شيعه از منظر امام صادق(عليه السلام)
يَا ابْنَ جُنْدَبْ اِنَّما شيعَتُنا يُعْرَفونَ بِخِصال شَتّى بالسَّخاءِ و البَذْلِ لِلاِخوانِ و بِاَنْ يُصَلّوا الْخَمْسينَ
لَيْلا و نَهاراً. شيعَتُنا لا يَهِرُّونَ هَريرَ الْكَلْبِ و لا يَطْمَعونَ طَمَعَ الْغُرابِ و لايُجاوِرونَ لَنا عَدُوّاً و لايَسْأَلونَ
لنا مُبْغِضاً وَ لَوْ ماتُوا جُوعاً. شيعَتُنا لايَأْكُلونَ الْجِرّيَّ و لايَمْسَحونَ عَلَى الْخُفَّيْنِ و يُحافِظونَ عَلَى
الزَّوالِ و لايَشْرَبونَ مُسْكِراً. قُلْتُ جُعِلْتُ فِداكَ فَأَيْنَ أَطْلُبُهُمْ قال(عليه السلام) عَلى رُؤُسِ الجِبالِ
و اَطرافِ المُدُن و اِذا دَخَلْتَ مدينةً فَسَلْ عَمَّنْ لايُجاوِرُهُمْ و لايُجاوِرونَهُ فذلِكَ مُؤمنٌ كما قال اللّهُ
«وَ جاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ رَجُلٌ يَسْعى…»(1) و اللّهِ لَقَدْ كان حَبيبُ النَّجارِ وَحْدَهُ.
تفاوت شيعه و مُحب
شيعيان واقعى داراى ويژگىهاى خاصى هستند و به وسيله همان صفات و نشانهها نيز شناخته
مىشوند. صِرف داشتن محبت اهل بيت(عليهم السلام) براى شيعه بودن كافى نيست؛ زيرا بسيارند
كسانى كه ادعاى محبت اهل بيت(عليهم السلام) دارند، اما شيعه واقعى نيستند. براى شيعه
واقعى بودن بايد دقيقاً با پيروى از ائمه اطهار(عليهم السلام)، آنان را در گفتار، رفتار، عبادت و… الگو
و سرمشق خود قرار دهيم و متمسك به سيره عملى آنان باشيم.
نشانههاى شيعيان
1. گشاده دستى نسبت به برادران ايمانى
امام صادق(عليه السلام) در اين روايت شريف، اولين صفت شيعيان را جود و بخشش و عدم امساك
نسبت به ساير شيعيان ذكر مىكنند. انسان همانگونه كه به اهل و عيالش توجه مىكند، بايد نسبت
به برادران ايمانىاش هم احساس مسؤوليت داشته باشد. در حقوق اِخوان، كه در اصول كافى هم بابى
به اين نام وجود دارد، آمده است: اگر كسى غلامى دارد كه امور منزلش را انجام مىدهد و برادر
ايمانىاش از داشتن غلام محروم است، او به عنوان حق اخوت موظفاست غلام خودش را بفرستد تا
كارهاى برادر ايمانى خود را هم انجام دهد. در جايى كه حتى فرستادن غلام ـ كه آن زمان داشتن غلام
بسيار مرسوم بود ـ به خانه برادر دينى براى انجام كارهاى او از وظايف مؤمنانى كه از اين نعمت برخوردارند
ذكر شده است، مسلّماً برطرف كردن نياز برادر ايمانى و يا رفتن به ملاقات او هنگام بيمارى و يا مراجعت
از سفر و … از ابتدايىترين وظايف شيعيان به شمار مىآيد. البته رعايت اينگونه دستورات اخلاقى اهل
بيت(عليهم السلام)بسيار مشكل است. مثلا فرض كنيد شما در خانه خود كتابهايى داريد كه نياز
چندانى به آنها نداريد و از آن طرف، دوست شما گرفتار مشكل بزرگى شده است كه احتياج مبرم به
مقدارى پول دارد، اينكه شما برويد و آن كتابها را بفروشيد تا نياز دوست خود را برطرف سازيد، كار
آسانى نيست.
