مأمون از دعوت امام هشتم به خراسالن چند مقصود عمده را تعقیب می کرد: اوّلین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزان حاد انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی خطر بود. همان طور که گفتم شیعیان در پوشش تقیه، مبارزاتی خستگی ناپذیر و تمام نشدنی داشتند، این مبارزات که با دو ویژگی همراه بود، تأثیر توصیف ناپذیری در بر هم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگی، یکی مظلومیت بود و دیگری قداست.
شیعیان با اتکاء به این دو عامل نفوذ، اندیشه شیعی را که همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل بیت است، به زوایای دل و ذهن مخاطبان خود می رساندند و هر کسی را که از اندک آمادگی برخوردار بود، به آن طرز فکر متمایل و یا مؤمن می ساختند و چنین بود که دایره تشیع، روز به روز در دنیای اسلام گسترش می یافت و همان مظلومیت و قداست بود که با پشتوانه تفکر شیعی این جا و آن جا در همه دوران های قیام های مسلحانه و حرکات شورشگرانه را بر ضد دستگاه های خلافت سازماندهی می کرد.
مأمون می خواست یکباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلاب به میدان سیاست بکشاند و به این وسیله کارآیی نهضت تشیع را که بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزایش یافته بود به صفر برساند. با این کار مأمون آن دو ویژگی مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان می گرفت زیرا جمعی که رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق العنان وقت و متصرف در امور کشور است نه مظلوم است و آن چنان مقدس. این تدبیر می توانست فکر شیعی را هم در ردیف بقیه عقاید و افکاری که در جامعه طرفدارانی داشت قرار دهد و آن را از حد یک تفکر مخالف دستگاه - که اگر چه از نظر دستگاهها ممنوع و مبغوض است از نظر مردم به خصوص ضعفا پر جاذبه و استفهام برانگیز است - خارج سازد.
دوم، تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافتهای اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافتها بود، مأمون با این کار به همه شیعیان مزوّرانه ثابت می کرد که ادعای غاصبانه و نامشروع بودن خلافتهای مسلط که همواره جزء اصول اعتقادی شیعه به حساب می آمده است یک حرف بی پایه و ناشی از ضعف و عقده های حقارت بوده است، چه اگر خلافتهای دیگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مأمون هم که جانشین آنهاست می باید نامشروع و غاصبانه باشد و چون علی بن موسی الرضا علیه السلام، با ورود در این دستگاه و قبول جانشینی مأمون او را قانونی و مشروع دانسته پس باید بقیه خلفا هم از مشروعیت برخوردار بوده باشند و این، نقض همه ادعاهای شیعیان است، با این کار نه فقط مأمون از علی بن موسی الرضا علیه السلام، بر مشروعیت حکومت خود و گذشتگان اعتراف می گرفت بلکه یکی از ارکان اعتقادی تشیع یعنی ظالمانه بودن پایه حکومتهای قبلی را نیز در هم می کوبید.
علاوه بر این ادعای دیگر شیعیان مبنی بر زهد و پارسایی و بی اعتنایی ائمه به دنیا نیز با این کار نقض می شد که آن حضرت فقط در شرایطی که به دنیا دسترسی نداشته اند نسبت به آن زهد می ورزیدند و اکنون که درهای بهشت دنیا به روی آنان باز شد به سوی آن شتافتند و مثل دیگران خود را از آن متنعم کردند.
سوم، این که مأمون با این کار، امام را که همواره یک کانون معارضه و مبارزه بود در کنترل دستگاههای خود قرار می داد. به جز خود آن حضرت، همه سران و گردنکشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در می آورد و این موفقیتی بود که هرگز هیچ یک از اسلاف مأمون چه بنی امیه و چه بنی عباس بر آن دست نیافته بودند.
چهارم، این که امام را که یک عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤالها و شکوه ها بود در محاصره مأموران حکومت قرار می داد و رفته رفته رنگ مردمی بودن را از او می زدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبت های مردم فاصله می افکند.
پنجم، این بود که با این کار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی کسب می کرد. طبیعی بود که در دنیای آن روز همه او را بر این که فرزندی از پیغمبر و شخصیتی مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است، ستایش کنند و همیشه چنین است که نزدیکی دینداران به دنیاطلبان از آبروی دینداران می کاهد و بر آبروی دنیاطلبان می افزاید.
ششم، آن که در پندار مأمون، امام با این کار به یک توجیه گر دستگاه خلافت بدل می گشت، بدیهی است شخصی در حد علمی و تقوایی امام با آن حیثیت و حرمت بی نظیری که وی به عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حکومت بر عهده می گرفت هیچ نغمه مخالفی نمی توانست خدشه ای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد. این خود در حکم حصار منیعی بود که می توانست همه خطاها و زشتی های دستگاه خلافت را از چشم ها پوشیده بدارد.
به جز اینها هدفهای دیگری نیز برای مأمون متصور بود.
