امام خامنه ای مدظله العالی
عمده، مردمند. شما باید کالای ایرانی بخواهید. این افتخار نیست؛ این تفاخر غلطی است که ما مارک های خارجی را در پوشاکمان، در وسائل منزلمان، در مبلمانمان، در امور روزمره مان، در خوراکی هامان ترجیح بدهیم به مارکهای داخلی؛ در حالی که تولید داخلیدر خیلی از موارد بسیار بهتر است. من شنیدم پوشاک داخلی را که در بعضی از شهرستان ها تولید می شود، می برند مارک خارجی می زنند، برمی گردانند! اگر همین جا بفروشند، ممکن است خریدار ایرانی رغبت نکند؛ اما چون مارک فرانسوی دارد، خریدار ایرانی همان لباس را، همان کت و شلوار را، همان دوخت را انتخاب می کند؛ این غلط است. تولید داخلی مهم است. ببینید کارگر ایرانی چه تولید کرده است، سرمایه دار ایرانی چه سرمایه گذاری کرده است. در زمینه ی مصرف، عمده ی کار دست مردم است؛ که این بخشی از اصلاح الگوی مصرف است که من قبلاً به ملت ایران عرض کردم، و بخشی از جهاد اقتصادی است .
موضوعات: "سایر" یا "احساس انتظار" یا "قرآن مجید" یا "تفسیر المیزان" یا "امام (ره) و مقام معظم رهبری" یا "احادیث" یا "مناسبتها" یا "فرزانگان" یا "پلاک" یا "جور واجور" یا "30 یا 30" یا "مشاوره" یا "تکنیکهای موفقیت" یا "ازدواج" یا "همسران و تفاهم خانواده" یا "جوانان و نوجوانان" یا "دعا" یا "ادعیه و زیارات" یا "گالری تصاویر" یا "کتاب" یا "نهج البلاغه" یا "خطبه ها" یا "نامه ها" یا "حکمت ها" یا "زیبایی های اخلاق حجت الاسلام حبیب الله فرحزاد" یا "گردشگری" یا "كمپين" یا "طوفان جاهلیت" یا "نجم ثاقب" یا "شاگردان مکتب امام جعفر صادق (علیه السلام)" یا "رهروان بانوي كرامت" یا "خانواده آسمانی" یا "موضوع انقلاب اسلامی" یا "خاطرات" یا "دانلود" یا "دانلودصوتی" یا "دانلود متن"
شهید علی محمود وند
بدانید تنها راهی که می توانید با آن برای خود افتخار جاویدان مهیا کنید، اطاعت مطلق شما از ولایت فقیه است. فراموش نکنید که بزرگترین جهاد، جهاد با نفس است. با نفس مبارزه نمایید و از وسوسه های شیطان بگریزید و به خدا بپیوندید.
سؤال: بهترین راه قرائت و فهم قرآن کریم چیست؟
جواب: بهترین راه برای قرائت همراه با ادراک و فهم قرآن این است که انسان همراه با قرائت سُوَر قرآنی، معانی آن را در ذهن و نظر قرار دهد، و با هر آیه در درون ونهاد خود گفتگو نماید، در آیه عذاب از خداوند طلب مغفرت و در آیه رحمت از خدای سبحان طلب گذشت کند و بشیر بودن و نذیر بودن خداوند در آیات را مشاهده نماید و از هر مطلبی که قرآن افاده می نماید نکته علمی مربوط به آن را برداشت نماید.
در هنگام تلاوت قرآن با زبان، کلمات از راه گوش به سمع انسان می رسد که معنای آن نیز باید به دل و جان نفوذ کند و اگر دل بسته باشد، معنا به آن نفوذ نمی نماید، قرآن کریم در این مورد می فرماید:«أفَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ أم عَلی قُلُوبِ أقفالُها»(سوره محمد،آیه24) آیا در قرآن تدبر نمی کنند یا بر دل ها قفل هایی نهاده شده است؟ و در آیه دیگر می فرماید:«کَلّا بَل رانَ عَلی قُلُوبِهِم مَّا کانِوا یَکسِبُونَ»(مطففین، آیه14) یعنی؛ بر قلب های آنها با آنچه کسب کرده اند زنگار نشسته است.
