آیه ی شهادت و فضائل بی کران آن
توحید و شناخت خداوند رکن و اساس معارف دینی و محور آیات قرآن کریم است و رسیدن به آن بالاترین مرتبه کمال انسان. با اینکه تمام مطالب و موضوعات قرآن کریم باارزش است، لکن آیات فراوانی در باب توحید که با ارزش ترین و بزرگترین ارمغان خداوند بر انسان هاست.
در میان آیات توحید، آیه ی شهادت:«شَهِدَ اللهُ أنَّهُ لا الهَ الّا هُو و المَلائِکَهُ و اُولوا العلم قائماً بِالقِسطِ لا اله الّا هُوَ العَزیز الحَکیم؛ گواهی داد خدای که نیست خدایی جز او و فرشتگان و دانشمندان گواهی دادند که جز او خدایی نیست، همیشه به عدل و داد باشد و او توانای بی همتا و دانای استوار کار است».(سوره آل عمران، آیه18) این آیه با امتیازات، مشخصات و عظمت خاصی همراه است. از این روی وقتی بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل گشت، بُت هایی که به کعبه آویخته بودند بر زمین افتادند و نیز کشیشانی از آیین مسیح به مدینه آمدند و برای مذاکره به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند و آن گاه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در باب توحید و معرفت خداوند آیه ی شهادت را برای مشرکان خواند، بلافاصله به آیین پیامبر ایمان آوردند و مسلمان شدند. آیه شهادت دارای خاصیت های متنوع است، آن چه در ذیل می آید برخی از فضائل بی کران آن می باشد:
تعقیب نماز
امام صادق علیه السلام به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: چون خداوند خواست«شهدالله»، «فاتحه الکتاب»، «آیه الکرسی» و «قل اللهم مالک الملک» را نازل کند آن ها به عرش خداوند آویختند و در حالی که بین آن ها و خداوند هیچ حجابی وجود نداشت، گفتند: پروردگارا! ما را به سرای گناه و به سوی کسانی که تو را معصیت می کنند می فرستی در حالی که ما به طهارت و قدس تو آویخته ایم. خداوند فرمود: قسم به عزّت و جلالم هر بنده ای که در پی نماز، شما را قرائت کند او را در مرتبه بالای قدس جای دهم و در هر روز هفتاد مرتبه با چشم نهان خود بر او نظر می کنم و در هر روز هفتاد حاجت او را برآورده می سازم که کمترین آن ها مغفرت است و نیز او را از هر شرّی ایمنی می دهم و او را یاری می کنم و با مُردن وارد بهشت می گردد.(بحارالانوار، ج261/89)
وقت خواب
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: هر کس آیه ی«شهدالله» را در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند.(مجمع البیان، ج421/2)
امام صادق علیه السلام می فرماید: هر کس هنگام خواب آیه الکرسی را(3مرتبه) و «آیه شهدالله» و «آیه سخره» و «آیه سجده» را بخواند، خداوند او را از شرّ شیطان سرکش حفظ می کند و بر او 30 فرشته می گمارد که خداوند را حمد، تسبیح، تکبیر و تهلیل کنند و برای او طلب مغفرت نمایند تا از خواب برخیزد و ثواب تمام این ذکرها برای او خواهد بود.(بحارالانوار، ج180/84)
اسم اعظم
حضرت علی علیه السلام می فرماید: یک شب قبل از جنگ بدر، حضرت خضر را در خواب دیدم و گفتم: به من چیزی بیاموز تا بر دشمن پیروز شوم. حضرت خضر علیه السلام فرمود: بگو«یا هُو یا مَن لا هُوَ الا هُو» چون صبح شد، ماجرا را برای پیامبر بیان داشتم. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اسم اعظم را آموختی. این جمله همواره در روز بدر بر زبان من جاری بود و راوی می گوید: حضرت امیر علیه السلام در آن روز«قل هو الله احد» را خواندند و سپس فرمودند:«یا هو یا من لا هو الا هو اغفر لی و انصرنی علی القوم الکافرین».