چنان که مشاهده می شود این تدبیر به قدری پیچیده و عمیق است که یقیقناً هیچ کس جز مأمون نمی توانست آن را به خوبی هدایت کند و بدین جهت بود که دوستان و نزدیکان مأمون از ابعاد و جوانب آن بی خبر بودند. …
حقاً باید گفت سیاست مأمون از پختگی و عمق بی نظیری برخوردار بود. اما آن سوی دیگر این صحنه نبرد، امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام، است و همین است که علی رغم زیرکی شیطنت آمیز مأمون تدبیر پخته و همه جانبه او را به حرکتب بی اثر و بازیچه ای کودکانه بدل می کند، مأمون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایه گذاری عظیمی که در این راه کرد از این عمل نه تنها طرفی بر نبست بلکه سیاست او به سیاستی بر ضد او بدل شد. تیری که با آن، اعتبار و حیثیت و مدعاهای امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، را هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طوری که بعد از گذشت مدتی کوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را کان لم یکن شمرده، بالاخره همان شیوه ای را در برابر امام در پیش بگیرد که همه گذشتگانش در پیش گرفته بودند یعنی«قتل» و مأمون که در آرزوی چهره قداست مآب خلیفه ای موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش کرده بود سرانجام در همان مزبله ای که همه خلفای پیش از او در آن سقوط کرده بودند، یعنی فساد و فحشا و عیش و عشرت توأم با ظلم و کبر فرو غلطید. دریده شدن پرده ریا مأمون را در زندگی پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدی در دهها نمونه می توان مشاهده کرد که از جمله آن به خدمت گرفتن قاضی القضاتی فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیی بن اکثم و همنشینی و مجالست با عموی خواننده و خنیاگرش ابراهیم بن مهدی و آراستن بساط عیش و نوش و پرده دری در دارالخلافه او در بغداد است.
منبع: سیمای معصومین در آئینه نگاه رهبری/انتشارات دارالهدی/ مؤسسه فرهنگی قدر ولایت
موضوع: "جور واجور"
اخلاق و کردار رضوی
سلام و درود خدا بر کسی که خدا و رسولش از او رضایت دارند؛ امامی که چشمه جوشان لطف و رحمتش به دریای ازلی رحمت و رأفت بی کران پروردگار متصل است، و هر پناه جوی بی آشیانی، در پناه نگاه و نوازش او، چون آهوی رمیده از صیاد، آرام می گیرد. زندگانی حضرت امام رضا علیه السلام پُر است از لحظاتی نورانی و شگفت انگیز که دلِ شیفتگان را می برد. ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام هشتم علیه السلام به گوشه ای از خصوصیات والای ایشان می پردازیم.
حلم: در شناخت حلم حضرت رضا علیه السلام، شفاعت وی در نزد مأمون و در حق جلودی کافی است. جلودی کسی بود که به امر هارون الرشید به مدینه رهسپار شد تا لباس زنان آل ابوطالب را بگیرد و بر تن هیچ یک از آنان جز یک جامه نگذارد. وی همچنین بر بیعت مردم با امام رضا علیه السلام انتقاد کرد. پس مأمون او را به حبس افکند و بعد از آن که پیش از وی دو تن را کُشته بود او را خواست. امام رضا علیه السلام به مأمون گفت: ای امیرمؤمنان! این پیرمرد را به من ببخش! جلودی گمان برد که آن حضرت می خواهد از وی انتقام گیرد. پس مأمون را سوگند داد که سخن امام رضا علیه السلام را نپذیرد مأمون هم گفت: به خدا شفاعت او را درباره تو نمی پذیرم و دستور داد گردنش را بزنند.
تواضع: در بخش صفات و اخلاق آن حضرت از قول ابراهیم بن عباس نقل کردیم که گفت: چون امام رضا علیه السلام تنها بود و برای او غذا می آوردند آن حضرت غلامان و خادمان و حتی دربان و نگهبان را بر سر سفره اش می نشاند و با آنها غذا می خورد.
همچنین از یاسر خادم نقل شده است که گفت: چون آن حضرت تنها می شد همه خادمان و چاکران خود را جمع می کرد، از بزرگ و کوچک، و با آنان سخن می گفت. او به آنان انس می گرفت و آنان با او. کلینی در کافی به سند خود از مردی بلخی روایت می کند که گفت: با امام رضا علیه السلام در سفر خراسان همراه بودم. پس روزی خواستار غذا شد و خادمان سیه چرده خود را نیز بر سفره خود نشاند. یکی از یارانش به او عرض کرد: ای کاش غذای اینان را جدا می کردی. فرمود: پروردگار تبارک و تعالی یکی است و مادر و پدر هم یکی، پاداش ها بسته به اعمال و کردارهاست.
کرم و سخاوت: در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختی نقل شده است که گفت: مردی به ابوالحسن رضا علیه السلام برخورد کرد و گفت: به قدر مردانگی ات بر من ببخش. امام گفت: به این مقدار ندارم. مرد گفت: به قدر مردانگی خودم ببخش. امام فرمود: این قدر دارم. سپس فرمود: ای غلام دویست دینار به او بده. همچنین در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختی نقل شده است که امام رضا علیه السلام تمام ثروت خود را در روز عرفه تقسیم نمود. پس فضل بن سهل به وی گفت: این ضرر است. امام فرمود: بل سود و بهره است. چیزی را که پاداش و کرامت بدان تعلق می گیرد ضرر محسوب مکن.
