تأثیر لقمه پاک در رشد و تعالی انسان
غذای پاک و حلال، زمینه ی رشد و تعالی را به دنبال دارد و غذای ناپاک و حرام، بستر فساد و خلاف را در وجود افراد فراهم می آورد.
در زمان خلیفه مهدی عباسی، عالمی به نام«شریک»، از دشمنان سرسخت خلیفه به شمار می آمد و خلیفه هر چه به آزار و اذیت او می پرداخت مقام و منزلتش در دل مردم بیشتر جای می گرفت. خلیفه سرانجام تصمیم گرفت کاری به عنوان آزمایش به مرحله اجرا درآورد. پس شریک را به هر نحوی که بود به مجلس خود دعوت کرد. خلیفه گفت: آیا می دانی که قضاوت عادلانه هر صاحب حقی را به حقش می رساند؟ و آیا این را هم آگاهی که قاضی ها فساد می کنند؟ لذا چنین پنداشتم که مرز نجات امت آن است که شما منصب ریاست قضات را بپذیرید. شریک در جواب گفت: من حاضر نیستم به خاطر نجات دیگران، خود را در معرض هلاکت قرار دهم. خلیفه گفت: پس این فرزند مرا درس زمامداری بیاموز، زیرا با این کار رفع گرفتاری از مردم کرده ای؛ چون بعد از من، او خلیفه ی مردم خواهد شد. شریک این خواسته ی خلیفه را هم رد کرد. خلیفه از شریک جهت صرف نهار دعوتی به عمل آورد، پس از اصرار زیاد، شریک دعوتش را اجابت نمود.
خلیفه دستور داد غذای مخصوص خودش را برای شریک آوردند. شریک از آن غذا بسیار خوشش آمد و تمام آن را تناول کرد. پس از آن، خادم که برای چیدن سفره آمده بود از حاضران در مجلس سؤال کرد که شریک با غذا چه کرد؟ به او گفتند: تمامش را میل کرد، خادم در جواب گفت: والله پس از این، شریک دیگر رستگار نخواهد شد. هنگامی که آن عالم خودباخته لذّت غذای حرام را احساس کرد، رو به خلیفه کرد و گفت: اکنون دانستم کلامت حق است. بنابراین حاضرم به فرزندت اسلوب خلافت بیاموزم و خود نیز منصب ریاست قضات و وزارت را بپذیرم. خلیفه خوشحال شد.
چند ماه اول، حقوق ماهیانه اش را به درِ خانه اش می آوردند؛ ولی پس از مدتی، خودش برای گرفتن حقوق به بیت المال می رفت و فوراً به او داده می شد. یک مرتبه، مسئول پرداخت حقوق قدری تعلل ورزید و او را معطل ساخت؟ شریک عصبانی شد. مأمور حقوق به شریک گفت: مگر چیزی به ما فروخته ای که آمده ای مطالبه ی پول آن را می نمایی؟! شریک در جواب گفت: بلی، دین خود را که پرارزش ترین چیزهاست فروخته ام!
داستانی از لقمه حرام و فروختن دین !!!