در جنگ صفین نیز وقتی که حضرت دشمن را به عقب می راند، همان ذکر را می خواند. عمّار یاسر به حضرت علیه السلام عرض کرد: این کنایات چیست؟ حضرت فرمود: اسم اعظم خداوند و ستون توحید«الله لا اله الا هو» می باشد. سپس حضرت آیه«شهدالله» و آیات آخر سوره ی حشر را خواندند.(بحارالانوار، ج232/93 و نیز ج232/3)
دفع آفات
پیامبر آیاتی از قرآن را معرفی فرمودند که اگر کسی آن ها را بنویسد و با خود داشته باشد در امان خداوند است و ملائکه او را از آفتها و بلاها حفظ می کنند و از جمله آن ها آیه«شهادت» است.(بحارالانوار،ج217/94)
عهد با خداوند
هر کس این آیه را بخواند و در آخر بگوید:«من نیز به آن چه خداوند گواهی داد گواهی می دهم و آن را به عنوان امانت به خداوند می سپارم» در روز قیامت که این فرد را بیاورند و خداوند گوید: این بنده را با من عهدی است و کیست سزاوارتر از من نسبت به وفای به عهد! او را در بهشت فرود آرید.(کشف الاسرار، ج49/2)
شخصی به نام غالب یقطان می گوید: زمانی جهت تجارت به کوفه رفتم، در همسایگی جناب اَعمَش فرود آمدم، تا شبی که خواستم به بصره حرکت کنم، دیدم وی مشغول عبادت است و وقتی به آیه«شهادت» رسید مکرر آن را می خواند و هر دفعه در آخر آن می گفت:«و من هم گواهی می دهم به آن چه خداوند شهادت می دهد و این را نزد خدا امانت می گذارم و همانا دین در نزد خدا همان اسلام است». بدو گفتم: این آیه را مکرر می خواندی و در آخر کلماتی می گفتی. آیا در فضیلت خواندن این آیه چیزی شنیده ای؟ گفت: بلی. گفتم: مرا از فضیلت آن با خبر کن. گفت: نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس این آیه را بخواند روز قیامت او را می آورند و خداوند خطاب می کند، ای بنده ی من! تو به عهد خود وفا کردی و امانت را ادا نمودی و من سزاوارترم که به عهد خود وفا کنم، او را به بهشت وارد کنید.(مجمع البیان، ج421/2)
حکایت کنند که مردی«شهدالله» می خواند، آن گاه گفت:«بار خدایا! این ودیعت من است نزد تو تا روز حاجتم باز دهی». پس به وقت وفات زبانش گشاده گشت و می خواند:«شهدالله انّه لا اله الا هو» تا از دنیا رفت. در آن حال هاتفی آواز داد که«این امانت تو بود که به تو باز گرداندیم.(کشف الاسرار، ج49/2)
از مطالب یاد شده به دست می آید که اهتمام به توحید، سرلوحه تمام توصیه های پیامبر و امامان معصوم می باشد و امیدواریم که ما نیز با اهتمام و توجه به این آیه شریفه خود را از آن بهره مند سازیم.
بشارت/نخستین نشریه قرآنی ویژه ی جوانان/شماره16
موضوعات: "سایر" یا "احساس انتظار" یا "قرآن مجید" یا "تفسیر المیزان" یا "امام (ره) و مقام معظم رهبری" یا "احادیث" یا "مناسبتها" یا "فرزانگان" یا "پلاک" یا "جور واجور" یا "30 یا 30" یا "مشاوره" یا "تکنیکهای موفقیت" یا "ازدواج" یا "همسران و تفاهم خانواده" یا "جوانان و نوجوانان" یا "دعا" یا "ادعیه و زیارات" یا "گالری تصاویر" یا "کتاب" یا "نهج البلاغه" یا "خطبه ها" یا "نامه ها" یا "حکمت ها" یا "زیبایی های اخلاق حجت الاسلام حبیب الله فرحزاد" یا "گردشگری" یا "كمپين" یا "طوفان جاهلیت" یا "نجم ثاقب" یا "شاگردان مکتب امام جعفر صادق (علیه السلام)" یا "رهروان بانوي كرامت" یا "خانواده آسمانی" یا "موضوع انقلاب اسلامی" یا "خاطرات" یا "دانلود" یا "دانلودصوتی" یا "دانلود متن"
خاطراتی از دفاع مقدس *نمی دانستیم خواب هستیم یا بیدار!!*
حدود 4 الی 5 ماه مسئولیت نگهبانی بند 1 و 2 اردوگاه 11 تکریت با گروهبان دومی به نام «معروف» بود که با فارسی آشنایی داشت و شکنجه های زیادی به برادران روا داشت.
