؟ قالُوا: اخبار سقيفه به آن حضرت رسيد فرمود: انصار چه گفتند؟ عرضه داشتند: ... قالَتْ: مِنّا اَميـرٌ وَ مِنْكُمْ اَميرٌ. قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ :] انصار گفتند: اميرى از ما و اميرى از شما باشد. آن حضرت فرمود: فَهَلاَّ احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ بِاَنَّ رَسُولَ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ چرا به گروه انصار اين گونه احتجاج نكرديد كه پيامبر صلّى اللّه عليه وآله وَصّى بِاَنْ يُحْسَنَ اِلى مُحْسِنِهِمْ، وَ يُتَجاوَزَ عَنْ مُسيئِهِمْ؟ ] قالُوا: وصيت فرمود كه به نيكوكار انصار نيكى شود، و از بدكارشان چشم پوشى گردد؟ به حضرت گفتند: وَ ما فى هذا مِنَ الْحُجَّةِ عَلَيْهِمْ؟ فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ:[ لَوْ كانَتِ الاِْمارَةُ در اين وصيت چه حجّتى بر انصار است؟ فرمود: اگر حكومت فيهِمْ لَمْ تَكُنِ الْوَصِيَّةُ بِهِمْ. ] ثُمَّ قالَ عَلَيْهِ السَّلامُ:[ فَماذا قالَتْ قُرَيْشٌ؟ از آنان بود پيامبر در حقشان سفارش نمى كرد. سپس فرمود: قريش چه گفتند؟ [ قالُوا: احْتَجَّتْ بِاَنَّها شَجَرَةُ الرَّسُولِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. فَقالَ عَلَيْهِ السَّلامُ:] عرضه داشتند: قريش استدلال كردند كه آنان شجره رسولند صلّى اللّه عليه و آله. فرمود: احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ، وَ اَضاعُوا الثَّمَرَةَ! به درخت احتجاج كردند، و ميوه آن را ضايع نمودند!
66
وَ مِنْ كَلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ از سخنان آن حضرت است فى تَعْليمِ الْحَرْبِ وَالْمُقاتَلَةِ، كانَ يَقُولُهُ لاَِصْحابِهِ فى بَعْضِ اَيّامِ صِفِّينَ در آداب جنگ كه در بعضى از ايّام صفين به اصحابش فرمود مَعاشِرَ الْمُسْلِمينَ، اسْتَشْعِرُوا الْخَشْيَةَ، وَ تَجَلْبَبُوا السَّكينَةَ، اى گروه مسلمانان، ترس از حق را لباس زيرين خود قرار دهيد، و آرامش را لباس روى خود سازيد، باب وَ عَضُّوا عَلَى النَّواجِذِ، فَاِنَّهُ اَنْبى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهامِ. وَ اَكْمِلُوا و دندانها را به هم بفشاريد، زيرا اين برنامه شمشيرها را از سر دوركننده تر است. زره را بر تن ... اللاَّْمَةَ، وَ قَلْقِلُوا السُّيُوفَ فى اَغْمادِها قَبْلَ سَلِّها، وَ الْحَظُوا كامل كنيد، و شمشيرها را پيش از بيرون كشيدن در غلاف بجنبانيد، به گوشه چشم با حالت خشم به دشمن الْخَزْرَ، وَ اطْعُنُوا الشَّزْرَ، وَ نافِحُوا بِالظُّبا، وَ صِلُوا السُّيُوفَ بنگريد، ونيزه را از راست وچپ به دشمن بزنيد، و با دَم شمشيرضربهواردكنيد وشمشيرها را با پيش نهادن گامها بِالْخُطا، وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللّهِ وَ مَعَ ابْنِ عَمِّ رَسُولِ اللّهِ به دشمن برسانيد، و بدانيد كه عمل شما در ديدِ خداست و شما با پسر عم رسول خدا صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَسَلَّمَ، فَعاوِدُوا الْكَرَّ، وَ اسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرِّ، صلّى اللّه عليه وآله همراه هستيد، پس حمله را پى در پى كنيد، و از