فراوانی صدقات: از ابراهیم بن عباس صولی نقل شده که گفت: امام رضا علیه السلام بسیار نکویی می کرد و در نهان صدقه می داد و بیشتر این عمل را در شب های تاریک به انجام می رساند.
عبادت های سنگین و ختم قرآن و سجده های طولانی: برادر دعبل می گوید: حضرت رضا علیه السلام پیراهنی از خز سبز رنگ و انگشتری از عقیق به برادرم«دعبل» عنایت کردند و فرمودند، ای دعبل برو«قم» که در آن جا فایده خواهی برد، و فرمود: این پیراهن را محافظت کن. زیرا که من در این پیراهن در هزار شب، هر شب هزار رکعت نماز خوانده ام و در آن هزار بار قرآن را از ابتدا تا انتها ختم کرده ام.
صولی می گوید: از جده ام پرسیدند که درباره رفتار حضرت رضا علیه السلام سخنی بگوید.
جده من که زنی بسیار عاقل و سخاوتمند بود گفت: حضرت رضا علیه السلام که همیشه نمازش را در اول وقت می خواند وقتی نماز صبحش تمام می شد به سجده می رفت و سر مبارک خود را بر نمی داشت تا بالا آمدن آفتاب. و آن حضرت در این مدت به ذکر خدای تعالی مشغول بود.
منبع: ماهنامه دیدار ماه/سال ششم/آذرماه1393
فضائل امام رضا علیه السلام
ابراهیم بن عباس گوید: امام رضا علیه السلام نشد که به کسی در سخن گفتن ظلم یا جفا کند، هر که با او سخن می گفت، کلام او را قطع نمی کرد و مجال می داد تا آخر سخنش را بگوید. اگر کسی حاجت پیش او می آورد، در صورت امکان ابداً او را رد و مأیوس نمی کرد. ندیدم که در پیش کسی پایش را دراز کند، و ندیدم در پیش کسی تکیه کند. ندیدم که به کسی از غلامانش فحش بدهد، ندیدم که آب دهان را به زمین اندازد، و ندیدم که با صدا و قهقهه بخندد بلکه فقط تبسم می کرد.
چون سفره طعام را باز می کردند، همه خدمتکاران و غلامانش را و حتی دربان را با خود در سر سفره می نشانید. شبها کم می خوابید، بیشتر بیدار می ماند، اکثر شبها از اول تا آخر احیا می کرد، بسیار روزه می گرفت، در هر ماه سه روز روزه از وی فوت نمی شد. می گفت: این روزه همه عمر است«ذلک صومُ الدّهر».(چون به حکم«من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» هر یک روز در جای ده روز است)
در پنهانی بسیار احسان می کرد و صدقه می داد، این کار را بیشتر در شبهای ظلمانی انجام می داد، هر که گوید: نظیر او را در خوبی دیده ام، باور نکنید.
عیون اخبار الرضا، ج2، ص184؛ بحار، ج49، ص91
از امام مجتبی علیه السلام پرسیدند: چگونه است هر سائلی که بر درِ خانه شما می آید، ناامیدش بر نمی گردانید؟
کمک و دستگیری از مستمندان، سالخوردگان و فقرا از سوی آن حضرت، در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام و حکومت خود در کوفه و مدینه و بعد از آن به دو صورت انجام می گرفت:
الف- کمک های مستمر و همیشگی که شامل شالمندان، ایتام، خانواده های شهدا، اصحاب صفّه و… می شد در چهار چوب منظمی به صورت ماهیانه انجام می گرفت. گویا آنان حقوق بگیران دائمی از خاندان اهل بیت علیهم السلام بودند که بخش عمده ای از موقوفات و صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرمؤمنان علیه السلام و فاطمه اطهر سلام الله علیها و اموال شخصی حضرت مجتبی علیه السلام به این امر اختصاص می یافت. امام حسن علیه السلام پیش از آن از سوی پدر بر این کار بزرگ انتخاب و منصوب شده بود و بعد همچنان ادامه یافت.
ب- کمک های مقطعی آن حضرت به فقرا، بیچارگان و مساکین در همه فراز و نشیب های زندگی. این کمک ها به طوری زیاد بود که بخشش و دستگیری آن ها زبانزد عموم مردم شده بود.
از امام مجتبی علیه السلام پرسیدند: چگونه است هر سائلی که بر درِ خانه شما می آید، ناامیدش بر نمی گردانید؟
حضرت فرمود: من هم نیازمند و محتاجی هستم به درگاه خداوند متعال که دوست ندارم او مرا دست خالی برگرداند، خداوندی که نعمت هایش را بر ما ارزانی داشته، هرگز نمی خواهد بندگانش را محروم کنم، می ترسم اگر سائلی را رد کنم، او هم مرا دست خالی برگرداند.
