|
ای منتظران گنج نهان می آید آرامش جان عاشقان می آید بربام سحر طلایه داران ظهور گفتند که صاحب الزمان می آید لبخند شهادت شب چادر خود را همه جا پهن كرده بود آسمان را چند لكه ابر پوشانيده بود بچهها همه براي حمله آماده شده بودند. همديگر را در آغوش ميگرفتند و با يكدنيا خوشحالي، به چهره يكديگر خيره نگاه ميكردند كدام سعادت شهادت خواهيم داشت؟ همه زير لب دعا ميخواندند. نگاهم به «دنيكاني» بود او را كمتر در سكوت ميديدم. هميشه يا دعا ميكرد يا بچهها را در راهي كه پيش گرفته بودند، ميستود. مدام صلوات ميفرستاد. حالا هم داشت صلوات ميفرستاد.
خط شدند. دستور دادند كه برادران اگر بارشان سنگين است، از مهماتشان كم كنند. «دنيكاني» بيشاتر از همه كولهبارش را از مهمات پر كرده بود. گروه گروه سوار ماشينها شديم و بالاخره راه افتاديم. وقتي به نقطه مورد نظر رسيديم، دستور استراحت داده شد. دقايقي چند استراحت كرديم و بعد براه افتاديم و اين بار پياده.
مطهر شهيدان هويزه، همه جا را پر كرده بود ميبايست ده كيلومتر پياده روي ميكرديم دشمن آنچنان وحشت زده و هراسان بود كه ما هنوز در راه بوديم و تا حمله ساعتي فاصله داشتيم و او، آتش خمپاره و توپخانهاش بكار افتاده بود در چند نقطه «سنگر كمين» گذاشته بود مثلاً در يك ماشين سوخته چراغي روشن گذاشته بودند كه ما را فريب دهند شايد ما با اين تصور كه به دشمن رسيدهايم، با گشودن آتش، مسير خود را به آنها نشان دهيم ولي بچهها هوشيارتر از آن بودند كه فريب اين نيرنگهاي احمقانه و بچگانه را بخورند.
ميشويم چند قدم جلوتر، يك عراقي، يكي از بچهها را ديد و به او ايست داد جواب اين برادر، نارنجكي بود كه به سوي مزدور عراقي پرتاب شد باز هم جلوتر رفتيم ناگهان رگبار شديد دشمن از يكي از سنگرهاي كمين، همه را در جا ميخكوب كرد.
از برادران را كه زخمي شده بود و ما را به پيشروي تشويق ميكرد، هنوز در خاطر دارم. خبر دادند كه به ميدان مين رسيدهايم گروه تخريب جلوتر حركت ميكرد و مينها را خنثي مينمود نميدانم چرا چهره «دنيكاني» از نظرم محو نميشد او همراه ما بود و اگر چه در تاريكي نميتوانستم او را بخوبي پيدا كنم، ميدانستم كه هنوز هم دارد صلوات ميفرستد و دعا ميخواند در حاشيه ميدان مين بوديم كه خمپارههاي دشمن، يكي پس از ديگري باريدن گرفت. بچهها همه روي زمين خوابيده بودند و آنگاه كه خمپارهها به «هور» ميافتاد، قطرات آب را بر چهرههاي ما ميپاشاند. آتش خمپاره همچنان ادامه داشت و من چند سانتيمتر از خاك زير سرم را با «كچه» پس زدم تا بتوانم سرم را از برخورد احتمالي تركش خمپارهها كه چون باران ميباريد، محافظت كنم. چند دقيقه بعد، خود را به كنار «هور» رسانيديم. از نقطهاي شعله برپا بود و بعضي بچهها به اطراف ميدويدند جلوتر رفتم. تركش خمپاره به كولهبار پر از مهمات «دنيكاني» خورده بود و آنرا به آتش كشيده بود خرج «آر، پي، جي هفت» كه در كولهبار «دنيكاني» قرار داشت، هنوز داشت ميسوخت كه تركش ديگري، گلوي او را شكافت. صحنه تكان دهندهاي بود هيچكدام از اين اتفاقات نتوانسته بود روحيه او را حتي كمي تحت تأثير قرار دهد جلوتر رفتم بچهها كوله بار را از او جدا كرده بودند. كنارش نشستم. با صدائي كه خودم هم نميدانستم صداي منست گفتم:
نشست و بعد پلكهايش آرام روي هم قرار گرفت و به شهادت رسيد. طلايه داران عشق/ سيد حسن بهرسي منبع : اندیشه قم
پسر فداكار موقع خواب بود كه يكي از بچه ها سراسيمه آمد تو چادر و رو به ديگران گفت: «بچه ها امشب رزم شب اشكي داريم. آماده بخوابيد!» همه به هول و ولا افتادند و پوتين به پا و لباس ها كامل سر به بالين گذاشتند.