2. نماز 51 ركعت
اما در رابطه با بندگى خدا هم بايد نشانههايى در شيعيان وجود داشته باشد. ما به اين دليل نسبت
به اهل بيت(عليهم السلام)محبت داريم كه آنان بندگان خاص و ممتاز خدا هستند؛ يعنى در عبوديت
و بندگى و تقرب الى اللّه گوى سبقت را از ديگران ربودهاند. بنابراين كسى كه خود را شيعه آنان
مىداند، بايد نشانهاى از اين بندگى و ارتباط بيشتر با خدا در او به چشم بخورد.
يكى از نشانههاى شيعيان اين است كه 51 ركعت نماز شبانهروزى وى ترك نشود (17 ركعت نماز
واجب و دو برابر آن نماز نافله): بِاَنْ يُصَلّوا الخمسين ليلا و نهاراً؛ پنجاه ركعت نماز شبانهروز را
بخواند. خمسين از باب تغليب است؛ يعنى نماز پنجاه و يك ركعت را مىگويند نماز پنجاه ركعت.
3و4. پرخاشگر و طمعكار نبودن
در عرب مرسوم است كه بعضى از صفات ناپسند را به حيوانات نسبت مىدهند. البته، در فرهنگ
ما هم كم و بيش اين مسأله وجود دارد؛ يعنى وقتى مىخواهند زشتى عملى را مجسم سازند،
آن صفت را به حيوانى نسبت مىدهند. معروف است كه سگ در ميان حيوانات، حملهكننده و پارس
كننده است؛ يعنى وقتى فرد ناشناسى را مىبيند به او حمله مىكند. اين حالت سگ، نشانگر
روحيه پرخاشگرى است. البته سگهاى پاسبان براى همين منظور تربيت مىشوند كه در مقابل
افراد بيگانه چنين حالتى داشته باشند؛ در اين حالت، از وجود اين خويى كه در حيوان هست به
صورت صحيح استفاده شده است. همچنين معروف است كه طمع زياد يكى از صفات كلاغ است.
اين حيوان حتى اگر گرسنه هم نباشد، مواد غذايى را ذخيره مىكند تا در آينده از آنها استفاده كند.
مثلا گردو را زياد دفن مىكند؛ مشهور است كه مىگويند بسيارى از درختان گردو از گردوهايى به
عمل آمده كه كلاغها آنها را دفن كردهاند. حضرت مىفرمايند:
شيعتُنا لايَهِرُّونَ هَريرَ الْكَلبِ و لايَطْمَعونَ طَمَعَ الْغُرابِ؛ شيعيان ما مانند سگ، پرخاشگر و مانند
كلاغ، طمعكار نيستند؛ يعنى نه درصدد آزار و اذيت ديگران برمىآيند و نه بيش از نيازشان به جمعآورى
مال و ثروت مىپردازند. به كار بردن چنين تعبيرهايى براى اين است كه زشتى بعضى رفتارها نشان
داده شود تا كسانى كه زمينه اينگونه صفات در آنها وجود دارد، خودشان را تزكيه كنند و نگذارند اين
صفات در آنها رشد كرده و به صورت ملكاتى ثابت درآيد. شأن شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) با
روحيه پرخاشگرى و طمعكارى سازگار نيست؛ آنان بايد عزت نفس داشته باشند و نسبت به مال
و كار ديگران طمع نورزند.
5و6. عزت نفس در برابر دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) و دورى از آنان
يكى از صفات پسنديده انسانى كه اسلام هم تأكيد فراوانى بر آن نموده، حالت استغنا و عزت نفس
است. انسان بايد تا مىتواند از ديگران حتى از نزديكان و يا پدر و مادرش هم چيزى نخواهد. البته ممكن
است در زندگى مواردى پيش آيد كه انسان حتى براى انجام برخى وظايف واجب خود به كمك ديگران
نياز پيدا كند. گاهى شبى، نيمهشبى گرفتارى و مشكلى براى انسان پيش مىآيد كه ناچار مىشود
مثلا براى رساندن همسر و يا فرزند بيمار خود به بيمارستان، وسيله نقليه همسايهاش را امانت بگيرد.
