مداحی حاج میثم مطیعی در شب تاسوعای 1398 در محضر رهبر انقلاب در حسینیه امام خمینی(ره)
از عارفی پرسیدند که از کجا به این مقام رسیدی ؟ گفت : عمری بر در دروازه دل نشستم و غیر دوست را راه ندادم . برای خلوت کردن دل برای خدا باید با خطورات شیطانی مبارزه کرد .
انسان تا هنگامی که نفی خواطر نکند نمی تواند در نماز یا دعاها و یا در هنگام تلاوت قرآن حضور قلب پیدا کند و از عبادت بهره کافی ببرد .
این جا ،یکی از گردنه هایی است که از هر هزار سالک ، یکی جان سالم به در می برد و نهصد و نود و نه نفر همین جا زمین می خورند . در اصطلاح عرفا به این خطورات ، خواطر منفی می گویند .
البته سالکانی که در این مسیر سیر و سلوک به تعبیر ما زمین می خورند و موفق نمی شوند ، یک موی سر آنها بهتر است از صد هزار مسلمانی که اهل سیر و سلوک نبودند . این راه ، ضایعات هم دارد . …
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
بهمناسبت هشتم شوال سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام
خوش آن نسیم که میآید از کنار بقیع
خوشا هوای روانبخش و مُشکبار بقیع…
فرشتگان ز زمین میبرند سوی بهشت
برای غالیهی حوریان، غبار بقیع
اگر که طور تجلی ز صدق میطلبی
بیا به گلشن روحانی دیار بقیع
اگر شما از یک کارشناس محتوا سوال کنید که چه عاملی در تولید محتوا و مبحث آموزش سئو بسیار با اهمیت می باشد و باعث موفقیت یا شکست یک مقاله است، به شما خواهد گفت که عنوان محتوا نقشی اساسی در این زمینه خواهد داشت.
David Ogilvy وبلاگ نویس معروف آمریکایی، این موضوع را تایید می کند و چنین می گوید: “به طور متوسط، افراد عناوین محتوا را 5 بار بیشتر از خود محتوا مورد مطالعه قرار می دهند و به آن توجه می کنند.”
به همین دلیل ممکن است یک مقاله ضعیف تر از مقاله شما با انتخاب یک تیتر مناسب و جذاب، نظرات و توجهات بیشتری را به خود جلب کند. به زبان ساده می خواهم به شما بگویم که مشکل از محتوای شما نیست، بلکه مشکل از عنوان شماست که به اندازه کافی مخاطب را جذب و تشویق به خواندن مطلب نمی کند.
بنابراین شما باید عناوین بهتری بنویسید.
حتی اگر بهترین و نوآورانه ترین مقاله در جهان را می نویسید، انتخاب یک تیتر ضعیف، شانس موفقیت پست شما را کاهش خواهد داد.
قلب زلالش بارها و بارها در راه دفاع از اسلام ناب محمدی میزبان کرامات معصومین بود و اشارات ایشان گرهگشای مشکلات جنگ بود و نوید شهادتش را نیز در عالم خواب از بی بی دو عالم بشارت گرفت.
ما انسان های اسیر در این دنیا نه پرواز بلدیم نه بال و پری برای پرواز داریم نه این دلبستگی های دنیوی به ما اجازه ی پرواز می دهند پس برایمان دعا کنید و حمدی بخوانید که ما مرده ایم و شما زنده اید پس شما که بوی آسمان دارید و بال و پر پرواز گاه گاهی خبری از این زمینیان غبارآلود بگیرید.
جنگ آمده بود تا دروازه ای به کربلا باز شود و شما شهیدان آماده اید تا جلوه گاهی از پیکرهای بی سر دشت نینوا باشید. در مقابل جانفشانی ها و ایثارتان می توانم یک جمله بگویم :
شهدا شرمنده ایم …
امیدوارم بتوانم زینبی باشم در مقابل عمل حسینی تان …
نویسنده: س. نظری
شهید عبدالحسین بروسنی … سلام
اردوی راهیان نور سال ها پیش اولین باری بود که با شما آشنا شدم، یادم هست که در یکی از قرفهها چندین کتاب برای فروش روی میز گذاشته شده بود و کتاب خاک های نرم کوشک اولین کتابی بود که سوغات راهیان نور آن سال من شد. آمده بود تا شما به من یاد بدهید که هیچ چیز در زندگی مهمتر از خدا و اهل بیت نیست و لحظه لحظه زندگی باید با یاد آنان همراه باشد. شما به من آموختید که در تنگناهای زندگی باید به ائمه متوسل شد و از آنان مدد خواست.
شنیده ام که هر کسی نمی تواند به حضرت زهرا ارتباط برقرار کند و ارتباط با ایشان نیاز به صفا و پاکی باطن داره و شما پاک بودی آنقدر پاک که قرار نبود در نبود شما کسی از دیوار خراب خانه بالا برود چون صاحب این خانه هیچ وقت به ناموس کسی حتی نگاهی نکرده بود.
دیده ام که از شما حاجت می گیرند گرچه ما به شمامدیونیم ولی باز هم شما شهدا هستید که سایه لطفتان بر سرماست تا دست ها را هم بگیرد و به محبوبان خود متصل کنید.
از حضرت زهرا بخواهید که برای ما هم معبری باز کند.