ناگهان صداي گلوله و انفجار و برپا، برپا بلند شد.
بچه ها كُپ كردند و حرفي نزدند. فرمانده گفت: «مگر صدبار نگفتم هميشه آماده باشيد و پوتين هايتان را دم در چادر بگذاريد تا تو همچه وضعيتي گيج نشويد حالا پابه پاي ما پياده بياييد!» صبح روز بعد همه داشتندپاهايشان را مي ماليدند و غُر مي زدند كه چطور پوتين ها از پايشان پرواز كرد. يك هو حسين با ساده دلي گفت: «پس شما از قصد پوتين به پا خوابيده بوديد؟» همه با حيرت سربرگرداندند طرفش و گفتند: «آره.»
با تعجب گفت: «نه! من كه نشنيدم!» داد بچه ها درآمد: - چي؟ يعني تو خواب بودي آن موقع؟ - ببينم راستي فقط تو پوتين پات بود و به وضعيت ما دچار نشدي؟ - ببينم نكنه… بدكاري كردم؟» آه از نهاد بچه ها درآمد و بعد در يك اقدام همه جانبه و هماهنگ با يك جشن پتوي مشتي از حسين تشكر كردند! رفاقت به سبك تانك (مجموعه طنز)/ داوود اميريان منبع :اندیشه قم
لباس كار سربازي رهبر عزيز احساس امام راحل ـ قدس سره الشريف ـ را درباره پوشيدن لباس رزم توسط يك روحاني ميفرمايد:
براي نماز جمعه تهران ميآمدم و از راه كه ميرسيدم، خدمت امام ميرفتم… يك بار كه خدمت ايشان رفته بودم، … لباس كار سربازي به تنم بود. وقتي سوار هواپيما ميشدم كه به اين جا بيايم، قبا ميپوشيدم و عمامه سرم ميگذاشتم و اين لباس هم، آن زير ميماند. يعني لباسي نداشتم كه عوض كنم و همان طوري هم، خدمت امام ميرفتم.
در جايي آن را نوشته باشم… اجمالش يادم است. ايشان گفتند:
اين درست است و همان چيزي است كه بايد باشد…
ميكردند. در باب امام جماعت گفتهاند كه بايستي عادل باشد و كار خلاف عدالت و مروّت نكند.
مثلاً لباس نظامي بپوشد… و در رديف كارهايي بود كه مثلاً كسي در بازار يا در ممرّ عام مردم، حركت غير محترمانهاي از او سر بزند. حكايت نامهي سلالهي زهرا (س)/ حسن صدري مازندراني منبع :اندیشه قم
يك موعظه جابر گويد: علي بن الحسين عليه السلام فرمود: نمي دانيم بااين مردم چه كنيم اگر بعضي از حقائق را كه از رسول خد اصلي اللّه عليه و آله گرفته ايم به آنها بگوئيم مي خندند و مسخره مي كنند ازطرفي طاقت سكوت نداريم كه اين حقائق را ناگفته گذاريم . ضمرة بن سعيد گفت : شما حقائق را به ما بگوئيد. امام عليه السلام فرمود: آيا مي دانيد دشمن خدا بهنگامي كه در تابوت حمل مي شود چه مي گويد؟ گفتم : خير. حضرت فرمود: او به كساني كه حملش مي كنند مي گويد: آيا شما شكايت مرا از دشمن خدا نمي شنويد كه مرا فريب داد و به اين روز سياه انداخت و نجاتم نداد، و همچنين از خانه اي كه اموالم را صرف آن كردم شكايت دارم كه ساكنين آن كساني غير از من هستند، به من رحم كنيد و اين اندازه عجله نكنيد. قصه هاي تربيتي چهارده معصوم (عليه السلام) / محمد رضا اکبري
منبع : اندیشه قم
