شعری از امام خامنه ای(مدظله العالی): حرفی بگوی و از لب خود کام ده مرا...
امید رستن
حرفی بگوی و از لب خود کام ده مرا
ساقی! ز پا فتاده شدم، جام ده مرا
فرسوده دل ز مشغله ی جسم و جان، بیا
بستان ز خود، فراغت ایام ده مرا
رزق مرا، حواله به نامحرمان مکن
از دست خویش، باده ی گلفام ده مرا
بوی گلی، مشام مرا تازه می کند
ای گلعذار! بوسه به پیغام ده مرا
عمرم برفت و حسرت مستی ز دل نرفت
عمری دگر ز معجزه ی جام ده مرا
ای عشق! شعله بر دل پُر آرزو بزن
چندی رهایی از هوس خام ده مرا
جانم بگیر و جام می از دست من مگیر
ای مدعی هر آنچه دهی، جام ده مرا
مرغ دلم به یاد رفیقان به خون تپید
یا رب! امید رستن از این دام ده مرا
بشکفت غنچه ی دلم ای باد نوبهار
خندان دلی بسان«امین» وام ده مرا