نویسنده: ن. خسروی
تو و بالی شکسته خوش بحالت
تنی زخمی و خسته خوش بحالت
دلت از آسمون بود و تنت خاک
دلت از تن گسسته خوش بحالت
چه زیباست این دل کندن و آن رسیدن! چه زیباست وصال! چه زیباست آسمانی شدن!
ما را چه شده است؟غم از دست دادن شما آسمانی ها را نه از یاد بلکه از دل نیز برده ایم! دیگر چشم به راه نیستیم!
دیگر شعر« کجایید ای شهیدان خدایی» را همنوا نمی شویم! اما آنها خود دست بردار نیستند و هر روز می آیند و نشان می دهند که اگر ما از آنها دست برداریم و دل بریده ایم آنها از ما نبریده اند! همانگونه که حسین (ع) و زینب (ع) کربلا وعده گاه وصالشان بود، امروز هم شهیدان می آیند تا بار دیگر نشان دهند که وصال هدفشان بوده، وصال معبود.
بیاییم با کاروان آسمانی شهدا به آسمان نگاه کنیم، به خدا، به ملکوت، به عشق.
اینها را با خود می گویم و به دنبال کاروان شهداء به راه می افتم، در حالی که زمزمه ای زیبا گوشم را نوازش می دهد مادر پیر شهیدی با خود چنین می گوید:
گل مفقود من ای کربلایی
شهید من ، شهید نینوایی
25 سال تموم چشم انتظاری
نشستم گریه کردم تا بیایی
نویسنده: ر. هادیان
بسم الله الرحمن الرحیم
نه ادای متفکران غرب زده را در می آورد، نه اهل ژست های روشن فکرانه بود
نه فارغ التحصیل دانشگاه های برتر جهان بود، نه ادعای کشف و کرامات داشت
اما انتخاب شده بود بشود جز همان ها که اهالی آسمان می شناسدش
همان ها که امیر المومنین در وصف شان فرموده
فی السماء معروفون و فی الارض مجهولون
نه وسوسه های دختر زیبا توانست از پادرش بیاورد و نه زن زیبای سرهنگ
خورد شدن دندان هایش تحت شکنجه های وحشیانه ساواک هم ذره ای از مقاومت اش کم نکرد
آن قدر به لقمه ی حلال اهمیت می داد که بارها مجبور شد شغلش را عوض کند
و شد آن چه باید بشود
آقا به اسم اوستا عبدالحسین خطابش می کند و می فرماید:
دوست دارم کتابش را مطالعه کنید
«خاک های نرم کوشک»
همان کتابی که تبدیل شد به یکی از پر فروش ترین کتاب ها
و حالا همتی بلند می طلبد تا من و تو هم بشویم ابزار تبلیغش
تا تمام قد بایستم مقابل آن ها که نمی خواهند، صدای مظلومیت شهدا به جایی برسد.
نویسنده: ا. قاسمی
دعای یکم صحیفه سجادیه
متن
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِيدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ:
(۱) الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کانَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ یکنُ بَعْدَهُ
(2) الَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ.
(3) ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَی مَشِیتِهِ اخْتِرَاعاً.
(4) ثُمَّ سَلَک بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ، لَا یمْلِکنَ تَأْخِیراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَیهِ، وَ لَا یسْتَطِیعُونَ تَقَدُّماً إِلَی مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ.
بسم الله الرحمن الرحیم
چشمانم را باز می کنم، کمی تار می بینم… اشک ها جلوی دیدگانم را گرفته اند.
پلک هایم را باز و بسته می کنم، چفیه ام را می بینم که حالا خیس خیس شده است.
آنجا که گیر می افتند،
نفس ها در سینه حبس و امیدها قطع می شود، صدایی به کمکش می آید و او را نجات می دهد از آن ظلمت مخوف.
گویی در عالمی دیگر سیر می کند، از کارهایش می توانی اطمینان را بفهمی.
با تمام وجود خود را به خدا سپرده بود.
«بردسلی» را می گویم.
این لقب را عراقی ها به او دادند؛ فامیلی اش را درست نشنیده بود یا شباهتش باعث شده بود، نمی دانم!
اما هر چه بود شجاعتش را داشت…
“حقیقت این است که شهدا مانده اند و زمان ما را با خود برده است”
به این جمله که فکر می کنم، بغضی بی رحمانه گلویم را می فشارد. آنقدر از بردسلی ها فاصله گرفته ایم که گویی افسانه اند.
اما نه، افسانه ماییم که از خودمان دور شده ایم. آنقدر دور، که گاهی دلمان برای خود ایده آلمان تنگ می شود.
گاهی الفاظ نمی توانند حقیقت و کنه معنا را برسانند و بهتر است بگویم الفاظ در مقابل معانی کم می آورند.
ولی ما زمینی ها ناچاریم که معانی شان را در زندان الفاظ حبس کنیم و مقصودمان را برسانیم.
زندگینامه شهید خواندنی نیست. شهدا را باید فهمید و درک کرد.
نیم ساعتی هست که این فکرها در ذهنم رژه می روند و آنقدر بیقرارم که دلم پراکنده گویی می کند و عوض نمی کنم با هیچ چیز این حالم را …
این ندامت را…
شرمندگی را…
نویسنده : ز.شهیتی