او به کمک جاسوسانی که داشت، افراد بانفوذ و باسواد را از بین بچّه ها شناسایی کرده، به سختی تنبیه می کرد. یکی از آن افراد، روحانی جوانی بود به نام شیدالله که به اسرا درس و آموزش قرآن می داد را شناسایی کرد و به بازجویی بُرد. او حافظ 13 جزء قرآن بود و چهره ی بسیار صمیمی و دوست داشتنی داشت. بعد از بازجویی مقدّماتی، او را آزاد کردند، ولی همه می دانستند که تنبیه سختی در انتظار اوست. دوستان برای سلامتی او صلوات نذر کردند تا سالم بماند. روز تنبیه فرا رسید همه نگران شدند. بچه ها دور تا دور اردوگاه نشسته بودند و زانوی غم بغل گرفته بودند، ذکر می گفتند و دعا می کردند.
چند نفری که دور هم نشسته بودیم، تصمیم گرفتیم تفألی به قرآن بزنیم، قرآن را گشودیم و این آیه آمد:«یا نارُ کُونی بَرداً و سلاماً علی إبراهیم؛ ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش» فهمیدیم هیچ خطری شیدالله را تهدید نمی کند، امّا چگونه؟!
بعد از آن که مقداری او را دور اردوگاه گرداندند صدایش زدند، همه وحشت زده شده بودیم، امّا علی رغم تصور ما، دیدیم که دو عدد سمّون(شبیه نان فانتزی) به او دادند و گفتند برو. تعجب همه ما را فرا گرفته بود، نمی دانستیم خواب هستیم یا بیدار. در آن زمان بود که فهمیدیم که حقیقتاً راست گفت خدای بزرگ و بلند مرتبه که:«یا نارُ کُونی بَرداً و سلاماً علی إبراهیم».(سوره انبیاء، آیه ی69)
پاک ترین شغل و حرفه از منظر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
عن سَعیدِ بنِ جُبَیرٍ، قالَ: سُئِلَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله و سلم: أیُّ کَسبِ الرَّجُلِ أطیَبُ؟ قالَ: عَمَلُ الرَّجُلِ بِیَدِهِ، و کُلُّ بَیعٍ مَبرورٍ.
سعید بن جُبیر گفت: از پیامبر سؤال شد: پاک ترین شغل و حرفه کدام است؟ فرمود: کاری که حاصل دسترنج شخص باشد و هر خرید و فروشی که درست و نیکو انجام گیرد.
مستدرک الوسائل24/13
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم
هَل تَعلَمونَ أیُّ نَفَقَهٍ فی سَبیلِ اللهِ أفضَلُ؟ قالُوا: اللهُ و رَسولُه أعلَمُ، قالَ: نَفَقَهُ الوَلَدِ عَلَی الوَالِدَینِ.
آیا می دانید بهترین انفاق در راه خدا کدام است؟ عرض کردند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: انفاق کردن فرزند به پدر و مادر.
مستدرک الوسائل204/15
فلسفه غسل جنابت چیست؟
یعنی چرا اسلام دستور می دهد که به هنگام جنب شدن تمام بدن را بشویند در حالی که فقط عضو معیّنی آلوده می شود و آیا میان بول کردن و خارج شدن منی تفاوتی هست که در یکی فقط محل را باید شست و در دیگری تمام بدن را؟
برای این پرسش دو پاسخ علمی و دینی تقدیم می داریم:
پاسخ علمی آن این است که خارج شدن منی از انسان، یک عمل موضعی نیست.(مانند بول و سایر زوائد) به دلیل این که اثر آن در تمام بدن آشکار می گردد و تمام سلول های تن به دنبال خروج آن در یک حالت سستی مخصوص فرو می روند و این خود نشانه ی تأثیر آن روی تمام اجزای بدن است. توضیح این که: طبق تحقیقات دانشمندان در بدن انسان دو سلسله اعصاب نباتی وجود دارد که تمام فعالیت های بدن را کنترل می کند «اعصاب سمپاتیک» و «اعصاب پاراسمپاتیک» این دو رشته اعصاب در سراسر بدن انسان و در اطراف تمام دستگاه ها و جهازات داخلی و خارجی گسترده اند. وظیفه ی اعصاب سمپاتیک «تند کردن» و به فعالیت واداشتن دستگاه های مختلف بدن است و وظیفه ی اعصاب پاراسمپاتیک «کُند کردن» فعالیت آن ها است. در واقع یکی نقش «گاز» اتومبیل و دیگری نقش «ترمز» را دارد و از تعادل فعالیت این دو دسته اعصاب نباتی، دستگاه های بدن به طور متعادل کار می کند. گاهی جریان هایی در بدن رُخ می دهد که این تعادل را به هم می زند. از جمله این جریان ها مسئله ی «ارگاسم»(اوج لذت جنسی) است که معمولاً مقارن خروج منی صورت می گیرد، در این موقع سلسله ی اعصاب پاراسمپاتیک(اعصاب ترمز کننده) بر اعصاب سمپاتیک(اعصاب محرک) پیشی می گیرد و تعادل به شکل منفی به هم می خورد.
