لزوم وحدت در کلام امام خمینی قدس سره
رمز پیروزی ما، همین وحدت کلمه و هم پیوستگی ما به هم بود. رمز پیروزی ما، توجه به خدای تبارک و تعالی و پاسداری اسلام بود. این رمز را حفظ کنید. این وحدت را حفظ کنید. این همبستگی را حفظ کنید. این توجه به اسلام را حفظ کنید. خداوند شما را پیروز کند بر همه ی امور.
صحیفه امام،ج1، ص3
ای مسلمانان جهان و ای پیروان مکتب توحید! رمز تمام گرفتاری های کشورهای اسلامی، اختلاف کلمه و عدم هماهنگی است و رمز پیروزی، وحدت کلمه و ایجاد هماهنگی است که خداوند تعالی در یک جمله بیان فرموده: واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرّقوا.
صحیفه امام، ج10، ص160
موضوعات: "سایر" یا "احساس انتظار" یا "قرآن مجید" یا "تفسیر المیزان" یا "امام (ره) و مقام معظم رهبری" یا "احادیث" یا "مناسبتها" یا "فرزانگان" یا "پلاک" یا "جور واجور" یا "30 یا 30" یا "مشاوره" یا "تکنیکهای موفقیت" یا "ازدواج" یا "همسران و تفاهم خانواده" یا "جوانان و نوجوانان" یا "دعا" یا "ادعیه و زیارات" یا "گالری تصاویر" یا "کتاب" یا "نهج البلاغه" یا "خطبه ها" یا "نامه ها" یا "حکمت ها" یا "زیبایی های اخلاق حجت الاسلام حبیب الله فرحزاد" یا "گردشگری" یا "كمپين" یا "طوفان جاهلیت" یا "نجم ثاقب" یا "شاگردان مکتب امام جعفر صادق (علیه السلام)" یا "رهروان بانوي كرامت" یا "خانواده آسمانی" یا "موضوع انقلاب اسلامی" یا "خاطرات" یا "دانلود" یا "دانلودصوتی" یا "دانلود متن"
امام خامنه ای مدظله العالی
آن چه برای ما مسلمان ها مهم است،این است که معرفت خود را نسبت به اسلام و پیغمبر گرامی اسلام زیاد کنیم.امروز در دنیای اسلام یکی از دردهای بزرگ،درد تفرقه و جدایی است.محور وحدت عالم اسلام می تواند وجود مقدّس پیغمبر-نقطه ی اعتنماد همه؛نقطه ی تمرکز عواطف همه ی انسان ها-باشد. ما مسلمان ها هیچ نقطه ای را به این روشنی و به این جامعیت-مثل وجود مقدّس پیغمبر-نداریم؛که هم مسلمان ها به او معتقدند،هم علاوه بر اعتقاد،یک پیوند عاطفی و معنوی،دل ها و احساسات مسلمانان را به آن وجود مقدّس،متصّل کرده است.این بهترین مرکز وحدت است.
1379/3/31
بزرگداشت نبی اکرم،صرفاً یک تشریفات نیست.اگرچه بودن چنین تشریفاتی در میان ملّت های مسلمان هم مغتنم است،ولی مسأله،بالاتر از این است.امروز دنیای اسلام،به خصوص به احیای یاد پیامبر بزرگوار اسلام،از همیشه محتاج تر است.بشریت هم محتاج همین نام مبارک و یاد مبارک و تعالیم مبارک است.لیکن قبل از آن که ما بخواهیم به کلّ بشریت بپردازیم،دنیای اسلام باید این سرمایه ی عظیم معنوی خود را بازشناسی کند.