ضمانت آهو امام باقر(ع) فرمود: من و گروهي در حضور پدرم امام سجاد(ع) بوديم ، ناگهان آهوئي از صحرا آمد و در چند قدمي پدرم ايستاد و ناله كرد. حاضران به پدرم گفتند چه مي گويد؟ پدرم فرمود: مي گويد: بچه ام را فلاني صيد كرده ، از روز گذشته تا حال شير نخورده ، خواهش مي كنم آن را از او گرفته و نزد من بياور تا به او شير بدهم . امام سجاد(ع) شخصي را نزد صياد فرستاد و به او پيام داد آهو بچه را بياور، آهو بچه را آورد، آهوي مادر تا بچه اش را ديد چند بار دستهايش را به زمين كوبيد و آه جانكاه و غم انگيزي كشيد و بچه اش را شير داد. سپس امام سجاد(ع) از صياد خواهش كرد كه بچه آهو را آزاد كند، صياد قبول كرد، امام آهو بچه رااز او گرفت و به مادرش بخشيد، آهو با همهمه خود سخني گفت و همراه بچه اش به سوي صحرا رفتند. حاضران به امام سجاد(ع) گفتند :آهو چه گفت ؟ امام فرمود: براي شما در پيشگاه خدا دعا كرد و پاداش نيك از براي شما طلبيد. داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي منبع: اندیشه قم
بیانیه علمای یمن درباره تجاوز آلسعود به این کشور علمای یمنی درباره تجاوز آلسعود به این کشور، در بیانیهای از علمای منطقه، ملتهای مسلمان و رسانه خواستار موضعگیری درست در قبال جنایات علیه یمن شده و از مردم یمن نیز خواستند تعصبات خود را کنار گذاشته و در صفوف واحد علیه متجاوزان به یمن قرار گیرند. علمای یمنی درباره تجاوز آلسعود به این کشور، در بیانیهای از علمای منطقه، ملتهای مسلمان و رسانه خواستار موضعگیری درست در قبال جنایات علیه یمن شده و از مردم یمن نیز خواستند تعصبات خود را کنار گذاشته و در صفوف واحد علیه متجاوزان به یمن قرار گیرند. علمای مسلمان و ملتهای منطقه ساکت ننشینند به گزارش سرویس بینالملل خبرگزاری حوزه در بخشی از این بیانیه خطاب به علمای اسلام، ملتهای مسلمان و رسانهها آمده است: علمای یمن همچنین از علمای الازهر و شورای علمای عربستان، علمای مراکش، علمای کشورهای خلیج فارس و سایر علمای مسلمان و سازمان همکاری اسلامی میخواهند به وظیفه الهی خود در امر به معروف و نهی از منکر عمل کنند، زیرا اقدامات ائتلاف عربی علیه ملت یمن تجاوزی آشکار است که علما وظیفه دارند موضع شرع الهی را درباره آن بیان کرده و برای توقف این تجاوز تلاش کنند و به همه تذکر دهند که اطاعت از حاکمان در صورتی جایز است که در راستای اطاعت از خداوند باشد و در صورت معصیت الهی دیگر اطاعت از حاکمان معنا ندارد. ـ از ملتهای اسلامی و تمام سازمانهای انسانی و مردم کشورهایی که در تجاوز به یمن شرکت کردهاند، میخواهیم با تشکیل تظاهرات و راهپیمایی، بر دولتهای خود فشار بیاورند تا دست از این تجاوز بردارند و مردم نیز مخالفت خود با این تجاوز را با صدای بلند اعلام کنند که سکوت نشانه رضایت است. ـ از تمام رسانهها نیز میخواهیم راستی پیشه کرده و مظلومیت مردم یمن و فجایع جنایات آلسعود و آمریکا را اعلام کرده و از مردم یمن حمایت کنند، بهویژه رسانههای یمنی که از آنها انتظار میرود این بیانیه را منتشر کنند.
منبع :هفته نامه افق حوزه
|