شکرانه ی این همسر
سردار شهید حاج محمد ابراهیم همت
«توی جبهه این قدر به خدا می رسی؛ میای خونه، یه خورده ما رو ببین!» شوخی می کردم. آخه هر وقت می آمد، هنوز نرسیده، با همان لباس ها می ایستاد به نماز. ما هم مگر چه قدر پهلوی هم بودیم؟! نصفه شب می رسید، صبح هم نان و پنیر به دست، بندهای پوتینش را نبسته سوار ماشین می شد که برود. نگاهم کرد و گفت:«وقتی تو رو می بینم، احساس می کنم باید دو رکعت نماز شکر بخونم.»
یادگاران/ص33