گناه، غفلت و علائق به دنیا، دل را قفل می کند و می بندد و معارف قرآنی در این قلب ها نفوذ نمی کند و انسان باید از راه باز کردن دل و زدودن«رین» و «چرک» از آن، زمینه نفوذ معنا را به جان خود فراهم آورد. چون این زمینه فراهم شود، تلاوت آیات قرآن موجب لذّت می شود. فرد با ورود به هر آیه ای اگر مشتمل بر خیرات، معرفت، علم و مانند آن باشد، مضمون آن را مسألت می کند و اگر ناظر به عذاب و مانند آن باشد نجات از آن را از خداوند طلب می نماید.
توصیه ای از مقام معظم رهبری مدظله العالی به مبلغان
مبلغ، اگر خودش مهذّب و پاک نباشد، نمی تواند دیگران را پاک کند. اگر به معنای واقعی کلمه، به آنچه انسان می گوید، معتقد و عامل نباشد، حرفش اثری ندارد… .{مبلغ} باید آگاهی و بینش دینی وسیع و متنوع داشته باشد؛ با قرآن مأنوس باشد؛ در احادیث غور بکند و کرده باشد؛ با افکار نوی مربوط به مذهب و دین آشنا باشد.
چرا حضرت محمد(ص) به صورت کتبی نوشته هایی به امام علی(ع) ندادند تا بعد از ایشان به امامت برسند؟
دوران پیامبر گرامی اسلام دوران عجیبی بود و منافقان بسیار. در پاسخ باید بگوییم:
1- اعلان رسمی کمتر از نوشته نیست. آن هم اعلانی که در آن(غدیر) بیش از120000 نفر حضور داشته و آن را مکتوب کنند.
2- در صورت مکتوب شدن، از بین بردن آن برای مخالفین کاری نداشت. همان طور که:
* در ماجرای فدک نیز ابوبکر سند رسمی ای که حضرت زهرا(س) از پیامبر داشتند را پاره کرد و فدک را غصب نمود.
* حدود یک قرن منع حدیث بود و تمامی احادیث مکتوب سوزانده شد.
* در هنگامی که قرآن برای تهیه بهترین نسخه جمع آوری شدند، قرآنی که امیرالمؤمنین(ع) به امر پیامبر جمع آوری کرده بوند را نپذیرفتند.
3- کتاب های تاریخی(سنی و شیعه) امامت حضرت علی(ع) را تأیید کرده اند و این خود یک سند است.
4- با این حال پیامبر اکرم(ص) در زمان رحلت خود، هنگامی که در بستر بیماری بودند فرمودند:«قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بنویسم تا بعد از من اختلاف نکنید.» اما عمر گفت:«او تب دارد و هذیان می گوید.» و مانع آوردن کاغذ شد.
5- در آخر باید بگوییم که ماجرای غدیر آن قدر واضح بود که نیاز به اثبات آن نیست و در آن زمان مردمان نه به خاطر تردید در این امر، بلکه به خاطر کینه و حسادتی که نسبت به حضرت داشتند و یا ترس از حکومت وقت از زیر آن سر باز زدند.
6- با این حال به جهت این که نشان داده شود که ولایت امیرالمؤمنین(ع) از طرف خداوند است، لوحی آسمانی از جانب خداوند برای پیامبر آمد که در آن، ولایت امیرالمؤمنین و یازده امام دیگر پس از ایشان به صراحت بیان شده بود. «جابر» این لوح را در زمانی که به دست حضرت زهرا(س) رسیده بود، مشاهده کرد و از روی آن نسخه برداری کرد که متن آن هم اکنون موجود می باشد. خود لوح نیز در دست حضرت صاحب الزمان(عج) می باشد. این حدیث، به نام حدیث لوح مشهور بوده و در کتاب اصول کافی موجود می باشد.
در ضمن می توانید برای کسب اطلاعات بیشتر به کتاب های«الغدیر» و «شبهای پیشاور» مراجعه کنید.
