گفتاری از علامه جوادی آملی
اخلاق، هنر زندگی است
در اسلام سه فصل مطرح است، یک فصل مربوط به فقه است، یک فصل مربوط به حقوق است، یک فصل مربوط به اخلاق.آن فصلی که مربوط به حقوق است احکام الهی است و حق الله است، بر ما واجب است که عمل بکنیم و بر ما واجب است که در اجرای آن کوتاهی نکنیم و بر ما واجب است که اگر کسی خواست اجرا کند او را تأیید کنیم یا مانع او نشویم، این بخش های فقه است و احکام الهی.در این بخش آیات سوره مبارکه نور و مانند آن راهنمای این مطلب است که فرمود در هنگام اجرای حدود، «لا تَأخُذکُم بِهِما رَأفَهُ فی دینِ الله» این اختصاصی به آن حکمی که در اول سوره نور وارد شده است ندارد، چون معیار، دین الله است. هر چه دین خدا شد و حکم خدا شد ما نه تنها باید اجرا کنیم، نه تنها باید مانع مجریان نشویم، بلکه باید آنها را تأیید کنیم.
اما حقوق مربوط به مسائلی است که افراد نسبت به یکدیگر دارند. اگر به کسی ظلم شده است او برابر عدل می تواند انتقام بگیرد، آیاتی از این قبیل که«مَن اعتَدَی عَلَیکُم فَأتَدُوا عَلَیه بِمِثلِ ما اعتَدَی عَلَیکُم» یا «وَ إن عَاقَبتُم فَعَاقَبُوا بِمِثلِ ما عُوقِبتُم» اینها نشانه آن است که جامعه می تواند حق خودش را احیا بکند و مدار این فصل دوم «جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئَهُ مِثلُها» است که در این محور، بدی را با بدی پاسخ می دهند.
اما بخش اخلاق که هم مکمل و متمم مسئله حقوق است و هم در تأیید و اجرای فقه و دین خدا سهم تعیین کننده ای دارد، آن است که انسان برابر احسان عمل کند، نه برابر عدل. احسان بالاتر از عدل است. اگر در سوره مبارکه نحل فرمود:«إن اللهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَ الإحسانِ» این تقدیم تنها تقدیم لفظی نیست، بلکه تقدیم رتبی را هم به همراه دارد، احسان بالاتر از عدل است. لذا در همان بخش پایانی سوره مبارکه نحل که مسئله انتقام و عقوبت را مطرح می کند، می فرماید:«وَ إن عاقَبتُم فَعَاقِبُوابِمثلِ ما عوقِبتُم بِهِ وَ لَئِن صَبَرتُم لَهُوَ خَیرُ لَلصابرین» یعنی بالاتر از انتقام، گذشت است. این فصل سوم که مسئله اخلاق است با«جَزاءُ سَیِّئَهٍ سَیِّئهُ مِثلُها» کار ندارد با«یَدرَءُونَ بِالحَسَنهِ السَّیئَه» کار دارد، یعنی بدی را با نیکی جواب می دهند، بدی را با عدل دفع نمی کنند، با احسان دفع می کنند. اگر ما بخواهیم جامعه را با قانون اداره کنیم، بسیار سخت است چون قانون کف تمدن است و نشان عدم کارآیی قانون، همین هفت- هشت میلیون پرونده ای است که در دستگاه قضایی است. اینها که بی جهت شکایت نمی کنند، به کسی بد رفتاری شد، به کسی بد گفتند، حق او را گرفتند و تضییع حقی از او شده است این شکایت می کند. اما اگر «وَ یَدرَءونَ بِالحَسنه السَّیئَه» در جامعه رشد کرد دیگر از کف تمدن می آییم سطح تمدن. با گذشت می شود جامعه را متمدن کرد، با خوبی باید جلوی بدی را گرفت، یک وقت که ما گذشت کردیم، آن برمی گردد، خودش شرمنده می شود. ذات اقدس الهی در درون همه ما یک حس انعطاف پذیری و عاطفه و شرم را گذاشته، این شرم و حیا از بهترین نعمت های الهی است، این سرمایه ماست.در پایان سوره مبارکه علق فرمود:«ألَم یَعلَم بِأن اللهَ یَرَی» قرآن کریم که اول، سخن از جهنم و بگیر و ببند مطرح نکرد، اول از حیا سخن به میان آورد که انسان حیا نمی کند در محضر خداست؟! خب حالا اگر کسی بی حیا شد؛«خُذُوهُ فَغُلوهُ- ثُم الجَحیمَ صَلوه» و گرنه دین در طلیعه امر ما را به حیا دعوت کرد، این حیا سرمایه است که خدا به ما داد. این باعث کرامت انسان است، یک انسان اهل حیا این در جامعه کریم است، نه بد می کند، نه بدی را فوراً بر اساس «جَزاءُ سَیّئهٍ سَیِّئَهُ مِثلُها» پاسخ می دهد، بلکه بر اساس«وَ یَدرَءُونَ بِالحَسَنهِ السیِّئَهَ» پاسخ می دهد، این انسان با حیا را ذات اقدس الهی دوست دارد، این سرمایه را به ما داد. در همه هست، حتی در بزهکاران و تبهکاران هست، منتها با شدت و ضعف.