این موضوع نیز ثابت شده است که از جمله اموری که می تواند اعصاب سمپاتیک را به کار وادار و تعادل از دست رفته را تأمین کند، تماس آب با بدن است. از آن جا که تأثیر «ارگاسم» روی تمام اعضای بدن به طور محسوس دیده می شود و تعادل این دو دسته اعصاب در سراسر بدن به هم می خورد، دستور داده شده است که پس از آمیزش جنسی، یا خروج منی، تمام بدن با آب شسته شود و در پرتو اثر حیات بخش آن، تعادل کامل در میان این دو دسته اعصاب در سراسر بدن برقرار گردد.
اما پاسخ دینی آن، این است که فایده غسل منحصر به موارد فوق نیست. بلکه غسل کردن علاوه بر این یک نوع عبادت و پرستش نیز می باشد که اثرات اخلاقی آن قابل انکار نیست و به همین دلیل اگر بدن را بدون نیّت و قصد قربت و اطاعت فرمان خدا بشویند غسل، صحیح نیست. در حقیقت به هنگام خروج منی یا آمیزش جنسی، هم روح متأثر می شود و هم جسم. روح به سوی شهوات مادی کشیده می شود و جسم به سوی سستی و رکود. غسل جنابت که هم شستشوی جسم است و هم به علت این که به قصد قربت انجام می یابد شست و شوی جان است، اثر دو گانه ای در آن واحد روی جسم و روح می گذارد تا روح را به سوی خدا و معنویت سوق دهد و جسم را به سوی پاکی و نشاط و فعالیت.
از همه ی اینها گذشته وجوب غسل جنابت، یک الزام اسلامی برای پاک نگاه داشتن بدن و رعایت بهداشت، در طول زندگی است؛ زیرا بسیارند کسانی که از نظافت خود غافل می شوند؛ ولی این حکم اسلامی، آن ها را وادار می کند که در فواصل مختلفی خود را شستشو دهند و بدن را پاک نگاه دارند. این موضوع اختصاصی به مردم اعصار گذشته ندارد. در عصر و زمان ما نیز بسیارند کسانی که به علل مختلفی از نظافت و بهداشت تن غافلند.(البته این حکم به صورت یک قانون کلی و عمومی است حتی کسی را که تازه بدن خود را شسته شامل می شود).
مجموع جهات سه گانه فوق روشن می سازد که چرا باید به هنگام خروج منی(در خواب یا بیداری) و هم چنین آمیزش جنسی(اگر چه منی خارج نشود) غسل کرد و تمام بدن را شست.
از حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده است که عده ای از یهود محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مشرّف شدند و عالم ترین آن ها پرسید: چرا خداوند متعال در بحث جنابت دستور غسل داده و برای خروج بول و غایط چنین دستوری نیامده است؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:«حضرت آدم علیه السلام وقتی از آن درختِ نهی شده استفاده کرد{آن چه خورده بود} در تمام بدنش از رگ ها و مو و پوست وارد شده و اثر گذاشت و شخص پس از عمل مجامعت، خارج شدن منی در تمام بدنش اثر می گذارد. بدین جهت خداوند متعال غسل کردن{و شستن تمام بدن با نیّت و کیفیت خاص} را تا روز قیامت واجب نموده است. اما بول از زیادی آشامیدنی و غایط(مدفوع) از زیادی خوردنی هاست بدین جهت وضو لازم شده است».
پس علت غسل جنابت{چند چیز است}:
1- نظافت و تطهیر ظاهر بدن
2- تطهیر روحی{همان گونه که در روایت قبل بیان گردید}
3- زیاد بودنِ موجبات وضو مناسبِ تخفیف و آسان کردن حکم آن است.
4- جنابت غالباً همراه با لذت است بدین جهت غسل کردن بر شخص دشوار نیست به خلاف بول و غایط و…
5- جنابت غالباً در اختیار آن ها است به خلاف بول و غایط.