1377/4/21
8 نکته تربیتی در قرآن
1-اگر قصد راهنمایی و تربیت کسی را دارید، در قدم اول از گفتار نرم و با محبت بهره گیرید؛ حتی اگر مخاطب شما فرعون سرکش یا سران لجوج کفار جاهلی باشند.(طه/44 و شعرا/215)
2-الف)گفتار و رفتار آدمی در هر زمان و مکان، در حافظه الهی محفوظ است؛ مراقب باشید.(لقمان/16 و کهف/30)
ب) نسبت به انسان های اطرافت، احساس مسئولیت کن و آن ها را از کارهای بَد بازدار و به کارهای خوب تشویق کن. این لازمه استحکام یک پیکر است و بنی آدم اعضای یکدیگرند.(لقمان/17)
ج) در رفتارهای اجتماعی دقت کن! مبادا با غرور رویت را از دیگران برگردانی یا مثل متکبران راه بروی، مبادا تندرو و کندرو شوی، میانه روی، بهترین شیوه است؛ مراقب باش صدایت را بر سرِ کسی بلند نکنی و خلاصه در یک کلام، آدم باش.(لقمان/18 و 19)
قرآن کریم به شدت با پیروی از جمع(خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو) و حرکت به دنبال اکثریت، مخالف است. قرآن می گوید: 3-اگر بخواهی از اکثریت مردم فقط به این خاطر که اکثریت هستند، پیروی کنی، بدون شک از راه خدا دور می شوی؛ همیشه با چشمان باز تصمیم بگیر.(انعام/116 و اسراء/36)
4-همیشه بزرگ ترها، بهترین حرف را نمی زنند و همیشه حرف گوش کنی و اطاعت از بزرگان، انسان را به سعادت نمی رساند. این پیام تربیتی قرآن است که حتی در اطاعت از بزرگان هم گوش و چشمت را باز کن که فردا فقط و فقط خودت پاسخگوی اعمالت خواهی بود؛ نه بزرگ ترهایت.(احزاب/67)
5-علم بهتر است یا ثروت؟ جواب آن را در آیه247 بقره پیدا خواهید کرد
6-امانت داری یکی از ارزشمندترین ارزش های قرآنی است. حضرت موسی علیه السلام را به خاطر امانت داری و قدرتش، در خانه ی حضرت شعیب پناه دادند.(قصص/26) و حضرت یوسف را به خاطر امانت داری و علمش، بر خزانه مصر نشاندند.(یوسف/55) و حتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که از سوی خداوند برگزیده شد، مشهور به امانت داری و به محمدامین معروف بود6
7-اگر می خواهید مخاطبان به سوی شما جذب شوند، ابتدا به خودتان بپردازید! روح خشک و سنگین و بی لطافت، هیچ گاه در امر تربیت موفق نمی شود. مهربانی، دلسوزی و رقّت قلب را در خود بپرورید تا مردم بی آن که شما متوجه شوید، در اطراف شما جمع گردند.(آل عمران/159)7
8-آیا دوست دارید که دشمن خود را به یک دوست تبدیل کنید؟ به هر بدی که در حق شما کرد، با خوبی پاسخ گویید. این را قرآن تجویز می کند. آیه 34 سوره فصلت را بخوانید!
16 دی 1359سالروز حماسه شهدای هویزه
در آذر 1359، پس از شکست بیش از دو گردان از نیروهای عراقی در جنوب سوسنگرد به وسیله سربازان اسلام، یک گروهان از برادران سپاه اهواز جهت محافظت و پدافند شهر هویزه، از سوسنگرد به آن شهر اعزام شد. افراد این گروهان، پس از رسیدن به منطقه و استقرار، عهده دار حفاظت از جنوب تا جنوب غربی شهر هویزه شدند.
نیروهای عراقی در این منطقه متشکل از واحدهای تانک از نوع«تی-62»، «تی-55»، موشک های زمین به زمین و امکانات نظامی پیشرفته و بیش از شش هزار نفر پیاده بودند. ولی همین نیروهای اندک مدافع شهر، از کمترین امکانات دفاعی هم بی بهره بودند.
نیروهای دشمن در آغاز هجوم سراسری خود، ظرف 48 ساعت از محور هویزه تا کرخه پیشروی کرده و در امتداد آن مستقر شده بودند، به طوری که فاصله ی آن ها تا هویزه از 10 کیلومتر تجاوز نمی کرد.
تاکتیک نیروهای دشمن این بود که با تصرف سوسنگرد، هویزه خود به خود سقوط می کند.
