این روزها نامحرمان برای ورود به حریم قلبت، تو را با لفظ «بانو» خطاب میکنند و با گفتن «چقدر بهتون میاد»، حجابت را ستایش میکنند! تو نیز در این میانه با حجابت فخر میفروشی و با این توصیفات خشک و خالی، حالی به حالی میشوی و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجی شاید تا همین چند سال پیش، یکی از سختترین روزها و لحظههای زندگیات، آن وقتهایی بود که فیلم دوربین عکاسیتان را پیش عکاسباشی شهر میبردی تا عکسهای خانوادگیتان را ظاهر کنی. تو با وجود تمام شوقی که برای ظاهر شدن عکسها داشتی، اما باز حاضر بودی کس دیگری جای تو برود پیش عکاسباشی تا دیگر بیش از این خجالت نکشی. اما این راهکار نیز افاقه نمیکرد، آخر هرچه باشد او نامحرم بود.
آن روزها نه پوشیده بودن عکسهای تو و دیگر اعضای خانواده، و نه محجوب و ناچار بودن عکاس باشی – که دست قضای روزگار او را مشغول به آن شغل کرده بود – هیچکدام نمیتوانست از اضطراب و معذب بودن تو، در وقت ظاهر شدن عکسها پیش نگاه عکاسباشی بکاهد.
حالا اما انگار خبری از حجب آن روزها و آن عذاب عفیفانه و آن اضطراب دخترانه نیست، امروز تو خودت عکسها را – بی هیچ اجبار و ناچاری – تنها با یک لمس ساده، ظاهر میکنی و بجای چشمان عکاس باشی شهر، اینبار هزاران نامحرم شاهد سیمای تو میشوند. گذر روزگار چه ها که بر سر آدمی نمیآورد. می بینی خواهرم؟
امروز اما نامحرمان با پاهای مجازی – آنچنان که صدای گامهاشان را هیچیک از اطرافیان و اعضای خانواده حتی نمیشنوند – به اتاق شخصیات میآیند و به روی تخت خوابت حتی مینشینند و در خصوصی ترین خلوتگاه زندگی شخصیات با تو گپ میزنند. همان نامحرمی که میداند، علاقهمندیهای تو چیست و از چه چیزهایی بدت میآید. یک وقت فکر نکن این اطلاعات را با هک کردن جاسوسی کرده! نه اصلا نیاز به این کارها نیست، تو خودت با همه نامحرمان پسرخاله شدهای، دخترخاله!
تو با این اوصاف باز مدام عکسهای محجبه خود را به آدرس محله نامحرمان ناکجا آباد ارسال میکنی و مذبوحانه افتخار میکنی به چادری بودنت! آنوقت با تفاخر فریاد میکشی «من حجاب را دوست دارم»! افسوس و صد افسوس! براستی حجاب اگر با عفاف همراه بود، بیشک مانع از نظر نامحرم و تحسین او میشد، و حالا – که نیست – خودش ابزاری برای بهتر دیده شدن است!
آری امروز چادر این یادگار پاک و نیک، حکایت مظلومانه و غریبی دارد. میدانم چادر را ارث بردهای از مادر، اما کاش سهم الارث خود از عفاف و حیا را از قلم نمیانداختی. کاش جای حجابِ صرف، در این سالها از عفاف میگفتی و جای «من حجاب را دوست دارم» کمپین «من عفاف را دوست دارم» به راه میانداختی. چرا که عفاف آن صدی هست که نود – حجاب – را در دل خود دارد. اما واقعیت این است که میتوان محجبه بود و در عین حال عاری از حیا بود و التزامی به عفاف نداشت. وانگهی عفیفه که باشی، برای حفظ عفت خود، گریزی از ایجاد حریم توسط چادر برای خود نداری. آنجاست که پوشش برتر تو، همراه با منش عفیفانهات، خبر از باورهای عمیقت دارد.
بانوی شرقی! دنبال مقصر روزگار آزگارت در غرب نگرد. باور کن مقصر خیلی از مشکلات ما همیشه در نتیجه وجود علائم فراماسونری و جاسوسان انگلیس خبیث و اهداف شوم آمریکای جنایتکار نیست. ایادی «استکبار جهانی» دستپرودگان همان شیطان بزرگی هستند که تنها وسوسهکننده است، نه عامل خطا یا شریک جرم. این ما هستیم که سرآخر، توصیههای شیطانی و وسوسههای نفسانی او را جامعه عمل میپوشانیم. و خود با دست خود اجازه میدهیم حریمهایمان همچون دلهای عاشقان – بیصدا و بی هیچ خونریزی – شکسته شوند. آنها پیمانکار تخریب هستند، و این ما صاحبان پیشین مِلک عفاف هستیم که مثل یک کارفرما اجازه تخریب دیوارهای حیا را به آنها میدهیم.
ما را در این سالها همچون قورباغههای بیچاره پختند و ما وقتی متوجه شدیم چه بر سر روزگارمان آمده که جزغاله شده بودیم!
برگرفته از سایت دل آباد منبع : عفت