فصلنامه مربی بسیج/ویژه مربیان احکام/6
سیره امام رضا علیه السلام و فریضه امر به معروف و نهی از منکر
امام رضا علیه السلام در مجلس مأمون با عده ای از حاضرین گفتگو می کرد. برادرش زید نیز در گوشه ای از مجلس عده ای را دور خود جمع کرده بود و برای آنان در فضیلت سادات و اولاد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم صحبت می کرد و افتخار می نمود و مرتب می گفت:«ما خانواده چنین هستیم! ما خانواده چنان هستیم!» هنگامی که امام رضا علیه السلام متوجه وی شد و گفته های او را شنید، با صدای بلند او را صدا کرد و همه اهل مجلس را متوجه خود نمود و سپس به زید فرمود:
«أَغَرَّکَ قَولُ نَاقِلی الکُوفَهِ إِنَّ فَاطِمَهَ علیهاالسلام أَحصَنَت فَرجَهَا فَحَرَّمَ اللهُ ذُرِّیَّتَهَا عَلَی النَّارِ فَوَ اللهِ مَا ذلِکَ إِلَّا لِلحَسَنِ و الحُسَینِ وَ وُلدِ بَطنِهَا خَاصَّهً وَ أَمَّا أَن یَکُونَ مُوسَی بنُ جَعفَرٍ علیهماالسلام یُطیعُ اللهَ وَ یَصومُ نَهَارَهُ وَ یَقُومُ لَیلَهُ وَ تَعصِیهِ أَنتَ ثُمَّ تَجِیئَانِ یَومَ القِیامَهِ سَواءً لَأَنتَ أَعَزُّ عَلَی اللهِ عزَّ وَ جَلَّ مِنهُ إِنَّ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیهماالسلام کَانَ یَقُولُ لِمُحسِنِنَا کِفلانِ مِنَ الأَجرِ وَ لِمُسیئِنَا ضِعفانِ مِنَ العَذَابِ؛ سخن ناقلان کوفه را باور کرده ای که می گویند: فاطمه علیهاالسلام خود را حفظ کرد، پس خداوند ذرّیه ی او را از آتش جهنم مصونیت بخشیده است. به خدا سوگند! آن که شنیده ای، مقصود حسن و حسین علیهماالسلام و فرزندان بی واسطه ایشان است و امّا اگر گفته تو درست باشد{که همه اولاد فاطمه علیهاالسلام مصونیت دارند}، آن وقت تو از پدرت موسی بن جعفر علیهماالسلام در نزد خداوند عزیزتر و گرامی تر خواهی بود؛ چرا که او خدا را اطاعت می کرد، روزها روزه می گرفت، شبها به عبادت می پرداخت و تو هم از فرمان خدا سرپیچی می کنی؛ با این حال، هر دوی شما اهل سعادت و بهشت خواهید شد!{او با عمل به مقام سعادت رسید و تو بی عمل به آن جا خواهی رسید!} و حال آن که علی بن الحسین علیهماالسلام می گفت: نیکوکار ما اهل بیت دو برابر اجر دارد و بدکار ما دو برابر عذاب خواهد داشت.»
همچنین روزی غلامان آن حضرت میوه ای را نیم خورده بیرون انداخته بودند. امام رضا علیه السلام ناراحت شد و در مقام نهی از منکر به آنان فرمود:«إِن کُنتُم استَغنَیتُم فِإِنَّ أُناساً لَم یَستَغنُوا أَطعِمُوهُ مَن یَحتَاجُ إِلَیهِ؛ اگر شما{سیر شده اید و} به آن نیازی ندارید، عده ای از مردم به این محتاج اند؛ آن را به کسانی که نیاز دارند بدهید!»
مأمون از دعوت امام هشتم به خراسالن چند مقصود عمده را تعقیب می کرد: اوّلین و مهمترین آنها، تبدیل صحنه مبارزان حاد انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی خطر بود. همان طور که گفتم شیعیان در پوشش تقیه، مبارزاتی خستگی ناپذیر و تمام نشدنی داشتند، این مبارزات که با دو ویژگی همراه بود، تأثیر توصیف ناپذیری در بر هم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ویژگی، یکی مظلومیت بود و دیگری قداست.
شیعیان با اتکاء به این دو عامل نفوذ، اندیشه شیعی را که همان تفسیر و تبیین اسلام از دیدگاه ائمه اهل بیت است، به زوایای دل و ذهن مخاطبان خود می رساندند و هر کسی را که از اندک آمادگی برخوردار بود، به آن طرز فکر متمایل و یا مؤمن می ساختند و چنین بود که دایره تشیع، روز به روز در دنیای اسلام گسترش می یافت و همان مظلومیت و قداست بود که با پشتوانه تفکر شیعی این جا و آن جا در همه دوران های قیام های مسلحانه و حرکات شورشگرانه را بر ضد دستگاه های خلافت سازماندهی می کرد.