راهکار مبارزه با تحریم اقتصادی در بینش سیاسی مقام معظم رهبری مدظله العالی
یکی از جنبه های سلطه ی بیگانگان، سلطه اقتصادی است. برای جلوگیری از سلطه ی اقتصادی، راه های مختلفی وجود دارد؛ مقام معظم رهبری مدظله العالی امسال را سال«اقتصاد و فرهنگ» نامیدند، حمایت از تولید ملی و تحریم کالاهای غربی از راه های مبارزه با نفوذ اقتصادی بیگانگان است.
مبنای آیت الله العظمی خامنه ای مدظله العالی ، قبل از رسیدن به جایگاه رهبری و حتی قبل از پیروزی انقلاب، بر نفی سلطه و رسیدن به استقلال بوده است؛ در سال1345در سن بیست و هفت سالگی ترجمه ی کتاب«المستقبل لهذا الدین» از «سید قطب» با عنوان «آینده در قلمرو اسلام» از ایشان منتشر می شود.
ایشان در قسمت«سخن مترجم» یکی از دلایل عقب ماندگی و انحطاط مسلمانان را نقش های استعمار برای غارت منابع جهان اسلام برمی شمرند و بیان می کنند که:«نیروی اسلام در کشورهای اسلامی مانع حرکت استعمار بود. برای برداشتن این مانع دو اقدام را در دستور کار داشتند: مبارزه با مصلحان و علما و تغییر دادن این اسلام به یک اسلام بی خاصیت… این تدبیر ماهرانه به مرحله عمل درآمد. روز به روز بر جلوه ی تشریفات دینی افزوده شد ولی روح و حقیقت احکام دینی از میان آنان رخت بربست و پیروان همان دینی که قرآنش فریاد می زند«لن یَجعَلَ اللهُ لِلکافِرینَ عَلی المُسلِمینَ سَبیلا»(نساء، 141)، دروازه های فکر را به روی مهاجمین غربی و دیدگان را به سوی دروازه های غرب گشودند و آنان را الهام بخش فکر و عمل قرار دادند».
این تحلیل ایشان از وضعیت امت اسلامی و استعمار در سخنان و آثار تمامی سالها حتی تا امروز به چشم می خورد. ایشان در مورد تجارت با غیرمسلمانان، که نتیجه ی آن به نفع دشمنان اسلام است می فرمایند:«باید از معاملاتی که به نفع دولت غاصب اسرائیل که دشمن اسلام و مسلمین است، خودداری شود و وارد کردن و ترویج کالاهای آنان که از ساخت و فروش آن سود می برند، برای هیچ کس جایز نیست و همچنین برای مسلمانان هم خرید آن کالاها به خاطر مفاسد و ضررهایی که برای اسلام و مسلمین دارد جایز نیست».
«اگر خرید کالاهای وارداتی از کشورهای غیراسلامی و استفاده از آنها باعث تقویت دولت های کافر و استعمارگر که دشمن اسلام و مسلمین هستند، شود و یا قدرت مالی آنها را برای هجوم به سرزمین های اسلامی یا مسلمین در سرتاسر عالم، تقویت نماید، واجب است که مسلمانان از خرید و بکارگیری و استفاده از آنها اجتناب کنند، بدون اینکه فرقی بین کالایی با کالای دیگر و دولتی با دولت دیگر از دولت های کافری که دشمن اسلام و مسلمین هستند، وجود داشته باشد و این حکم هم اختصاصی به مسلمانان ایران ندارد».
مقام معظم رهبری مدظله العالی در زمینه ی نفی سلطه بر سه محور تأکید دارند: 1- نفی سلطه، 2- کسب استقلال در تمام زمینه ها، 3- بازگشت مسلمانان به عزت خود. بیانات ذیل شاهد این مدعاست«… اصول سیاست خارجی را که بر پایه ی عزت و حکمت و مصلحت استوار است… عزت و حکمت و مصلحت یک مثلث الزامی برای چارچوب ارتباطات بین المللی ماست عزت«الاسلام یعلو و لایعلی علیه»، «لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا»… ما برای خودمان عزت را بر اساس اعتقاد و ایمان توحیدی که خاصیت و شاخصه ی تفکر اسلامی است و دل بستن به خدا و محبت به بندگان و خلایق الهی و لزوم خدمت به آنها قائلیم».