در چنین شرایطی 50 تا 60 نفر از برادران سپاه برای جلوگیری از پیشروی دشمن، مسئولیت مین گذاری جاده های منتهی به جبهه های دشمن را به عهده گرفتند. زیرا این جاده ها و راههای عبور، برای دشمن به مانند رگهای حیاتی برای ادامه ی تجاوز محسوب می شد. دو هفته قبل از آن که عملیات مدافعان اسلام علیه نیروهای عراقی در این منطقه انجام گیرد، بنی صدر دستور تخلیه ی هویزه را از برادران بسیج و پاسدار صادر و دستور داد که در سوسنگرد مستقر شوند.
این دستور بنی صدر، با مخالفت جدی برادر سید محمدحسین علم الهدی و دیگر برادران مواجه شد. بعد از آن که شهید بزرگوار علم الهدی با آیت الله خامنه ای تماس گرفت، دستور بنی صدر لغو شد و برادران پاسدار در هویزه باقی ماندند.
یک هفته بعد، تصمیم بر آن شد که از محور هویزه و سوسنگرد حمله انجام گیرد. این عملیات را می توان نقطه ی عطف عملیات منظم برادران ارتش و سپاه دانست.بار دیگر بنی صدر، شعار جدایی ارتش از سپاه را سر داد و گفت: سپاه نباید در این عملیات شرکت کند. برادران بسیجی و سپاه که در منطقه بوده و اغلب آن ها به منطقه آشنایی داشتند، این ترفند بنی صدر را ضربه ی شدیدی بر پیکر عملیات می دانستند.
بار دیگر این مسئله با تلاش برادر علم الهدی و تماس های مکرر ایشان با مسئولین در تهران، حل شد و قرار شد که سپاه به عنوان پیاده ارتش در عملیات شرکت کند.
15 دی 1359، روز آغاز عملیات بود. برای این عملیات دو تیپ از لشکر 16 زرهی قزوین و یک تیپ از لشکر 92 زرهی اهواز در نظر گرفته شده بود که دو گردان از نیروهای سپاه و عده ای هم از نیروهای جنگهای نامنظم(شهید چمران) نیروهای ارتش را یاری می دادند. از جمله هدفهای این عملیات، پاکسازی شمال و جنوب کرخه کور از وجود نیروهای متجاوز ارتش عراق و آزادسازی پادگان حمید و منطقه ی جفیر بود. نتایج عملیات در این روز موفقیت آمیز بود. اما هنوز عقبه های اصلی دشمن در پادگان حمید و سه راهی جفیر آسیب ندیده بود. رزمندگان اسلام پس از تصرف مرزهای کرخه و حاج بدر، قصد پیشروی به سوی پادگان حمید را داشتند. اما بنا به دلایلی، مانند نرسیدن مهمات، قرار بر این شد که ادامه ی عملیات در 16 دی ماه انجام شود.
16 دی 1359، برادران سپاه در جلو تانک های ارتش مستقر شده و منتظر دریافت رمز حمله بودند که ناگهان متوجه حرکاتی از سوی جبهه ی دشمن شدند. رفت و آمد تانک های دشمن زیاد شد و پس از آن، هواپیماهای دشمن در آسمان ظاهر شدند و تلاش کردند تا جبهه ی نیروهای اسلام را بمباران کنند. از طرف دیگر، نیروهای اسلام زیر آتش توپخانه، کاتیوشا و خمپاره قرار گرفتند.
از آن جایی که عراقی ها شناخت دقیقی از منطقه داشتند، گلوله باران دشمن موجب شهادت عده ای از رزمندگان اسلام گردید. لشکر 9 مکانیزه ارتش عراق دست به عملیات زده بود و چون نیروهای ما انتظار این حمله را نداشتند، فرماندهی دستور عقب نشینی به طول 500 متر را به صورت تاکتیکی صادر کرد. این دستور باعث شد که تانک های ما عقب نشینی کنند و عراقی ها با این تصور که نیروهای اسلام شکست خورده و فرار کرده اند، وارد منطقه شدند.