مأمون می خواست یکباره آن خفا و استتار را از این جمع مبارز بگیرد و امام را از میدان مبارزه انقلاب به میدان سیاست بکشاند و به این وسیله کارآیی نهضت تشیع را که بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزایش یافته بود به صفر برساند. با این کار مأمون آن دو ویژگی مؤثر و نافذ را نیز از گروه علویان می گرفت زیرا جمعی که رهبرشان فرد ممتاز دستگاه خلافت و ولیعهد پادشاه مطلق العنان وقت و متصرف در امور کشور است نه مظلوم است و آن چنان مقدس. این تدبیر می توانست فکر شیعی را هم در ردیف بقیه عقاید و افکاری که در جامعه طرفدارانی داشت قرار دهد و آن را از حد یک تفکر مخالف دستگاه - که اگر چه از نظر دستگاهها ممنوع و مبغوض است از نظر مردم به خصوص ضعفا پر جاذبه و استفهام برانگیز است - خارج سازد.
دوم، تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافتهای اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافتها بود، مأمون با این کار به همه شیعیان مزوّرانه ثابت می کرد که ادعای غاصبانه و نامشروع بودن خلافتهای مسلط که همواره جزء اصول اعتقادی شیعه به حساب می آمده است یک حرف بی پایه و ناشی از ضعف و عقده های حقارت بوده است، چه اگر خلافتهای دیگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مأمون هم که جانشین آنهاست می باید نامشروع و غاصبانه باشد و چون علی بن موسی الرضا علیه السلام، با ورود در این دستگاه و قبول جانشینی مأمون او را قانونی و مشروع دانسته پس باید بقیه خلفا هم از مشروعیت برخوردار بوده باشند و این، نقض همه ادعاهای شیعیان است، با این کار نه فقط مأمون از علی بن موسی الرضا علیه السلام، بر مشروعیت حکومت خود و گذشتگان اعتراف می گرفت بلکه یکی از ارکان اعتقادی تشیع یعنی ظالمانه بودن پایه حکومتهای قبلی را نیز در هم می کوبید.
علاوه بر این ادعای دیگر شیعیان مبنی بر زهد و پارسایی و بی اعتنایی ائمه به دنیا نیز با این کار نقض می شد که آن حضرت فقط در شرایطی که به دنیا دسترسی نداشته اند نسبت به آن زهد می ورزیدند و اکنون که درهای بهشت دنیا به روی آنان باز شد به سوی آن شتافتند و مثل دیگران خود را از آن متنعم کردند.
سوم، این که مأمون با این کار، امام را که همواره یک کانون معارضه و مبارزه بود در کنترل دستگاههای خود قرار می داد. به جز خود آن حضرت، همه سران و گردنکشان و سلحشوران علوی را نیز در سیطره خود در می آورد و این موفقیتی بود که هرگز هیچ یک از اسلاف مأمون چه بنی امیه و چه بنی عباس بر آن دست نیافته بودند.
چهارم، این که امام را که یک عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سؤالها و شکوه ها بود در محاصره مأموران حکومت قرار می داد و رفته رفته رنگ مردمی بودن را از او می زدود و میان او و مردم و سپس میان او و عواطف و محبت های مردم فاصله می افکند.
پنجم، این بود که با این کار برای خود وجهه و حیثیتی معنوی کسب می کرد. طبیعی بود که در دنیای آن روز همه او را بر این که فرزندی از پیغمبر و شخصیتی مقدس و معنوی را به ولیعهدی خود برگزیده و برادران و فرزندان خود را از این امتیاز محروم ساخته است، ستایش کنند و همیشه چنین است که نزدیکی دینداران به دنیاطلبان از آبروی دینداران می کاهد و بر آبروی دنیاطلبان می افزاید.
ششم، آن که در پندار مأمون، امام با این کار به یک توجیه گر دستگاه خلافت بدل می گشت، بدیهی است شخصی در حد علمی و تقوایی امام با آن حیثیت و حرمت بی نظیری که وی به عنوان فرزند پیامبر در چشم همگان داشت اگر نقش توجیه حوادث را در دستگاه حکومت بر عهده می گرفت هیچ نغمه مخالفی نمی توانست خدشه ای بر حیثیت آن دستگاه وارد سازد. این خود در حکم حصار منیعی بود که می توانست همه خطاها و زشتی های دستگاه خلافت را از چشم ها پوشیده بدارد.