دنياى امروز، دنيايى نيست كه انسان بتواند به تنهايى و بدون اينكه هيچگونه نيازى به ديگران داشته
باشد، زندگى كند؛ خواه ناخواه مواردى پيش مىآيد كه انسان چارهاى جز كمك گرفتن از ديگران ندارد.
اما اينكه از چه كسانى بايد تقاضاى كمك كنيم، نكته مهمى است كه حضرت به آن اشاره فرمودهاند:
لايُجاوِرونَ لَنا عَدُوّاً و لايَسأَلون لَنا مُبغِضاً وَلو ماتوا جوعاً؛ شيعيان ما با دشمن ما همسايه
نمىشوند و حتى اگر از گرسنگى هم بميرند، از كسى كه با ما عناد و دشمنى دارد چيزى نمىخواهند.
در دستورات اخلاقى اهل بيت(عليهم السلام) سفارش شده است كه هرچه مىتوانيد از مؤمنان و
شيعيان اهل بيت(عليهم السلام) كمك بگيريد و زيربار منّت فُسّاق و كسانى كه با اين خاندان سر و كارى
ندارند، بالاخص دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) نرويد. البته برقرارى رابطه و انجام معامله و يا حتى
درخواست كمك از افرادى كه بنا به دلايلى هنوز اهل بيت(عليهم السلام) را نشناختهاند؛ يعنى جاهل و
گمراهند اما عناد ندارند، شايد چندان اشكالى نداشته باشد، چه بسا انسان بتواند در اثر ارتباطى كه با
آنان پيدا مىكند، كم كم آنان را هدايت نمايد. اما بعضى از افراد ذاتاً اهل عنادند. اينگونه افراد در زمان
ائمه(عليهم السلام) تعدادشان زياد بود. اگرچه امروزه انگيزههاى عناد كمتر شدهاست، ولى به هر حال
هنوز هم هستند كسانى كه دشمن اهل بيت(عليهم السلام) مىباشند. اصولا غيرت شيعيان به آنان
اجازه نمىدهد كه دست نياز به سوى كسانى دراز كنند كه دشمن اهل بيت(عليهم السلام) هستند.
7. عمل به فتاواى اهل بيت(عليهم السلام) در كليه احكام
شيعيان از همان ابتدا در يك سلسله احكام، اختلافاتى با اهل تسنن داشتند. اين اختلافات كه بسيار هم
معروف بود، هم در عبادات، هم در خوردنىها و آشاميدنىها و هم در مناسكى كه مسلمانان داشتند، به
چشم مىخورد. از جمله، خوردن مارماهى مورد اختلاف شيعه و غيرشيعه بود. اهل بيت(عليهم السلام)
خوردن آن را حرام مىدانستند، در حالى كه اهل تسنن به فتواى علماى خود، صيد و خوردن آن را حلال
مىدانستند. همچنين در وضو، بعضى از مخالفان شيعه مسح پا از روى كفش رابه خصوص در مواقع اضطرار
و سرما جايز مىدانستند، در حالى كه شيعه از همان اوايل با اين فتوا، كه به «مسح على الخُفّيْن» معروف
است، مخالف بود. در مورد مُسكرات هم اختلافاتى بين شيعه و اهل سنت وجود داشت. البته مسلمانانِ
غيرشيعه هم خوردن شراب را حرام مىدانستند، ولى در موارد مشتبه، مانند فُقّاع و آبجو، كه مُسكرِ بَيّن
به شمارنمىآمدند، بين شيعه و اهل تسنن اختلاف وجود داشت؛ بسيارى از اهل سنت بر خلاف شيعه،
استفاده از آنها را جايز و حلال مىدانستند. در آن زمان، مرسوم بود كه خرما و مويز را براى مدتى خيس
مىكردند و سپس آب آن را كه مستى ضعيفى ايجاد مىكرد، مىنوشيدند. گويا اشاره حضرت در اين
روايت شريف به همين مسأله است كه موارد فوق نيز مُسكر و حرام بوده و شيعيان ما همانطور كه خمر
را تحريم مىكنند و از شُرب آن اجتناب مىورزند، از ساير مُسكرات هم هرچند درجه اسكار آنها ضعيف باشد،
مانند آب جو و مويز، استفاده نمىكنند. حضرت مىفرمايند:
شيعتُنا لا يَأْكُلُونَ الْجِرّيَّ وَ لا يَمْسَحونَ عَلَى الخُفّيْنِ و يُحافِظونَ عَلَى الزَّوالِ و لا يَشْرَبونَ مُسْكِراً؛
شيعيان ما از خوردن مارماهى امتناع مىورزند، مسح على الخُفّين انجام نمىدهند، مواظب هستند كه
نماز ظهر و نافلهاش را درست انجام دهند و شرب خمر نمىكنند.