«استکبار و دار و دسته ی خبری… از بازگشت ملت ها به گذشته ای که به آنان عزت و عظمت را یادآوری کند راه جهاد و شهادت را به روی آنان باز کند کرامت انسانی را به آنان برگرداند دست سلطه گران را از غارت و چپاول به مال و ناموس آنان قطع کند آیه ی«و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» را به آنان بیاموزد و«و لله العزّه و لرسوله و للمؤمنین» را بر آنان فرو خواند… و خلاصه خدا و دین و قرآن را محور زندگی آنان سازد و دست طواغیت مستکبر و مستبد و سلطه طلب را از زندگی آنان قطع کند از بازگشت به چنین گذشته ای و پیوند با چنین تاریخی ناخشنود و سراسیمه و بیمناکند.
برنامه خودسازی شهید شانزده ساله محمد بندرچی از زبان همزرم شهید
«این داستان مربوط به شبهایی است که در پادگان لشکر8 نجف اشرف در کنار شهر شوشتر مستقر شده بودیم. گردان حضرت رسول(ص) قزوین به عنوان گردان غوّاص انتخاب شده بود؛ گردانی که در اوایل سال1365 و با تبلیغات گسترده ایران که امسال سال تعیین کننده در جنگ خواهد بود، از مخلص ترین و عاشق ترین نیروها شکل گرفته بود.
سحرها وقتی برای نماز آماده می شدیم و به کنار تانکرها می آمدیم، صدای جانسوزی از اطراف محوطه گردان به گوش می رسید؛ ناله های نیمه شب دلنوازی که از حنجره عاشقی بی قرار برمی خاست و زمزمه های عاشقانه ای که از فراق یار، بی قراری می کرد. همه دوست داشتند بدانند صاحب صدا کیست؟
از بچه های نگهبان می شنیدیم که این برنامه خیلی زودتر از اذان صبح هر روز دنبال می شود و خود شاهد بودم که هر روز جانسوزتر از قبل ادامه می یابد.
با کنجکاوی که داشتم، او را پیدا کردم. او شانزده سال بیشتر نداشت. با قد و قواره ای کوچک، همیشه لبخند ملیح بر لب داشت و چهره استوار و مصمّمش حکایت از روحی بلند داشت. پیش تر در دوران راهنمایی او را دیده بودم و حدود یک سال از من کوچک تر بود. بسیار مؤدب، موقّر و پاکیزه بود و الآن در رشته ریاضی- فیزیک درس می خواند و از تیزهوشان دبیرستان بود. پایبندی عجیبی به انجام واجبات و حتّی مستحبات داشت و در مکروهات و مباهات هم اهل احتیاط بود.
هر چه به او نزدیک تر می شدم، خود را حقیرتر می دیدم. گویا دریایی موّاج از معنویات بود که با همه جوش و خروش عاشقانه اش، آرامش عجیبی در برخوردها و برنامه های فردی و اجتماعی داشت. هر چه جلوتر می رفتم، حالات معنوی او فزونی می یافت؛ به گونه ای که در شبهای سرد زمستان 1365 و قبل از عملیات کربلای4 در اروندکنار، می دیدم که برنامه های شبانه اش ادامه داشت.
برنامه ریزی و نظم در عبادتهای مستمر و دلنشین، مطالعات عمیق دینی و تفکّر، ادب در برخوردها و مهرورزی و کمک به دیگران بر جاذبه اش می افزود و همگان را مجذوب خود می کرد؛ اما با این حال، خلوت را دوست می داشت.
وقتی کتاب«رساله لقاءالله» مرحوم ملکی تبریزی را در کتابهایم دید، پیشنهاد مطالعه و مباحثه آن را به من داد و من مشتاقانه پذیرفتم.
اصرار داشت که من کتاب را بخوانم و توضیح دهم. بارها می شد که من می خواندم، ولی مطلب را نمی فهمیدم و او با ادبی خاص، مطلب را آن چنان باز می کرد که گویا بارها آنها را تدریس کرده و در فلسفه و عرفان صاحب نظر است. با این حال، با حالتی سؤال گونه می پرسید که آیا درست گفته است؟
بعد از شهادتش در جزیره ی امّ الرصاص، نوشته ای از برنامه های روزانه اش به دستم رسید که البته خود از نزدیک شاهد اجرای آنها بودم و بعدها فهمیدم که گویا با مرحوم سعادت پرور(پهلوانی) هم در ارتباط بوده است.