به جز اینها هدفهای دیگری نیز برای مأمون متصور بود.
چنان که مشاهده می شود این تدبیر به قدری پیچیده و عمیق است که یقیقناً هیچ کس جز مأمون نمی توانست آن را به خوبی هدایت کند و بدین جهت بود که دوستان و نزدیکان مأمون از ابعاد و جوانب آن بی خبر بودند. …
حقاً باید گفت سیاست مأمون از پختگی و عمق بی نظیری برخوردار بود. اما آن سوی دیگر این صحنه نبرد، امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام، است و همین است که علی رغم زیرکی شیطنت آمیز مأمون تدبیر پخته و همه جانبه او را به حرکتب بی اثر و بازیچه ای کودکانه بدل می کند، مأمون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمایه گذاری عظیمی که در این راه کرد از این عمل نه تنها طرفی بر نبست بلکه سیاست او به سیاستی بر ضد او بدل شد. تیری که با آن، اعتبار و حیثیت و مدعاهای امام علی بن موسی الرضا علیه السلام، را هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طوری که بعد از گذشت مدتی کوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را کان لم یکن شمرده، بالاخره همان شیوه ای را در برابر امام در پیش بگیرد که همه گذشتگانش در پیش گرفته بودند یعنی«قتل» و مأمون که در آرزوی چهره قداست مآب خلیفه ای موجه و مقدس و خردمند، این همه تلاش کرده بود سرانجام در همان مزبله ای که همه خلفای پیش از او در آن سقوط کرده بودند، یعنی فساد و فحشا و عیش و عشرت توأم با ظلم و کبر فرو غلطید. دریده شدن پرده ریا مأمون را در زندگی پانزده ساله او پس از حادثه ولیعهدی در دهها نمونه می توان مشاهده کرد که از جمله آن به خدمت گرفتن قاضی القضاتی فاسق و فاجر و عیاش همچون یحیی بن اکثم و همنشینی و مجالست با عموی خواننده و خنیاگرش ابراهیم بن مهدی و آراستن بساط عیش و نوش و پرده دری در دارالخلافه او در بغداد است.
منبع: سیمای معصومین در آئینه نگاه رهبری/انتشارات دارالهدی/ مؤسسه فرهنگی قدر ولایت
اخلاق و کردار رضوی
سلام و درود خدا بر کسی که خدا و رسولش از او رضایت دارند؛ امامی که چشمه جوشان لطف و رحمتش به دریای ازلی رحمت و رأفت بی کران پروردگار متصل است، و هر پناه جوی بی آشیانی، در پناه نگاه و نوازش او، چون آهوی رمیده از صیاد، آرام می گیرد. زندگانی حضرت امام رضا علیه السلام پُر است از لحظاتی نورانی و شگفت انگیز که دلِ شیفتگان را می برد. ضمن عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام هشتم علیه السلام به گوشه ای از خصوصیات والای ایشان می پردازیم.
حلم: در شناخت حلم حضرت رضا علیه السلام، شفاعت وی در نزد مأمون و در حق جلودی کافی است. جلودی کسی بود که به امر هارون الرشید به مدینه رهسپار شد تا لباس زنان آل ابوطالب را بگیرد و بر تن هیچ یک از آنان جز یک جامه نگذارد. وی همچنین بر بیعت مردم با امام رضا علیه السلام انتقاد کرد. پس مأمون او را به حبس افکند و بعد از آن که پیش از وی دو تن را کُشته بود او را خواست. امام رضا علیه السلام به مأمون گفت: ای امیرمؤمنان! این پیرمرد را به من ببخش! جلودی گمان برد که آن حضرت می خواهد از وی انتقام گیرد. پس مأمون را سوگند داد که سخن امام رضا علیه السلام را نپذیرد مأمون هم گفت: به خدا شفاعت او را درباره تو نمی پذیرم و دستور داد گردنش را بزنند.
تواضع: در بخش صفات و اخلاق آن حضرت از قول ابراهیم بن عباس نقل کردیم که گفت: چون امام رضا علیه السلام تنها بود و برای او غذا می آوردند آن حضرت غلامان و خادمان و حتی دربان و نگهبان را بر سر سفره اش می نشاند و با آنها غذا می خورد.
