اخلاق پیامبر از زبان اَنَس
هنگامی که پیامبر خدا(ص) به مدینه هجرت فرمودند، هر یک از مردم مدینه هدیه اي
براي آن حضرت آوردند. مادر اَنس بن مالک چیزي نداشت که براي پیامبر هدیه ببرد.
گفت: من هدیهاي ندارم تقدیم شما کنم. فرزندش انس را که در آن زمان نوجوانی
بود، به عنوان هدیه، براي خدمت گذاري نزد آن حضرت گذارد. پیامبر هم قبول فرمودند.
این انس ده سال در خدمت پیامبر بود. احادیث زیادي از سیره و اخلاق و رفتار پیامبر
نقل کرده است که بسیار جالب است.
میگوید: در این مدت، پیامبر هیچگاه با من تندي نکرد. و هیچگاه مرا براي کاري که نباید
انجام میدادم و انجام داده بودم، یا کار که باید انجام میدادم و آن را ترك کرده بودم،
توبیخ و مؤاخذه نکرد.
میگوید: من از اخلاق پیامبر در شگفتم. گاهی براي آن حضرت شام تهیه میکردم.
یک شب شامی تهیه کردم. حضرت جایی رفته بودند و دیر به منزل آمدند. فکر کردم
شام میخورند. شام پیامبر را خودم خوردم. پیامبر تشریف آوردند. از اطرافیان پرسیدم:
پیامبر شام خورده اند؟ گفتند: نه. پیش خودم گفتم: اگر حضرت بگویند شام مرا بیاور،
چه کنم؟ پیامبر این مسأله را حس کردند و آن شب گرسنه خوابیدند و هیچگاه به
روي خودشان نیاوردند.