در این ضد حمله ی سنگین دشمن که نیروهای ما مجبور به عقب نشینی شدند، بیش از یکصد تن از برادران پاسدار، جهاد و دانشجویان پیرو خط امام از جمله حسین علم الهدی مفقودالاثر و شهید شدند. در پی این حادثه، نیروهای دشمن در تاریخ 18 دی 1359، هویزه را اشغال کردند و پس از آن فرمانده نیروهای عراقی(خلیل الدوری) دستور داد تعدادی از مردم بی گناه را دست بسته در یک گودال قرار داده و به شهادت برسانند و سپس عراقی ها تمام شهر را با دینامیت و بلدوزر نابود کردند.
1800 واحد مسکونی و تجاری و سه مسجد و دو حسینیه تخریب و شهر به تپه ای خاک مبدل شد.
منبع: روزها و رویدادها/ جلد سوم
چرا خداوند نام ائمه معصومین علیهم السلام را در قرآن ذکر نکرده تا موجب رفع شبهه و اختلاف گردد؟
در پاسخ باید گفت: شیوه قرآن مجید در رابطه با امامان معصوم- به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام- این است که به نعرفی شخصیت ممتاز و برجستگی های آنان بپردازد نه معرفی«شخص» ایشان. این شیوه، حکمت های متعددی دارد که به بعضی از آن ها اشاره خواهد شد. در اینجا دو زمینه برای گفت و گو وجود دارد:
یک. چگونگی معرفی شخصیت
قرآن مجید در موارد متعددی، پرده از امتیازات و ویژگی های شخصیتی و رفتاری ائمه هدی علیهم السلام، به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام برداشته است؛ از جمله:
1- «و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً؛ و بر دوستی خدا به فقیر و اسیر و یتیم طعام می دهند.»(انسان/9) مفسران بزرگ شیعه و سنی آورده اند که این آیه در مورد علی بن ابی طالب علیه السلام و اهل بیت ایشان است و مسأله روزه داری امام علی علیه السلام و اعضای خانواده آن حضرت و نیز دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی، به طور متواتر نقل شده است.
2- «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ همانا خداوند می خواهد که هر رجس و آلایشی را از شما خاندان{پیامبر} دور سازد و شما را از هر عیب، پاک و منزه گرداند.»(احزاب/33) در خصوص این آیه، مقالات و کتاب های متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام می شود، بین شیعه و سنی اختلافی نیست و تنها در شمول آن نسبت به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اختلاف است.
3- «إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم الراکعون؛ همانا ولی و سرپرست شما، خدا و رسول او و مؤمنانی هستند که نماز به پا داشته و در حال رکوع صدقه می دهند.»
شأن نزول این آیه نیز طبق تفاسیر معتبر شیعه و سنی، در رابطه با حضرت علی علیه السلام است. البته آیات دیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا می کنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز، در آیه دوم، طهارت مطلق(عصمت) از هر کژی، کاستی، عیب و گناه و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر، همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمایان شده است.
دو: حکمت روش قرآن در معرفی اهل بیت
شیوه ذکر شده حکمت های متعددی دارد؛ از جمله:
1- در برخی موارد، انگشت گذاشتن روی اشخاص چندان نقشی در روشنگری ندارد، بلکه در نهایت به نوعی پیروی کورکورانه می انجامد. البته این، مانع نمی شود که در موارد بایسته، افراد نیز معرفی شوند، ولی اساساً معرفی شخصیت بیان الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایش های تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقل، ژرف اندیشی و توجه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعی سوق می دهد.
2- معرفی شخصیت، زمینه ساز پذیرش معقول است؛ در حالی که معرفی شخص، در بعضی از موارد موجب دافعه می شود. این روش، به ویژه در شرایطی که شخصی از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته یا به هر دلیلی جامعه، آمادگی پذیرش وی را ندارد، بهترین روش است. این مسأله دقیقاً در مورد امیرمؤمنان علیه السلام وجود داشته است.