«آن گاه که محتاجی به من روی آورد، به او خوش آمد و آفرین می گویم که بخشش به او بر من به سرعت واجب گردیده؛ او با اظهار نیازمندی اش بر من و امثال من تفضّلی کرده و بهترین روزهای افراد جوانمرد هنگامی است که مورد سؤال واقع شوند.»
موارد دستگیری امام مجتبی علیه السلام از فقرا و درماندگان بسیار است که در اینجا به سه نمونه از آن اکتفا می کنیم:
الف. کنیزی از کنیزان آن حضرت دسته گلی را به عنوان هدیه خدمتش آورد و آن حضرت هدیه را گرفت و فرمود:«أنتِ حُرَّهٌ لِوَجهِ اللهِ؛ تو در راه خدا آزادی.»
«أنس» بر این کار خُرده گرفت و امام علیه السلام در پاسخ به اشکال و انتقاد او فرمود:«أَدَّبَنَا اللهُ فَقالَ تَعالی» وَ اِذا حُیّیتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأحسَنَ مِنها»(نساء/86)، وَ کانَ أحسَنَ مِنها اِعتاقُها(بحارالانوار، ج43، ص343، ح15)؛ خداوند اخلاق و آداب اجتماعی را به ما آموخته و فرموده است:« آن گاه که بر شما تحنیت و تحیتی عرضه شد{و اعطایی بخشیدند}، سعی کنید به بهترین شیوه جبران کنید.» و پاداش بهتر هدیه این خانم، آزادی او بود.»
ب. روزی به هنگام ظهر از کوچه های مدینه می گذشت، دید مردی برای رفع گرفتاری هایش ده هزار درهم از خداوند طلب می کند. آن حضرت به فریاد استغاثه اش پاسخ گفت و در همان حال مبلغ ده هزار درهم برایش فرستاد.(همان، ص347، ح20)
ج. امام حسن علیه السلام گاهی به همراه برآوردن حاجت اشخاص، مسائلی را به آن ها می آموخت. نوشته اند که روزی مردی از امام مجتبی علیه السلام کمک خواست. حضرت در پاسخش فرمود:
»اِنَّ المَسأَلَهَ لا تُصلَحُ اِلّا فی غَرمٍ فادِحٍ أو فَقرٍ مُدقِعٍ أو حَمالَهِ مُقطِعَهٍ؛ همانا اظهار حاجت و درخواست شایسته نیست، مگر در سه مورد:
1.بدهی سنگین و ناگواری{مانند پرداخت دیه}
2.فقری که انسان را زمین گیر{و تیره بخت نماید، مانند قرض های فراوان و زیاد}
3.فشار وحشتناک و شکننده{بر انسان، مثل اتفاقات ناخوشایند و پشت سر هم}
آن مرد عرض کرد: سؤالم به خاطر یکی از این سه امر است.
امام علیه السلام صد دینار به او بخشید. مرد سائل خواسته اش را نزد امام حسین علیه السلام نیز مطرح نمود. آن حضرت 99 دینار به وی داد(یک دینار کمتر از برادرش تا احترامی به برادر بزرگتر خود گذاشته باشد). سپس نزد عبدالله بن عمر آمد و درخواست خود را پیش او نیز مطرح نمود. عبدالله بن عمر هفت دینار به وی داد.
مرد فقیر رو به عبدالله کرده، گفت: حسنین علیهم السلام کمک زیادی به من کردند، تو چرا به این مقدار؟ عبدالله بن عمر جواب داد: تو مرا با آن دو بزرگوار مقایسه می کنی؟! آنان از چهره های درخشان دانش اند، و بذل و بخشش زیادی دارند.(عیون الاخبار، ج3، ص140).
کتاب سال تبلیغ1391
فاطمه سلام الله علیها در سوگ پدر
روشن است دختری که آنچنان علاقه و محبتی به پدر خویش دارد، در سوگ از دست دادن او چه خواهد کرد و چگونه عزاداری و سوگواری خواهد نمود؟ مخصوصاً اگر این مصیبت همراه با مصیبت های دیگری شود.
ناله در هنگام رحلت1)
در لحظه های غمبار رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و واپسین لحظه های عمر او در این دنیا، امیرمؤمنان علیه السلام، فاطمه زهرا سلام الله علیها و حسنین علیهم السلام در اطراف بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حلقه زده و با چشمانی اشکبار نظاره گر غروب خورشید رسالت بودند. حضرت خواست سخنی بفرماید، اما نتوانست و با چشم اشکبار، بی حال در بستر افتاد.(ر.ک: فرهنگ سخنان فاطمه زهرا سلام الله علیها، ص42.)
