حضرت آية العظمي سيد شهاب الدين مرعشي نجفي (اعلي الله مقامه) نقل کرده اند که: وقتي در سامراء اقامت داشتم، شبي براي زيارت حضرت سيد محمد عليه السلام از سامراء بيرون رفته و راه را گم نمودم.
بخاطر تشنگي فوق العاده و گرسنگي و وزيدن باد، بيهوش شده روي خاکهاي گرم افتادم. ولي دفعتا چشم باز کردم و سر خود را بر زانوي شخصي ديدم. آن شخص کوزه آبي به لب من رسانيد که تا کنون نظير آن آب را در گوارايي و شيريني نياشاميده بودم. پس از خوردن آب، سفره نان را باز نمودم. پس از صرف غذا، آن مرد عرب به من فرمود: نهري جاري در اينجا وجود دارد خود را در آن شستشو بده. من گفتم: در اينجا نهري نيست وگرنه من اين قدر تشنه نمي شدم.
آن مرد عرب فرمود: اين آب است که در اينجا جاري است. به مجرد صادر شدن اين کلمه از آن مرد عرب ديدم در آنجا نهر با صفايي است. تعجب کردم که نهر آب در کنار من بوده و من از تشنگي و عطش نزديک به هلاک شدن بودم!
پس آن مرد عرب از من پرسيد: قصد کجا داري؟ گفتم حرم مطهر سيد محمد. آن شخص عرب فرمود: اين هم حرم سید محمد است. ديدم نزديک بقعه سيد محمد هستم و حال آنکه محلي که در آنجا راه را گم کرده بودم قادسيه بود و مسافت زيادي از آنجا تا حرم سيد محمد وجود داشت.
در فاصله مصاحبت با آن مرد عرب مطالبي چند را برايم توضيح داد از سفارشهاي او، تاکيد برتلاوت قرآن مجيد، انکار تحريف قرآن، نيکي به والدين، رفتن به بقاع متبر که و امامزادگان، احترام به ذريه علوي، خواندن نماز شب، ذکر تسبيح حضرت زهراء عليها السلام و زيارت حضرت سيد الشهداء بود.
در اين هنگام به فکرم خطور کرد که نکند اين شخص محترم همان امام زمان (عج) باشد. با بروز اين فکر در ذهنم ناگهان آن شخص عرب از نظرم ناپديد گرديد. [1] .
[1] کرامات مرعشيه: ص 86.