فرار كردن شرم نماييد، فَاِنَّهُ عارٌ فِى الاَْعْقابِ، وَ نارٌ يَوْمَ الْحِسابِ. زيـرا فـرار از جنـگ ننگ نسلهـا، و آتش فـرداى قيامت است. وَ طيبُوا عَنْ اَنْفُسِكُمْ نَفْساً، وَ امْشُوا اِلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً. از جدا شدن روحتان از بدن در جهاد خوشحال باشيد، و آسان به سوى مرگ حركت نماييد. وَ عَلَيْكُمْ بِهذَا السَّوادِ الاَْعْظَمِ، وَ الرِّواقِ الْمُطَنَّبِ، فَاضْرِبُوا ثَبَجَهُ، بر شما باد به اين لشگر متراكم دشمن، و خيمه هاى افراشته به طناب، ميان آن خيمه را بزنيد، فَاِنَّ الشَّيْطانَ كامِنٌ فى كِسْرِهِ، قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَداً، وَ اَخَّرَ لِلنُّكُوصِ كه شيطان در جانب پايين آن پنهان است، براى برجستنْ دست به پيش داشته، و براى فرار پا رِجْلاً. فَصَمْداً صَمْداً، حَتّى يَنْجَلِىَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقِّ، «وَ اَنْتُمُ پس نهاده. براى نمودار شدن پايه حق هرچه سخت تر قصد دشمن كنيد، كه «شما انسانهاى الاَْعْلَوْنَ وَاللّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ اَعْمالَكُمْ». برتـريد و خدا با شماست و پاداش شما را هيـچ نمى كاهـد».
ارسال شده در 29 تیر 1394 توسط نرجس خاتون(س) شاهین شهر در زیبایی های اخلاق حجت الاسلام حبیب الله فرحزاد
بازگشت اعمال حاج میرزا علی آقا با این همه گذشت و بزرگواري و محبت، یک روز که به سر درس میآید، میبینند ناراحت و پکر است. میپرسند: چرا ناراحتید؟ میگوید: دیشب خواب عجیبی دیدم. در خواب دیدم از دنیا رفتهام. پس از غسل و کفن و تشییع مرا در قبر گذاردند. در عالم برزرخ دیدم سگ کوچکی کنار من است و گاهی به من حمله میکند. پیامبر خدا فرمودند: اِنّما هِیَ اَعْمالُکُمْ تُرَدُّ اِلَیْکُمْ؛ این اعمال شماست که به سوي شما باز میگردد. حاج میرزا علی آقا میگوید: من خیلی ناراحت شدم. چون روضه خوان امام حسین(ع) بودم، به حضرت متوسل شدم که یا اباعبدالله، به داد من برسید و مرا نجات بدهید. حضرت آمدند، لطفی کردند و نهیبی به آن سگ زدند و آن سگ از من دور شد.
خانمم کمی تن صدایم را بالا برده ام.
ارسال شده در 29 تیر 1394 توسط نرجس خاتون(س) شاهین شهر در زیبایی های اخلاق حجت الاسلام حبیب الله فرحزاد
مدارا با همسر خانم این مرد بزرگ علویه بود. یکی از شاگردان ایشان میگفت: ایشان وقتی با دختر دائی خودش ازدواج کرد، شرط کرد که بدون اجازة خانمش مسافرت نکند. این خیلی جالب است. معمولًا خانمها بدون اجازة شوهر جایی نمیروند، ولی ایشان برعکس کرده بود. گاهی به قم میآمد و دو شب میماند و میگفت خانمم بیش از این اجازه نداده است. اینقدر این خانم را احترام میکرد! چون علویه بود. ...
از خواب بیدار شود. اینها زن ذلیلی نیست، بلکه از روي قدرت و توجه است. اینها مداراست. پیامبر خدا با وجود آزار و اذیت عایشه و حفصه چقدر به آن دو محبت میکردند! اینها مداراست. شما ممکن است به من اهانت کنی و من قدرتی ندارم و جواب شما را میدهم. گاهی قدرت دارم، ولی هر چه اهانت میکنی، من سکوت میکنم و گاهی هم دعایت میکنم. اینها ذلت نیست. این از روي قدرت و بزرگی و غلبه بر هوي و هوس است.
|