در ذیل به برنامه های روزانه آن شهید عارف و سالِک الی الله که عین عبارات و نوشته های اوست، اشاره می کنم:
1تمام مواظبت بر ادای واجبات و ترک محرّمات با کمال دقّت
2کمال مراقبت در همه روز
3محاسبه هنگام خواب
4تدارک و تنبیه و مجازات
5ساعتی خلوت با خدا یا گریه و زاری و خضوع و خشوع
6چون از ذکر خسته شدی، سر به گریبان فکر فرو بری
7هفتاد مرتبه استغفار صباحاً و مساءً
8هر شب و عصر جمعه صد مرتبه سوره ی قدر
9مواظبت بر تهجّد و برخاستن لیل و قرائت قرآن تا طلوع آفتاب
10تمام مواظبت بر دوام توجّه به حضرت حجّت(عج) و بعد از هر نماز دعای غیبت، سه مرتبه توحید و دعای فرج
11تسبیح حضرت فاطمه زهرا(س) بعد از هر نماز واجب و قرائت آیه الکرسی قبل از خواب
12سجده شکر بعد از بیداری از خواب و خواندن آیات آخر سوره آل عمران با توجه در معنا
13دعای صحیفه بعد از نماز واجب ترک نشود
این برنامه مراقبت بود که یک نوجوان شانزده ساله به آن عمل می کرد و پس از شهادت او در جیب لباسش پیدا شد.
سردار رشید اسلام، سرلشکر خلبان«عباس بابایی»، در سال1329 شمسی در قزوین به دنیا آمد و در سال1348 به دانشکده ی خلبانی نیروی هوایی راه یافت. وی پس از گذراندن دوره ی آموزش مقدماتی، برای تکمیل دوره به آمریکا رفت و دوره ی خود را در آمریکا با موفقیت سپری کرد. شهید بابایی با دارا بودن تعهد و تخصص، در مرداد1360 به فرماندهی پایگاه هشتم هوایی اصفهان رسید. این سردار رشید اسلام، قسمت اعظم حضور خود را در پروازهای عملیاتی گذراند و سه هزار ساعت پرواز کرد.
سرلشکر بابایی با روحیه ی شهادت طلبی به همراه شجاعت و ایثاری که در طول سال های دفاع مقدس به نمایش گذاشت، صفحات نوین و زرینی بر تاریخ نیروی هوایی افزود و تنها در دو سال آخر عمر، بیش از شصت مأموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رساند. این خلبان غیور ارتش اسلام سرانجام در 15مرداد1366 شمسی برابر با عید سعید قربان، در یک عملیات برون مرزی به شهادت رسید و در تشییعی باشکوه در گلزار شهدای قزوین به خاک سپرده شد. وی در هنگام شهادت، معاون عملیاتی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود.
… شهید بابایی به همراه خانواده عازم حج بود که ناگاه در کنار پلکان هواپیما همسرش را صدا می زند و خداحافظی می کند و می گوید: من نمی توانم با شما بیایم. کشتی ها باید سالم از تنگه بگذرند. شما بروید خانم. من سعی می کنم تا با آخرین پرواز، خودم را به شما برسانم. مکه ی من این مرز و بوم است مکه ی من آبهای گرم خلیج فارس و کشتی هایی است که باید سالم از آن عبور کنند. تا امنیت برقرار نباشد من مشکل می توانم خود را راضی کنم.
راستی این کار تیمسار بابایی چه چیزی را در ذهن، تداعی می کند؟ آری! به یاد آن وقتی که همه در تکاپوی حج بودند، همان ها که فرزند مکه و منا بودند. فرزند زمزم و صفا بودند حج را رها کردند و به سمت عراق رهسپار شدند برای امری مهم تر! امری که آن زمان پرداختن به آن بسیار مهم تر از به جا آوردن حج بود. روحانی کاروان مشغول خواندن دعای عرفه است. همکار سرلشکر بابایی- سرهنگ طیب- یک لحظه نگاهش به گوشه سمت راست چادر محل استقرارشان افتاد. تیمسار بابایی را دید که با لباس احرام در حال گریستن است. بسیار متعجب شد از خود پرسید:«ایشان کِی تشریف آوردند؟ کِی مُحرِم شدند و خودشان را به عرفات رساندند؟» در این فکر بود که نکند که اشتباه کرده باشد. خواست مطمئن شود دوباره نگاه خود را به همان گوشه چادر انداخت ولی این بار جای او را خالی دید.