برای شناخت درست این موضوع، باید شرایط و ویژگی های جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظر گرفت تا بتوان در پرتو جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی خاص آن جامعه، به درک صحیحی از مسأله دست یافت. البته بررسی دقیق این مسأله از گنجایش این نوشتار خارج است، ولی به اختصار می توان گفت به جز گروه اندکی از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام پذیرش اهل بیت علیهم السلام، به ویژه حضرت علی علیه السلام را نداشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مقاطع مختلف، با دشواری های فراوانی، آن حضرت را مطرح می شاخت و در هر مورد، با نوعی واکنش منفی و مقاومت رو به رو می شد! دلایل این امر متعدد است؛ از جمله:
الف. بسیاری از مخالفان، کسانی بودند که تا مدتی پیش در صف معارضان اسلام قرار داشتند و رویاروی خود، شمشیر امام علی علیه السلام را دیده، از همان زمان، کینه وی را به دل گرفته بودند. حضرت زهرا سلام الله علیها نیز همین نکته (نکیر سیفه) را یکی از علل رویگردانی مردم از ایشان بیان فرموده است.
ب. تفکرات و سنت های غلط جاهلی، هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و آنان اموری؛ مانند گرایش های قبیله ای، مسأله سن و… را در امور سیاسی دخیل می دانستند. برای مثال به بهانه جوانی حضرت علی علیه السلام، وی را برای رهبری جامعه چندان شایسته نمی دانستند.
ج.تفکر خطرناکی در سطح جامعه تبلیغ می شد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در صدد است خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکمت بنشاند. در این راستا خدمات ارزنده آن حضرت را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیر می کردند که برای چنگ اندازی به حکومت، برای خود و اهل بیتش انجام داده است.
این مسأله چنان بالا گرفته بود که پس از معرفی حضرت علی علیه السلام در روز غدیر و پخش خبر آن، شخصی به نام جابر بن نضر یا حارث بن النعمان الفهری، پس از گفت و گو با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت:«خدایا! به ما گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آورده است و ما پذیرفتیم، اکنون می خواهد داماد و پسر عمویش را بر ما حاکم و مستولی سازد! اگر او راست می گوید، سنگی از آسمان ببار و ما را بکش!»
حال در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بود نام آن حضرت یا امامان معصوم بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟
ممکن است کسی با خود بیندیشد اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بُن کنده می شد و امت اسلامی یکپارچه و هم آوا گشته، راه هدایت را پیشه می ساختند؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و در آن اختلافی نیست.
اما آیا واقعیت چنین بود؟ هرگز! بررسی اوضاع اجتماعی آن زمان نشان می دهد که این خطر، به طور جدی وجود داشت که بر سر مسأله امیر مؤمنان علیه السلام، اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن می آمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی- که پایگاه تبلیغاتی وسیعی در جامعه داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند- رسالت آن حضرت و قرآن را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند!!
شاید این سخن، در ظاهر اغراق آمیز جلوه نماید، اما رخدادهای مهم تاریخی به خوبی از آن پرده برگرفته است. در ادامه به ذکر یک نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن آمده و از مسلمات تاریخی است، اکتفا می شود:
همه مورخان برجسته آورده اند که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، لحظات آخر عمر خویش را می گذراند، درخواست قلم و لوحی نمود تا سندی برای امت به یادگار نهد که هیچ گاه دچار انحراف و گمراهی نشوند. این درخواست برای اطرافیان کاملاً روشن و هدف از آن، با توجه به موضع گیری های پیشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واضح بود. در این هنگام، خلیفه دوم بانگ برآورد:«اّنَّ الرَّجُلَ لَیَهجُر!؛ همانا این مرد، بر اثر شدت تب هذیان می گوید!»
شگفتا! مگر خداوند در قرآن نفرموده است:«و ما ینطق عن الهوی* ان هو الا وحی یوحی…؛ و او{پیامبر} از سرِ هوس سخن نمی گوید، سخن او چیزی نیست جز آن چه وحی می شود.» چرا پیامبر خدا و سخنگوی وحی در خانه اش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار می گیرد و کار به جایی می رسد که از تصمیم خود منصرف می شود؟
آن سخن به طور آشکارا، نفی عصمت پیامبر و زمینه ساز نفی رسالت بود! از طرف دیگر، مسلماً کسانی که در خانه پیامبر خدا چنین برخورد با وی داشتند، به پشتیبانی گروهی دلگرم بودند؛ در غیر این صورت، هرگز جرأت چنین جسارتی به خود نمی دادند. از همین جا روشن می شود که حکمت شیوه قرآن چیست؛ یعنی قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل و مؤمنان ژرف اندیش، حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنین خصوصیتی، یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزه های سیاسی، باعث نشود که مردم را به طور کلی از اصل دین و دیانت جدا سازند.