تعداد اندك شيعيان واقعى
پس از اينكه حضرت ويژگىهاى شيعيان واقعى را برشمردند، ابن جندب از جا و مكان اينگونه افراد سؤال
مىكند. حضرت در پاسخ، با اشاره به آيهاى از قرآن، محل زندگى آنان را بالاى كوهها و اطراف شهرها بيان
مىكنند:
قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداكَ فَاَيْنَ اَطْلُبُهُم؟ قال(عليه السلام): عَلى رؤوسِ الجِبالِ و اطرافِ المُدُنِ و اذا
دَخَلْتَ مدينَةً فَسِلْ عَمَّنْ لايُجاوِرُهُمْ و لايُجاوِرونَهُ فَذلِكَ مُؤْمِنٌ كما قال اللّهُ “وَجاءَ مِن أَقْصَى
الْمَدينَةِ رَجُلٌ يَسْعى” واللّهِ لَقَدْ كان حَبيبُ النَّجَّار وَحْدَهُ.
حضرت در زمانى اين سخنان را بيان مىفرمايند كه حكومت نسبت به اهل بيت(عليهم السلام) و شيعيان،
سختگيرىهاى شديدى روا مىداشت. خصوصاً در زمان بنىمروان، شيعيان سخت تحت فشار قرار
داشتند؛ گاهى به اتهام تشيع، افراد را زندانى مىكردند، شكنجه مىدادند و حتى به طرز فجيعى به
قتل مىرساندند. همين امر موجب شده بود تا شيعيان غالباً از حجاز به ساير مناطق، از جمله ايران
مهاجرت نمايند. يكى از دلايل وجود مقبره امامزادهها در مناطق كوهستانى و خصوصاً در شمال ايران،
همين مسأله است. زيرا آنان براى در امان ماندن از ايادى حكومت، به گوشه و كنار شهرها و بالاى
كوهها پناه مىبردند. در چنين شرايطى است كهحضرت به ابن جندب مىفرمايند: توقع نداشته باش
شيعيان ما را فوج فوج در شهرها و در ميان عموم مردم ببينى؛ اگر خواستى آنها را بيابى، دقت كن
چه كسانى هستند كه با مردم عادى رفاقت و معاشرت ندارند، نه آنان با مردم انس مىگيرند و نه
مردم با آنان، از اين طريق مىتوانى شيعيان ما را پيدا كنى. سپس حضرت مىفرمايند: مَثَل شيعيان
ما در بين مردم، مَثَل حبيب نجار در انطاكيه است.
غافل نشدن از فعاليتهاى اجتماعى و برنامههاى عبادى
نكتهاى كه در اينجا بايد مورد توجه قرار دهيم اين است كه ببينيم اين سخنان حضرت ناظر به چه
شرايطى است. فهميدن كلمات ائمّه معصومين(عليهم السلام)احتياج به دقت و نوعى اجتهاد دارد.
درست نيست كه انسان روايتى را بخواند يا بشنود، بعد بدون تحقيق و دقت كافى به اطلاق و عموم
ظاهرى آن عمل كند. بعضى از افراد كه شرايط ورود، لحن و قيود روايت را به خوبى درك نمىكنند،
اگر روايتى به مذاقشانخوش بيايد و زمينهاش هم در آنها وجود داشته باشد، به آن روايت عمل يا
استناد مىكنند. مثلا آنان با ديدن رواياتى كه شيعيان را افرادى گوشهنشين و يا بريده از اجتماع
معرفى مىكند، چنين مىپندارند كه همه شيعيان در هر زمانى بايد از تمام مردم حتى شيعيان ديگر
نيز دورى كنند؛ و يا كسى كه شيعه است بايد سرش در لاك خودش باشد، از خانهاش كم بيرون
بياييد، اگر هم بيرون آمد، عبايش را روى سرش بكشد تا كمتر ديگران را ببيند، باكسى حرف نزند و … .