فاطمه علیهاالسلام با مشاهده این منظره به فریاد آمد و اظهار داشت:
«یا رَسولَ الله قَد قَطَعتَ قَلبی وَ اَحرَقتَ کَبِدی لِبُکائِکَ یَا سَیِّدَ النَّبیِّینَ مِنَ الاَوَّلینَ وَ الآخِرینَ وَ یَا اَمینَ رَبِّهِ وَ رَسُولَهُ وَ یَا حَبیبَهُ وَ نَبِیَّهُ مَن لِوُلدی بَعدَکَ وَ لِذُلٍّ یَنزِلَ بِی بَعدَکَ مَن لِعَلِیٍّ أخیکَ وَ ناصِرِ الدِّینِ مَن لَوحِی اللهِ وَ أمرِهِ؛(بحارالانوار، ج22، ص484؛ کتاب عوالم، ج11، ص399.) ای رسول خدا! به حقیقت قلبم را از جا کندی و جگرم را آتش زدی به خاطر گریه و اشکی که جاری ساختی، ای بزرگ تمامی پیامبران! ای امین پروردگار! و ای فرستاده و محبوب و پیامبر خدا! بعد از تو چه کسی{حامی} برای فرزندانم خواهد بود؟و{دفع کننده} خواری هایی که بعد از تو بر من باریدن خواهد گرفت؟ و چه کسی{ناصر} برای علی برادرت و یاور دین خواهد بود؟ پس از تو چه بر سرِ وحی و فرمان الهی خواهد آمد؟»
آن گاه خود را در آغوش پدر افکند، پدر را بوسید و با اشک فراوان، گونه پدر را شست. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با همان حال، دست فاطمه سلام الله علیها را در دست علی علیه السلام گذاشت و فرمود:«علی جان! فاطمه امانت خدا و امانت من در دست توست؛ از او محافظت فرما!»
ناله از رحلت پدر در جمع زنان مدینه2)
پس از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فاطمه سلام الله علیها در اجتماع زنان با بیان غم آلودی فرمود:«إِنّا لِله وَ إِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ انقَطَعَ عَنَّا خَبَرُ السَّمَاءِ»؛همه از خداییم و به سوی او باز می گردیم.{آه که با وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم} وحی و خبر آسمانی از ما قطع گردید.(احقاق الحق، ج10، ص435؛ مقتل الحسین علیه السلام، ج1، ص80، فصل5)
اذان بلال و گریه بر پدر3)
بعد از وفات رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم حضرت فاطمه سلام الله علیها به یاد دوران باشکوه و پر عظمت اسلام و نبوت افتاد و فرمود:«اِنِّی اشتَهی اَن اَسمَعَ صَوتَ مُؤَذِّنِ ابِی صلی الله علیه و آله بِالاذانِ»؛ به راستی دوست دارم و مشتاقم که صدای اذان{بلال} مؤذن پدرم را- که درود خدا بر او و اهل بیت او باد!- بشنوم.(بحارالانوار، ج43، ص157، ح7؛ الوافی، فیض کاشانی، ج7، ص571، ح6613)
وقتی این خبر به بلال رسید، با اینکه از اذان گفتن اعتصاب کرده بود، آماده شد و اهل مدینه یک بار دیگر صدای دلنشین اذان بلال را شنیدند.
شهر در شادی و سرور غرق شد تا آنکه گفت:«أَشهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ»؛ ناگاه به بلال خبر رسید که اذان را رها کن که فاطمه سلام الله علیها بر اثر شنیدن نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بیهوش و نقش بر زمین شده است.(فرهنگ سخنان فاطمه سلام الله علیها، ص50)
کتاب سال تبلیغ1391
صفات پسندیده در زنان
زنان باید دارای سه صفت«بخل» و «ترس» و «تکبّر» باشند. امام علی علیه السلام درباره ی صفات پسندیده ای که زنان باید بدان متّصف باشند فرموده اند:«بهترین صفات زن بدترین صفات مرد است و آن صفات عبارتند از:«کبر»، «بخل» و «ترس».
اگر زن متکبّر باشد، هیچ گاه تسلیم غیر همسر خود نمی شود. هم چنین، اگر زن بخیل باشد، در حفظ و نگهداری اموال خود و همسرش کوشا خواهد بود. چنانچه زن ترسو باشد، از هر پیشامدی بیمناک است و قهراً به دام شیادان نخواهد افتاد. در حالی که این صفات هر سه از صفات ناپسندیده مردان به شمار می رود.
تکبّر زن، تکبّر در مقابل نامحرم است هم چنان که مرد نیز باید در مقابل دشمن متکبّر باشد.
اساساً معنی ندارد که زن در مقابل نامحرم متواضع باشد، بلکه باید نهایت غرور و تکبّر را داشته باشد. چه بسا تبسّم و تواضع در مقابل نامحرم باعث سوء استفاده شود.
زنان باید تا جایی که ممکن است با نامحرم برخورد نکنند. امّا، اگر لازم شد که با نامحرم روبرو شوند و سخن بگویند، با تکبّر باشند و هرگز به نرمی سخن نگویند تا مردان شهوتران به طمع نیفتند.
«ترس» از دیگر صفات پسندیده زنان است. نباید زنی وانمود کند که شجاع است و مثلاً شب هنگام به تنهایی از منزل خارج شود. زیرا، چه بسا به دام شیّاد و نامردی بیفتد و بدبختی و آبروریزی را برای خود در پی آورد.