در اینجا یک سؤال باقی می ماند که خداوند فرموده است:«إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون؛ همانا ما ذکر{قرآن} را فرو فرستادیم و ما همواره آن را نگاهبانیم.» با توجه به این آیه چه باکی از آن خطرات است؟
پاسخ این است که حافظ بودن خداوند برای قرآن، از راه اسباب و علل خاص است و یکی از آن ها به کارگیری همین شیوه است که انگیزه کنار زدن قرآن را به جهت اهداف خاص سیاسی از بین می برد.
…!چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم
کمیل بن زیاد می گوید: امام علی علیه السلام دست مرا گرفت و به سوی قبرستان کوفه برد، آن گاه آه پُ دردی کشید و فرمود: «ای کمیل بن زیاد! این قلب ها بسان ظرف هایی هستند که بهترین آن ها، فراگیرترین آن هاست،… مردم سه دسته اند: دانشمند الهی، و آموزنده ای بر راه رستگاری، و گروهی مثل پشّه هایی که دستخوش باد و طوفان هستند و همیشه سرگردانند، که به دنبال هر سر و صدایی می روند، و با وزش هر بادی حرکت می کنند؛ نه از روشنایی دانش نور گرفتند، و نه به پناهگاه استواری پناه بردند.
ای کمیل! دانش بهتر از مال است، زیرا علم، نگهبان تو است، و مال را تو باید نگهبان باشی؛ مال با بخشش کاستی پذیرد امّا علم با بخشش فزونی گیرد؛ و مقام و شخصیّتی که با مال به دست آمده با نابودی مال، نابود می گردد. ای کمیل بن زیاد! شناخت علم راستین(علم الهی) آیینی است که به خاطر آن پاداش داده می شود، و انسان در دوران زندگی با آن، خدا را اطاعت می کند، و پس از مرگ، نام نیکو به یادگار گذارد. دانش، دانش، فرمانروا و مال فرمانبر است.
ای کمیل! ثروت اندوزانِ بی تقوا مُرده اند، گر چه به ظاهر زنده اند، امّا دانشمندان، تا دنیا برقرار است زنده اند، بدن هایشان گر چه در زمین پنهان امّا یاد آنان در دل ها همیشه زنده است.
بدان که در این جا(اشاره به سینه مبارک خود کرد) دانش فراوانی انباشته است، ای کاش کسانی را می یافتم که می توانستند آن را بیاموزند. آری تیزهوشانی می یابم، امّا مورد اعتماد نمی باشند، دین را وسیله دنیا قرار داده و با نعمت های خدا بر بندگان، و با برهان های الهی بر دوستان خدا فخر می فروشند. که با اوّلین شبهه ای، شک و تردید در دلشان ریشه می زند؛ پس نه آن ها و نه این ها، سزاوار آموختن دانش های فراوان من نمی باسند. یا فرد دیگری که سخت در پس لذّت بوده و اختیار خود را به شهوت داده است، یا آن که در ثروت اندوزی حرص می ورزد، هیچ کدام از آنان نمی توانند از دین پاسداری کنند، و بیشتر به چهارپایان چرنده شباهت دارند، و چنین است که دانش، با مرگِ این دانشمندان می میرد.