امروز عید قربان است. برای شروع عملیات، تیمسار دستور می دهد هواپیما را مسلح کنند. همکار شهید بابایی پیشنهاد می دهد که امروز عید است . چطور است کار را به فردا موکول کنیم؟ و بابایی در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود گفت:«امروز روز بزرگی است. روزی است که اسماعیل(ع) به مسلخ عشق رفت».
عملیات آغاز شد. هواپیما پس از مانوری در آسمان به منطقه مورد نظر می رسد. ارتفاع گرفته و با شیرجه به سمت تأسیسات دشمن، آنجا را مورد هدف قرار می دهد. با اصابت بمب ها کوهی از آتش به آسمان زبانه می کشد و تیمسار فریاد می زند:«الله اکبر- الله اکبر! می رویم به طرف نیروهای زرهی دشمن».
پس از چند لحظه باران گلوله و موشک بود که بر سرِ دشمن فرو ریخته می شد.
هنگام پایان کار و برگشت، هواپیما 180 درجه از منطقه دور می شود. در پایین آتش زبانه می کشدو بعثیان به هر سوی در حال فرارند. هواپیما در حال عبور از کوههای بلند و جنگل های سرسبز بود که ناگهان صدای انفجار مهیبی همه چیز را دگرگون می کند. عباس در یک آن خود را در حال طواف می یابد:
- لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک…
چگونه حاج شیخ جعفر شوشتری به مقامات عالی رسید؟!
حاج شیخ جعفر شوشتری، عالم و عارف باتقوایی بود که به درجات علمی و عملی و مقامات عالی رسید. سخنان و نصایح او در بین مردم پرنفوذ و گیرا بود، و سجایای اخلاقی ویژه ای داشت. بسیار مقیّد به حلال و حرام و پرهیز از گناه بود. روزی به مادر مکرّمه اش گفتند: به داشتن چنین فرزندی باید افتخار کنی! مادرش گفت: بله. ولی او باید بر من ببالد، چرا که من از لحظه ی تولد و حتّی قبل از آن همیشه با وضو بودم و یک بار هم او را بدوا وضو شیر ندادم، همیشه هنگام تغذیه او، خدا را در نظر داشتم و با طهارت و یاد خدا و ذکر نام خدا او را در آغوش می گرفتم و آرزویم این بود که مانند امام صادق(ع) شود.
… جالب است که دقیقاً مطابق فرمایش قرآن است، آن جا که در سوره ی فرقان ویژگی های مؤمنان را ذکر می کند، یازدهمین نشانه مؤمنان را این گونه بیان می کند:
نقش دعا در تربیت صالح
«والّذِینَ یَقُولونَ رَبَّنَا هَب لَنَا مِن أزوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّهَ أعیُنٍ وَاجعَلنَا لِلمُتَّقِینَ إِماماً»؛ «و کسانی که می گویند: پروردگارا، به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که موجب روشنی چشمان(ما) باشد، و ما را پیشوای پرهیزکاران گردان!».
در این آیه اشاره شده است که یکی از ویژگی های مؤمن راستین این است که به تربیت خود و خانواده ی خویش اهمیّت دهد و خود را در برابر فرزندانش مسئول بداند؛ آن ها با اعمال خوب خود پیوسته از خدا می خواهند که برای آن ها نسل پاک قرار دهد و جالب است که تقاضا می کنند که ما را پارسایان قرار ده.