البته، روحیّه داشتن در مقابل مصائب و ناملایمات با ترس تفاوت دارد و ترس پسندیده در مورد نگاهداری عفت و ناموسش است.
«بخل» نیز از دیگر صفات پسندیده ی زن است. زیرا، این صفت باعث می شود که در حفظ اموال شوهر کوشا باشد و اسراف نکند.
خانواده در اسلام/ استاد حسین مظاهری
پاداش نماز جماعت
روایت: قالَ رَسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم: مَن أَدرَکَ الصَّلاه أَربَعینَ یَوماً فِی الجَماعَهِ، کُتِبَ لَهُ بَرائَهٌ مِنَ النّارِ.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس چهل روز در نماز جماعت حضور یابد، نامه ی برائت از آتش دوزخ را برایش می نویسند.
حکایت: مردی نابینا بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد و گفت: ای رسول خدا! من مردی نابینایم، گاهی صدای اذان را می شنوم و می خواهم برای نماز جماعت به مسجد روم، ولی به تنهایی نمی توانم و کسی را نیز نمی یابم تا مرا برای رفتن به مسجد و حضور در نماز جماعت یاری دهد، چه کنم؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
شَدّ مِن مَنزِلِکَ إِلی المَسجِدِ حَبلاً وَ احضَرِ الجَماعَهَ.
ریسمانی از خانه ات تا مسجد بکش و بدان وسیله در نماز جماعت حاضر شو!
حکایت: روزی عبدالله بن مسعود برای شرکت در نماز جماعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، به مسجد شتافت، ولی به تکبیر اول نماز جماعت نرسید. برای جبران ثواب فوت شده، بنده ای در راه خدا آزاد کرد. آن گاه نزد حضرت رفت و گفت:
ای رسول خدا! من به تکبیر اول نماز جماعت نرسیدم و برای جبرانش، بنده ای آزاد کردم. آیا با این کار، پاداش تکبیر قضا شده را به دست خواهم آورد؟
در پاسخ فرمود: خیر!
ابن مسعود گفت: بنده ای دیگر آزاد می کنم، آیا به ثواب آن خواهم رسید؟ فرمود: نه!
باز پرسید: یک بنده ی دیگر آزاد می کنم، آیا به ثواب فوت شده خواهم رسید؟
فرمود: نه، ای ابن مسعود! اگر آن چه در زمین است، در راه خدا انفاق کنی، به ثواب آن چه از تو فوت شده، نخواهی رسید!
حکایت: نخستین نماز جماعت: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با امیر مؤمنان علیه السلام در حال نماز بود که ابوطالب و جعفر بر او گذشتند. ابوطالب، به جعفر گفت: پسرم! کنار پسر عمویت نماز بخوان!
چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضور جعفر را در کنار خود حس کرد، برای امامت نماز، اندکی به پیش رفت و ابوطالب، با خوشحالی بازگشت.
این نخستین نمازی بود که به جماعت خوانده شد.
حکایت: امام باقر علیه السلام فرمود: مردی به نام جُهنِیّ، حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و گفت: ای رسول خدا! من در صحرا با زن و فرزندان و خدمتکارانم زندگی می کنم. هنگام نماز، اذان می گویم و می ایستم و با آنان نماز می گذارم. آیا نماز ما جماعت است؟
فرمود: آری.
پرسید: ای رسول خدا! گاهی اوقات خدمتکارانم، در پی آوردن آب می روند. من می مانم و همسر و فرزندانم. هنگام نماز، اذان می گویم و می ایستم و با آنان نماز می گذارم. آیا نماز ما جماعت به حساب می آید؟
فرمود: آری.
گفت: ای رسول خدا! گاهی اوقات، فرزندانم در پی گلّه می روند و من و همسرم تنها می مانیم. هنگام نماز، اذان می گویم و می ایستم و با او نماز می گذارم. آیا جماعت حساب می شود؟ فرمود: آری.
عرض کرد: ای رسول خدا! گاهی زن نیز در پی کارهایش می رود و من تنها می مانم. اذان می گویم و می ایستم و نماز می خوانم. آیا نماز من، جماعت است؟ فرمود: نَعَم، المُؤمِنُ وَحدَهُ جَمَاعَهٌ؛ آری، مؤمن به تنهایی نیز جماعت است.
نماز، حکایت ها و روایت ها/ محمدعلی کریمی نیا
ذکر قلب و ذکر لسان
«ذکر» دارای دو معنی است: اول، تلفظ کردن و به زبان آوردن چیزی است. دوم، حاضر ساختن چیزی در ذهن به طوری که از صفحه خاطر غایب نشود.
در روایات اولیای اسلام، کلمه«ذکر» به هر دو معنی در مورد یاد باری تعالی آمده است، ولی ذکر قلب بالاتر از ذکر زبان است، زیرا ذکر قلب است که می تواند افراد را به راه طاعت الهی سوق دهد و از معصیت بازدارد.