آری! خداوند!! زمین هیچ گاه از حجّت الهی خالی نیست، که برای خدا با برهان روشن قیام کند، یا آشکار و شناخته شده، یا بیمناک و پنهان، تا حجّت خدا باطل نشود، و نشانه هایش از میان نرود. تعدادشان چقدر و در کجا هستند؟ به خدا سوگند! که تعدادشان اندک، ولی نزد خدا، بزرگ مقدارند، که خدا به وسیله آنان حجّت ها و نشانه های خود را نگاه می دارد، تا به کسانی که همانندشان هستند بسپارد، و در دل های آنان بکارد، آنان که دانش، نور حقیقت بینی را بر قلبشان تابانده و روح یقین را دریافته اند، که آنچه را خوش گذران ها دشوار می شمارند، آسان گرفتند و با آنچه که ناآگاهان از آن هراس داشتند اُنس گرفتند. در دنیا با بدن هایی زندگی می کنند، که ارواح شان به جهان بالا پیوند خورده است، آنان جانشینان خدا در زمین، و دعوت کنندگان مردم به دین خدایند. آه! آه! چه سخت اشتیاق دیدارشان را دارم!…
نهج البلاغه، حکمت147
ایمان چیست؟
بهترین چیز برای هر مسلمان، ایمان او است که بر اساس آن سایر اعمال او مورد قبول درگاه حق واقع می شود. قبل از هر چیز باید تعریفی صحیح و جامع از ایمان ارائه داد و بهترین تعریف در خصوص ایمان؛ کلام مولای متقیان امیرمؤمنان علی علیه السلام است. ایشان در نهج البلاغه، کلمات قصار، ص227 می فرماید: الایمانُ مَعرِفَه بِالقَلبِ وَ اِقرار بِاللِّسانِ وَ عَمَلِ بِالارکانِ.
مولا علی علیه السلام در این جا ایمان را دارای سه رکن دانسته اند: نخست معرفت؛ یعنی شناختی صحیح و بر اساس یقین لازم است. دومین رکن اقرار به زبان است و سومین مرحله، عمل به ایمان است؛ یعنی این که اگر ایمان به چیزی دارد در عمل هم نشان دهد.
اینک این پرسش مطرح می شود که انسان باید به چند چیز ایمان داشته باشد؟
قرآن چیزهایی را که انسان باید به آن ایمان بیاورد چنین بیان کرده است:«ءامَن بِاللهِ وَ الیَومِ الآخِرِ وَ المَلائِکَه وَ الکِتاب و النّبیّین.(سوره بقره، آیه177) خداوند در این آیه می فرماید: انسان باید به پنج چیز ایمان داشته باشد: ا. خدا، 2. جهان آخرت، 3. فرشتگان، 4. کتاب- که منظور قرآن، تورات و انجیل است-، 5. پیغمبران- یعنی ایمان آوردن به 124 هزار پیغمبر که از سوی خدا برای هدایت بشر فرستاده شده اند- اگر کسی به هیچ کدام از آن ها ایمان نداشته باشد، فاسق است.»
بنابراین می توان ایمان را به چهار نوع تقسیم بندی کرد.
1. ایمان تقلیدی
2. ایمان تحقیقی
3. ایمان حرفی
4. ایمان اضطراری
الف: ایمان تقلیدی: ایمانی است که قرآن در آیات52 و 53 سوره ی انبیاء به آن اشاره کرده است«اِذ قالَ لِأبیهِ وَ قَومِهِ ما هذِهِ التَّماثیلُ الَّتی اَنتُم لَهَا عاکِفُونَ. قالوا وَجَدنا آباءَنا لَهَا عَابِدِینَ. آن گاه که(ابراهیم) به پدر و قوم خود گفت: این مجسمه هایی که شما همواره عبادتشان می کنید چیست؟
آن ها پاسخ دادند: ما پدران خود را بر پرستش این بُت ها یافتیم» پس چون پدران آن ها بت پرست بودند آن ها هم به تقلید از آن ها بُت می پرستیدند.
ب: ایمان تحقیقی، ایمان تحقیقی ایمانی است که در سوره آل عمران، آیات 190 و 191 به آن اشاره شده است:«اِنَّ فی خَلقِ السَّمواتِ وَ الأرضِ و اختلافِ اللیلِ و النّهار لآیاتِ لأولی الالباب. الذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم و یتفکّرونَ فی خلق السَّموات و الارض ربّنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النّار؛ مسلّماً در آفرینش آسمان ها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز برای خردمندان نشانه هایی است. همانا که خدا را(در همه احوال) ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند(که): پروردگارا! اینها را بیهوده نیافریده ای، منزهی تو! پس ما را از عذاب آتش دوزخ در امان بدار».