همچنین از یاسر خادم نقل شده است که گفت: چون آن حضرت تنها می شد همه خادمان و چاکران خود را جمع می کرد، از بزرگ و کوچک، و با آنان سخن می گفت. او به آنان انس می گرفت و آنان با او. کلینی در کافی به سند خود از مردی بلخی روایت می کند که گفت: با امام رضا علیه السلام در سفر خراسان همراه بودم. پس روزی خواستار غذا شد و خادمان سیه چرده خود را نیز بر سفره خود نشاند. یکی از یارانش به او عرض کرد: ای کاش غذای اینان را جدا می کردی. فرمود: پروردگار تبارک و تعالی یکی است و مادر و پدر هم یکی، پاداش ها بسته به اعمال و کردارهاست.
کرم و سخاوت: در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختی نقل شده است که گفت: مردی به ابوالحسن رضا علیه السلام برخورد کرد و گفت: به قدر مردانگی ات بر من ببخش. امام گفت: به این مقدار ندارم. مرد گفت: به قدر مردانگی خودم ببخش. امام فرمود: این قدر دارم. سپس فرمود: ای غلام دویست دینار به او بده. همچنین در مناقب از یعقوب بن اسحاق نوبختی نقل شده است که امام رضا علیه السلام تمام ثروت خود را در روز عرفه تقسیم نمود. پس فضل بن سهل به وی گفت: این ضرر است. امام فرمود: بل سود و بهره است. چیزی را که پاداش و کرامت بدان تعلق می گیرد ضرر محسوب مکن.
فراوانی صدقات: از ابراهیم بن عباس صولی نقل شده که گفت: امام رضا علیه السلام بسیار نکویی می کرد و در نهان صدقه می داد و بیشتر این عمل را در شب های تاریک به انجام می رساند.
عبادت های سنگین و ختم قرآن و سجده های طولانی: برادر دعبل می گوید: حضرت رضا علیه السلام پیراهنی از خز سبز رنگ و انگشتری از عقیق به برادرم«دعبل» عنایت کردند و فرمودند، ای دعبل برو«قم» که در آن جا فایده خواهی برد، و فرمود: این پیراهن را محافظت کن. زیرا که من در این پیراهن در هزار شب، هر شب هزار رکعت نماز خوانده ام و در آن هزار بار قرآن را از ابتدا تا انتها ختم کرده ام.
صولی می گوید: از جده ام پرسیدند که درباره رفتار حضرت رضا علیه السلام سخنی بگوید.
جده من که زنی بسیار عاقل و سخاوتمند بود گفت: حضرت رضا علیه السلام که همیشه نمازش را در اول وقت می خواند وقتی نماز صبحش تمام می شد به سجده می رفت و سر مبارک خود را بر نمی داشت تا بالا آمدن آفتاب. و آن حضرت در این مدت به ذکر خدای تعالی مشغول بود.
منبع: ماهنامه دیدار ماه/سال ششم/آذرماه1393
دعوا سرِ سربند یا فاطمه بود!
پیشونی بندها رو با دقت زیر و رو می کرد
پرسیدم: دنبال چی می گردی؟
گفت: سربند یا زهرا…
گفتم: چه فرقی داره یکیشو بردار ببند دیگه!
گفت: نه!…
آخه من مادر ندارم!!!
فضائل امام رضا علیه السلام
ابراهیم بن عباس گوید: امام رضا علیه السلام نشد که به کسی در سخن گفتن ظلم یا جفا کند، هر که با او سخن می گفت، کلام او را قطع نمی کرد و مجال می داد تا آخر سخنش را بگوید. اگر کسی حاجت پیش او می آورد، در صورت امکان ابداً او را رد و مأیوس نمی کرد. ندیدم که در پیش کسی پایش را دراز کند، و ندیدم در پیش کسی تکیه کند. ندیدم که به کسی از غلامانش فحش بدهد، ندیدم که آب دهان را به زمین اندازد، و ندیدم که با صدا و قهقهه بخندد بلکه فقط تبسم می کرد.
چون سفره طعام را باز می کردند، همه خدمتکاران و غلامانش را و حتی دربان را با خود در سر سفره می نشانید. شبها کم می خوابید، بیشتر بیدار می ماند، اکثر شبها از اول تا آخر احیا می کرد، بسیار روزه می گرفت، در هر ماه سه روز روزه از وی فوت نمی شد. می گفت: این روزه همه عمر است«ذلک صومُ الدّهر».(چون به حکم«من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» هر یک روز در جای ده روز است)
در پنهانی بسیار احسان می کرد و صدقه می داد، این کار را بیشتر در شبهای ظلمانی انجام می داد، هر که گوید: نظیر او را در خوبی دیده ام، باور نکنید.
عیون اخبار الرضا، ج2، ص184؛ بحار، ج49، ص91