امام صادق علیه السلام فرمود: از شدیدترین فرایض خداوند بر مردم، یکی انصاف دادن از ناحیه خودت نسبت به دیگران، دوم تعاون برادر مسلم در مالت و سوم بسیار در یاد خدا بودن. سپس فرمود: مرادم از«یاد خداوند» ذکر به زبان نیست، با آن که به زبان یاد خدا بودن ذکر است، بلکه مرادم از ذکر خداوند، در زمینه حلال و حرام الهی است، اگر چیزی طاعت است، عمل کند و اگر معصیت است، ترک گوید.
ذکر قلبی نیز به اعتبار آثار و نتایج مفیدی که از خود به جای می گذارد، ارزش های معنوی متفاوت دارد. مهم ترین اثر ذکر قلبی آن است که بتواند انسان را از گناه منصرف کند و سد راه هوی و شهوات نفسانی شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ذکر حضرت باری تعالی دو قسم است: یکی ذکر خداوند است در موقع مصیبت و برتر از آن ذکر خداوند است در مورد محرمات الهی که بتواند یاد خدا، آدمی را از گناه بازدارد.
حب مال و علاقه به تکثیر ثروت از جمله اموری است که می تواند در زمینه تجارت و داد و ستد، آدمی را از مسیر پاکی و درستکاری منحرف کند و به اعمال خائنانه و خلاف انصاف و انسانیت وادار سازد. سودجویی قادر است انسان عاشق مال را از طرفی چنان مجذوب کند که از اطاعت الهی و ادای فرایض یومیه بازماند، متوجه نشود که وقت نماز رسیده و باید امر الهی را اجابت کند یا اگر متوجه شود، جاذبه مال نگذارد از جای برخیزد و به ندای پروردگار لبیک گوید و از طرف دیگر برای نیل به منافع بیشتر، در انجام معاملات به انواع گناهان از قبیل ربا و خیانت، تقلب و دروغ، اغفال مشتری و قسمت های خلاف واقع، احتکار و کم فروشی و دیگر اعمالی از این قبیل دست بزند و راه فساد و تباهی را در پیش گیرد. بازرگانان و پیشه ورانی که مؤمن واقعی هستند و همواره دل شان در یاد خداوند است، از این قبیل خطرات و آلودگی ها مصون و محفوظ هستند. قرآن شریف درباره اینان فرموده: «رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله»(نور، 37) مردان باایمانی که از خلق و خوی مردانگی برخوردارند، تجارت و داد و ستد، آنان را از یاد خداوند غافل نمی نماید و به انحراف گرایش نمی کند، اوامر الهی را اطاعت می کنند و از منهیاتش اجتناب می نمایند و عمر را به پاکدامنی و درستکاری می گذرانند.
ثمرات ذکر الهی
امام علی علیه السلام فرمود: « من عمر قلبه بدوام الذکر حسنت افعاله فی السر و الجهر؛ کسی که دل خود را با یاد دائمی خداوند آباد کند، کارهایش در پنهان و آشکار نیکو خواهد بود».
خداوند در قرآن شریف به پیغمبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم دستور داده: «و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه»(اعراف،205)؛ در اعماق قلبت با حال تذلل و تضرع آمیخته به خوف، در یاد پروردگارت باش».
گر چه مخاطب آیه، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است، ولی این دستور آموزشی است به تمام اهل ایمان، زیرا کسی که در دل، خداوند را با یاد دارد،از خلوص واقعی برخوردار است، اما ذکر به زبان ممکن است در پاره ای از مواقع رنگ ریا به خود بگیرد. علاوه بر این، ذکر قلب است که اعمال بدن را اصلاح می کند و آنها را به مسیر صحیح که مرضی باری تعالی است، هدایت می نماید. جالب آن که به موجب بعضی از روایات که ذیل این آیه آمده، پاداش ذکر قلب آن قدر بزرگ است که جز ذات اقدس الهی کسی نمی داند.
«زراره» که از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهم السلام بود، از یکی از آن دو امام حدیث نموده که فرمود: ملک مأمور ثبت اعمال مردم نمی نویسد مگر آن را که خودش شنیده است و خداوند در قرآن شریف فرموده است: «پروردگارت را در دل یاد کن به حال تضرع و ترس.»
امام علیه السلام فرمود: عظمت ثواب این ذکر را که بنده در نفس خود انجام داده است، جز خداوند کسی نمی داند.
به یاد حضرت حق بودن در قلب، ضامن حُسن اجرای احکام الهی است. کسی که همواره دلش به یاد خداوند باشد و خویشتن را در حضور مقدس او احساس کند، هرگز فکر مخالفتش را در سر نمی پرورد و مطیع بی قید و شرط ذات اقدس او خواهد بود. البته این موفقیت عظیم نصیب اولیای بزرگ الهی است، اما افراد عادی که به خداوند ایمان دارند ولی به یاد دائمی او موفق نیستند، باید مراقبت کنند، در مواقعی که می خواهند قدمی بردارند و حقوق دیگران به آن ها وابستگی دارد، حتماً به یاد خدا باشند تا در پناه او از خطا و تضییع حقوق این و آن مصون بمانند.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به یاد خداوند باش در کنار تصمیمت، وقتی همت می گماری و در کنار زبانت، وقتی حکم می کنی و در کنار دستت، موقعی که تقسیم می نمایی.
