قبلة هشتم ما، «خراسان» است، خراسانی که ریشه در مدینه و نجف و کربلا دارد.
از قوم سلمانیم و «مشهد» ، وطن معنوی ماست و ما زائران خورشیدیم و هر سال به پابوس امام غریب می اییم، تا هم خودمان از غربت دراییم، هم آقا در قیامت، به شفاعتمان اید.
جاده ای که از دل های ما به سمت و سوی حرم رضوی منتهی می شود، چون به بست «ولایت» می رسد، بن بست ها را می شکند و همین که دستمان به پنجرة فولاد می رسد، قفل های بسته را می گشاید.
در حرم دلمان خورشید ولایت آرمیده است. در ایوان طلای قلبمان، قندیل مودّت آویخته و در پیالة سرشتمان شراب عشق ریخته. کبوتر دلمان دانه چین صحن غربت است و پنجه های نیازمان دخیل پنجرة شفا و ضریح اجابت. در نقّاره خانة جانمان شیپور شور و طبل حضور می زنند و در گلدستة قامتمان اذان ارادت سر می دهند.
ما مهمان امام رؤوفیم و هر روز صبح و شام، در مهمانسرای رضوی سر سفرة ولایت می نشینیم و شیرینی عشق را در کام جانمان می نشانیم. لقمه لقمه محبّت اهل بیت را در دهان روحمان می گذاریم و از سقاخانة محبّت، جرعه جرعه زلال مهر می نوشیم. ما نمک پروردة رضای آل محمّدیم. این است که همة زندگیمان برکت خراسان دارد و بوی امام رضا علیه السلام می دهد و گوشه گوشة سینه مان «صحن انقلاب» است و تمام رواق های دلمان «دارالولایه» و همة سلّولهای وجودمان «گوهرشاد»!
ای امام رؤوف، ای غریب غریب نواز!
به آستانة محبّت تو، دامن دامن حاجت می آوریم و صحرا صحرا کرامت می بریم. چه کنیم که ظرفیت دست و دامن کوچک ما اندک است، و الاّ دریای احسان تو بیکرانه است.
میلیون ها زائر را می پذیری، نه منّت می گذاری و نه منّت می پذیری. هرکس را به نحوی می نوازی، تو «رضا» یی و همه را راضی بر می گردانی و ذرّه ای از عنایت تو و ارادت ما کم نمی شود.
آنجا که فرشتگان به کفشداری حرمت مشغولند و کرّوبیان خادمان افتخاری آستان تواند، ما کمتر از آنیم که خاک پای خستة زائرانت باشیم و «اباصلت» آستانت به شمار اییم. اما تو زائرانت را دوست داری و در خانة خودت به حضور می پذیری.
لحظه ای که دلمان می شکند و شانه هایمان می لرزد و اشک در دیدگانمان حلقه می زند، یعنی اذن ورودمان داده ای.
وقتی «السلام علیک» می گوییم، رواق چشممان با قطرات اشک، ایینه کاری می شود. آنگاه از پشت ضریح اشک، سیمای تو را می بینیم که در هاله ای از عصمت سبز قرار دارد و دست عنایتت بر سر زائران است و نگاه مهربانت، ضامن آهوی دل ما می شود، دلی که از همه جا رمیده و به حرم تو روی آورده است.
همة هستی ما، نذر یک لحظة حضور در کنار ضریحت باد!
مجله فرهنگ كوثر ، پاییز 1385، شماره 67 ،ص101