این آیه دلالت بر ایمان تحقیقی می کند. یعنی این که خدایی که از همه موجودات بی نیازتر است و همه موجودات عالم به او نیاز دارند.
ج. ایمان حرفی: ایمان حرفی، ایمانی است که فرد فقط با زبان می گوید ایمان دارم. خداوند در سوره ی حج، آیه 11 می فرماید:« وَ مِنَ النّاسِ مَن یَعبُدُ اللهَ عَلی حَرفٍ فَاِن اَصَابَهُ خیرُ اطمَاَنَّ بِهِ و إن اَصَابَتهُ فِتنَه انقَلَبَ علی وَجهِهِ خَسِرَ الدُّنیا وَ الآخِرَهَ ذلِکَ هُوَ الخُسرانُ المُبین؛ و از میان مردم کسی است که خدا را فقط بر یک حال{و بدون عمل} می پرستد، پس اگر خیری به او برسد بدان اطمینان یابد و چون بلایی بدو رسد روی برتابد. در دنیا و آخرت زیان دیده است، این است هامن زیان آشکار».
د: ایمان اضطراری: ایمان اضطراری ایمانی است که شخص هیچ راهی و چاره ای ندارد و می گوید: من ایمان به خداوند می آورم. خداوند در سوره ی یونس، آیه ی 90 می فرماید:«و جَاوَزنا ببنی اسرائیلَ البحر فَاَتبَعَهُم فِرعَونُ وَ جُنُودُه بغیاً و عدواً حتّی اذا اَدرَکَهُ الغَرقُ قالَ ءامَنتُ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلّا الّذِی ءامَنَت بِه بنوا اِسرائیل و اَنَا مِنَ المُسلِمِینَ؛ و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم، پس فرعون و سپاهیانش از روی ستم و تجاوز آنان را دنبال کردند تا وقتی که در شرف غرق شدن قرار گرفت، گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودی جز آن که فرزندان اسرائیل به او گرویده اند، نیست و من از تسلیم شدگانم».
در این آیه چون فرعون دید که خود و سپاهیانش در حال نابود شدن هستند، گفت:«اینک من ایمان آوردم در حالی که چنین ایمانی اصلاً فایده ای ندارد».
نشریه قرآنی بشارت/شماره46
از استفتائات مقام معظم رهبری مدظله العالی *سقط جنین ناقص الخلقه چه حکمی دارد؟*
سقط جنین ناقص الخلقه چه حکمی دارد؟
سقط جنین در هر سنی به مجرد ناقص الخلقه بودن آن و یا مشکلاتی که در زندگی با آن مواجه می شوند، جایز نمی شود؛ ولی اگر تشخیص بیماری در جنین قطعی است و داشتن و نگه داشتن چنین فرزندی موجب حرج می باشد، در این صورت جایز است قبل از دمیدن روح، جنین را اسقاط کنند.
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم
کُونُوا عِبادَ اللهِ إخواناً، لا تَعادَوا و لا تَباغَضُوا، سَدِّدُوا و قارِبوا و أبشِرُوا.
ای بندگان خدا! برادران هم باشید و با یکدیگر، دشمنی و کینه توزی نکنید، در پیِ درستی و استواری باشید و در کارها میانه روی کنید و{در این صورت} بر شما مژده باد.
مسند ابن حنبل455/3
امام علی علیه السلام در وصف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید
فی ذکرِ النبی صلی الله علیه و آله و لقد کان یُحاورُ فی کل سنه بحراء فاراه، و لا یراه غیری، وَ لَو یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله صلی الله علیه و آله و خدیجه و أنا ثالثهما، اری نور الوحی و الرساله، و اشم ریح النبوه؛ هر سال در غار حرا اقامت می گزید و من او را می دیدم و کسی جز من او را نمی دید. در آن روز، اسلام در هیچ خانه ای نیامده بود، مگر خانه ی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و خدیجه علیهاالسلام و من سومین آن ها بودم. نور وحی و رسالت را می دیدم و رایحه ی نبوت را می بوئیدم.
میزان الحکمه، ج12، ص450؛ نهج البلاغه، خطبه192، ص664