این کف تمدن، اما صدر تمدن«وَ یَدرَءُونَ بِالحَسَنهِ السیِّئَهَ» است. بعد خدا امر کرده:«إدفَع بِالتی هیَ أحسَنُ» بدی را با بدی جواب ندهید، اگر کسی اهانت کرد، فوراً پاسخ ندهید. پس این سه فصل و سه بخش که هر کدام کتاب جدا دارد، فقه بحثش جداست، حقوق بحثش جداست، اخلاق بحثش جداست، منتها عظمت و جلال و شکوه اخلاق خیلی وسیع تر از آنها است.
گفتند«جعفر» همسر زینب سلام الله علیها در یکی از مسافرت ها{به} کسی{که} درخواست کمکی کرد مال فراوانی بخشید، به او گفتند، این جا که شما را نمی شناسند که شما همسر زینب کبرا هستید و این شخص سائل هم به کمتر از این اکتفا می کرد، چرا این همه بخشیدی؟ گفت اگر اینها مرا نمی شناسند من که خودم را می شناسم و اگر این شخص به کمتر قناعت می کرد آن روح کرم و بخشش من حاضر نبود. این مردانگی و عظمت را این دین به ما آموخت؛ این را می گویند اخلاق. عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؛ سنش از حضرت خیلی بیشتر است ولی وقتی گفتند«أنت أکبر أم رسول الله؟ قال: هو أکبر و أنا أسَن» او بزرگ تر است ولی سن من بیشتر است.
ادب، ظرافت و هنر مثل اینکه در ظرف بلورین شما میوه ای را بیاورید این لفظ، ظرف معنا است. یک وقت است در یک ظرف گلی غذایی را به مهمان می دهیم، یک وقت است در یک ظرف بلوری شسته این را تحویل می دهید. غذا همان غذاست.این ادب، هنر زندگی است. اخلاق، هنر زندگی است. مثل ظرف بلورین است و جامعه را جذب می کند.
«إن هذه القُلُوبَ أوعیَهُ فَخَیرُها أوعَاها» حضرت فرمود دل ها، ظرف است وقتی دل ها ظرف بود، بدن ها هم می شود ظرف. بعضی ظرف گلی نشسته اند بعضی ظرف بلوری شسته اند، فرمود شما ظرف بلورین شفاف شسته باش که از دیدن تو دیگران لذت ببرند. این اخلاق در حیطه زندگی است بین انسان و خود انسان. بین انسان و خدای انسان، انسان همیشه بنده و برده اوست، احساس کوچکی می کند در برابر ذات اقدس الهی و همواره شاکر است. در داخل منزل نسبت به پدر، نسبت به مادر البته به ما گفتند که اسوه شما و قُدوه شما و الگوی شما رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. حضرت برای همه احترام قائل بود، احترام اخلاقی، ظروف فراوانی نداشت لوازم فراوانی نداشت، یک شانه، یک کاسه، یک بشقاب، یک عصا داشت برای همه اینها شناسنامه قائل شد، اسم گذاشت. اینکه می گویند عصای ممشوق حضرت یا فلان شانه یا فلان کاسه! البته او بر اساس آیه سوره اسراء که«إن مِن شَیءٍ إلا یُسَبّحُ بِحَمدِهِ و لکن لا تَفقَهونَ تَسبیحَهُم» صدای تسبیح آنها را می شنید حرف آنها را می شنید! برای همه آنها حرمت قائل بود. خب کسی که برای یک کاسه و عصا شناسنامه قائل است و احترام می کند، اعضای منزل را گرامی می دارد. در داخل چنین منزلی جز ادب چیز دیگر نیست. این ادب مثل آهنگ خوب است، خیلی ها اذان می گویند ولی اگر یک مؤذن خوش آهنگ بود جاذبه دارد. پس ادب؛ 1- بین خود انسان است و خود انسان 2- بین انسان است و خدای انسان 3- بین انسان است و اعضای منزل 4- بین انسان است و همسایه ها و همکارها 5- بین انسان است و جامعه.
هفته نامه صبح صادق/ شماره 540