امام باقر علیه السلام فرمود: مؤمن پیوسته در نماز است؛ مادامی که دلش در یاد حضرت باری تعالی است، ایستاده باشد یا نشسته یا در حال درازکش. خداوند در قرآن شریف فرمود: آنان که به یاد او هستند در حال قیام و قعود یا موقعی که به پهلو دراز کشیده اند، اینان در آفرینش آسمان ها و زمین فکر می کنند و می گویند: پروردگارا! این جهان را بیهوده نیافریده ای، تو پاک و منزهی، ما را از آتش رهایی بخش.
کسی که همواره در یاد خداوند است، فکر بد در سر نمی پرورد و تحت تأثیر وسوسه های شیطانی و تلقین های خائنانه قرار نمی گیرد، او در پرتو ذکر خداوند، ضمیری روشن و بصیرتی واقع بین دارد، هرگز صراط مستقیم الهی را در شئون مختلف زندگی ترک نمی گوید.
هفته نامه صبح صادق/ شماره528
بهترین اقسام ایمان
بهترین کارها دوستی و دشمنی در راه خداست-
بهترین اقسام ایمان آن است که
بدانی هر جا هستی خدا با توست…-
برای خدا دوست بداری و برای خدا دشمن بداری-
آن چه برای خود می خواهی برای مردم بخواهی-
آن چه برای خود نمی خواهی برای دیگران نخواهی-
سخن نیک بگویی یا خاموش مانی-
بهترین خصال ایمان، صبر و گذشت است-
بهترین صدقه ها، نگهداری زبان است-
بهترین کارها آن است که دوامش بیشتر است اگر چه اندک باشد-
از همه مؤمنان اسلام، آن کس بهتر است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند-
و از همه مؤمنان، ایمان آن کس بهتر است که اخلاق وی نیک تر است-
منبع: نهج الفصاحه، مجموعه کلمات قصار حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با ترجمه فارسی، ص233
تأثیر لقمه پاک در رشد و تعالی انسان
غذای پاک و حلال، زمینه ی رشد و تعالی را به دنبال دارد و غذای ناپاک و حرام، بستر فساد و خلاف را در وجود افراد فراهم می آورد.
در زمان خلیفه مهدی عباسی، عالمی به نام«شریک»، از دشمنان سرسخت خلیفه به شمار می آمد و خلیفه هر چه به آزار و اذیت او می پرداخت مقام و منزلتش در دل مردم بیشتر جای می گرفت. خلیفه سرانجام تصمیم گرفت کاری به عنوان آزمایش به مرحله اجرا درآورد. پس شریک را به هر نحوی که بود به مجلس خود دعوت کرد. خلیفه گفت: آیا می دانی که قضاوت عادلانه هر صاحب حقی را به حقش می رساند؟ و آیا این را هم آگاهی که قاضی ها فساد می کنند؟ لذا چنین پنداشتم که مرز نجات امت آن است که شما منصب ریاست قضات را بپذیرید. شریک در جواب گفت: من حاضر نیستم به خاطر نجات دیگران، خود را در معرض هلاکت قرار دهم. خلیفه گفت: پس این فرزند مرا درس زمامداری بیاموز، زیرا با این کار رفع گرفتاری از مردم کرده ای؛ چون بعد از من، او خلیفه ی مردم خواهد شد. شریک این خواسته ی خلیفه را هم رد کرد. خلیفه از شریک جهت صرف نهار دعوتی به عمل آورد، پس از اصرار زیاد، شریک دعوتش را اجابت نمود.
خلیفه دستور داد غذای مخصوص خودش را برای شریک آوردند. شریک از آن غذا بسیار خوشش آمد و تمام آن را تناول کرد. پس از آن، خادم که برای چیدن سفره آمده بود از حاضران در مجلس سؤال کرد که شریک با غذا چه کرد؟ به او گفتند: تمامش را میل کرد، خادم در جواب گفت: والله پس از این، شریک دیگر رستگار نخواهد شد. هنگامی که آن عالم خودباخته لذّت غذای حرام را احساس کرد، رو به خلیفه کرد و گفت: اکنون دانستم کلامت حق است. بنابراین حاضرم به فرزندت اسلوب خلافت بیاموزم و خود نیز منصب ریاست قضات و وزارت را بپذیرم. خلیفه خوشحال شد.
چند ماه اول، حقوق ماهیانه اش را به درِ خانه اش می آوردند؛ ولی پس از مدتی، خودش برای گرفتن حقوق به بیت المال می رفت و فوراً به او داده می شد. یک مرتبه، مسئول پرداخت حقوق قدری تعلل ورزید و او را معطل ساخت؟ شریک عصبانی شد. مأمور حقوق به شریک گفت: مگر چیزی به ما فروخته ای که آمده ای مطالبه ی پول آن را می نمایی؟! شریک در جواب گفت: بلی، دین خود را که پرارزش ترین چیزهاست فروخته ام!