اينگونه افراد با چنين سليقههايى پيش از انقلاب زياد بودند، اما به بركت انقلاب و رهنمودهاى امام
راحل(رحمه الله)و ساير بزرگان، بحمدالله اين گرايشهاى انحرافى كم شده است. البته هنوز هم
گوشه و كنار هستند كسانى كه به اينگونه روايات تمسك مىكنند. در اين رابطه بايد بدانيم كه هيچ
وقت امر مستحبى و اخلاقى، جاى تكليف واجب را نمىگيرد؛ آنجا كه امر به معروف، نهى از منكر،
مشاركت در امر سياسى و … واجب است، استناد به اينگونه دستورات اخلاقى، كه در شرايطى
خاص به افرادى داده شده، به هيچ وجه صحيح نيست. كسانى كه گرايشهاى درويشمآبى دارند،
از رواياتى كه درباب عُزلتگزينى و گوشهنشينى وارد شده، چنين برداشت مىكنند كه بايد دور از
اجتماع زندگى كنند و با هيچ كس معاشرت نداشته باشند. اگر چنين باشد، پس اين همه تكاليف
اجتماعى كه ما در اسلام داريم براى كيست و چه وقت بايد به آنها عمل شود؟!
از سوى ديگر، كسان ديگرى فقط دستورات اجتماعى اسلام را مىبينند و احكام عبادى را به كلى
فراموش مىكنند. آنها گمان مىكنند كه اگر وارد فعاليتهاى اجتماعى شدند، ديگر نيازى به انجام
عبادات مستحبى ندارند. عبادت مخصوص افرادى است كه گوشهاى نشستهاند، براى پيرزنها و
پيرمردهايى است كه دستشان به جايى نمىرسد و از اينرو، وقتشان را با خواندن قرآن و دعا و
گفتن ذكر پر مىكنند! اين اشتباهى بزرگ است كه كسى به بهانه انجام تكاليف اجتماعى، از
مسايل عبادى غافل شود. هيچ كس از برنامههاى عبادى و خودسازى بىنياز نيست. البته شرايط
زندگى و نيازهاى افراد با يكديگر متفاوت است و بالطبع نوع عباداتشان هم فرق مىكند، ولى به
هر حال، فعاليتهاى اجتماعى، جاى اينها را نمىگيرد. اگر انسان اين عبادتها را ترك كند، كم كم
ماهيت آن فعاليتهاى اجتماعى هم عوض مىشود؛ يعنى به جاى اينكه به قصد انجام وظيفه
واجب باشد، گرايشهاى مادى و دنيوى جاى آن را مىگيرد. اگر چنين حالتى پيش آمد، رعايت
احكام شرع به فراموشى سپرده مىشود و خداى ناكرده انسان به گناه آلوده مىگردد. كسانى
كه مسؤوليتهاى مهم اجتماعى دارند، نبايد فكر كنند كه از وظايف عبادى مانند نمازهاى نافله،
دعاهاى مستحبى، قرائت قرآن و … معاف هستند و با خود بگويند ما آنقدر به جامعه خدمت
مىكنيم كه ثواب هر كدامش از چند ختم قرآن بيشتر است! البته خدمتى كه وظيفه و واجب
باشد، ثوابش از ختم قرآن بيشتر است، اما انسان براى انجام دادن آن خدمت، از برنامههاى
عبادى مستغنى نيست. اگر انسان با عبادت سر و كار داشته باشد، آن روح معنوى در او باقى
مىماند تا بتواند به جامعه خدمت كند، وگرنه انگيزههاى الهى در انسان ضعيف مىشود و به
جاى اينكه انجام وظيفه كند، خودش هم آفتزده مىشود و فاسد مىگردد.
ادامه دارد…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. يس (36)، 20.
برگرفته از سلسله مباحث آیت الله مصباح یزدی