و البته روشن است که در گوشه ای ننشستند و دعا کنند، بلکه«دعا»، نشانه و رمز کوشش و علاقه ی آن ها است و مسلّماً این افراد همه ی توان و همّت شان را در تربیت فرزندانشان می گذارند و در عین حال دعا هم می کنند که همه ی اضلاع مثلث تغذیه(شیر، روح، معنویت) تکمیل شود. آن ها نه تنها خود را مسئول تربیت و راهنمای خانواده خود می دانند، بلکه از خدا می خواهند که راهنمای دیگر مردم باشند.در روایات آمده که آیه ی فوق درباره ی علی علیه السلام و ائمه وارد شده است. و این از باب«جری» است؛ زیرا یک حقیقت کلّی را بر بهترین مصادیقش حمل کرده و به معنای عدم انطباق آیه بر مصداق های آیه ی زیر نمره 20، نیست، با یک مثال موضوع را عینی تر می کنیم: وقتی در جایی سخن از حقیقت ادب است، اشاره به فرد حاضر می کنیم که سمبل ادب است و می گوییم«ادب» یعنی این.
در سخن مفسّرین هم آمده است که این موضوع دلیل بر عدم انطباق آیه با دیگر مؤمنان نخواهد بود و هر کدام در اندازه وموقعیت های مختلف، امام و رهبر و پیشوای دیگران خواهند بود. خانواده های آگاه، زمینه ساز رشد و تربیت و تکامل معنوی فرزندانشان هستند ولی بعد از این زمینه سازی و نصب سیم های برق، الکنریسیته ی رشد را خداوند در سیم ها جاری می کند. حتّی پیامبر اکرم(ص) با آن که به عنوان هادی از سوی خداوند معرّفی شده است، ولی درباره ی او گفته شده است که:«إِنَّکَ لَا تَهدِی مَن أحبَبتَ وَ لکِنَّ اللهَ یَهدِی مَن یَشاء…»؛ «تو هر کس را که دوست بداری نمی توانی هدایت کنی و لیکن خدا است که هر کس را بخواهد هدایت می کند».
این مطلب هم، در رابطه با پدر و مادر و فرزندانشان، صدق می کند.
برخی به مجرّد مراقبت های جزئی از فرزندان، تصوّر و توهّم می کنند که رشد دهنده ی اصلی، آن ها هستند. آری در روایات و آیات، نقش کلیدی مواظبت ها، ارتزاق حلال و تفکیک محل خواب دختر و پسر و صدها رسالت مطرح شده است، امّا همه ی این ها به منزله ی همان مثال«سیم کشی» در یک ساختمان است که زمینه برای جریان الکتریسیته فراهم می شود.
به این آیه توجه فرمایید:«… وَ أنبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَ کَفَّلَهَا زَکَرِیَّا…»؛ «خداوند مریم را چونان گیاهی، رشدِ نیکو داد و زکریا کفالت و سرپرستی او را عهده دار شد». در این آیه همان دو نقش اشاره شده است:
تأثیر رشد دادن و وصل برق هدایت از سوی خداوند(امدادهای تربیتی) 1
نقش کفالت و سرپرستی و مراقبت مربّی و کفیل 2
آری؛ کسی که خداوند به رشد او توجّه خاص دارد، باغبانی چونان زکریّا باید کفالت این گل اهدایی خدا را بر عهده گیرد.
روان شناسی تربیت کودک و نوجوان از منظر قرآن، روایت و علم/ خدیجه معین
میهمان نوازی کوفیان این چنین است!!…
کوفیان از حسین(ع) دعوت می کنند تا با او دست بیعت دهند! امام حسین(ع) هم مسلم بن عقیل؛ این شخص بصیر و ولایتمدار را مأمور گرفتن بیعت از کوفیان می کند. هیجده هزار نفر! با سفیر ولایت بیعت می کنند!! خبر بیعت را به مولایش می دهد. از آن جا که حکومت یزید که تازه استقرار یافته بود و از سلسله اموی عمر چندانی نمی گذشت احساس خطر نموده و تصمیم گرفت این حرکت را سرکوب نماید؛ بنابراین عبیدالله بن زیاد با تهدید مردم کوفه و ایجاد جنگ روانی، باعث بیعت شکنی آنان می شود و فرستاده ی امام تنها شد. مسلم را دستگیر می کنند و به شهادت می رسانند. ای سفیر ولایت! تو درس عشق و بصیرت را در مکتب حسین(ع) آموختی. تو کربلا نرفته عاشورایی شدی…
ای شهید راه ولایت! شهادتت مبارک. این است رسم میهمان نوازی کوفیان!!
ل.هراتی