حکایتی شنیدنی
آنگاه حکایتی از درك و فهم گیاهان که خودشان مشاهده کردهاند، بیان میکنند که بسیار جالب و
شنیدنی است. میگویند:زمانی که در نجف اشرف مشرف بودم، کتابی در « فلاحت رومیّه »
که به عربی ترجمه شده بود، به دستم رسید. مؤلف در مقدّمۀ آن کتاب نوشته بود که مطالب
کتاب از اسرار طبیعت است و به تجربه ثابت شده است.
یکی از مطالب آن کتاب این بود که اگر درخت میوه داري بار نداد، علاج باردادن آن این است که
یک نفر پاي درخت بایستد و صاحب درخت تیشه یا تبري به دوش بگیرد و به سوي درخت بیاید.
وقتی نزدیک درخت رسید کسی که پاي درخت ایستاده، به اوبگوید: « فلانی، چه کار میخواهی
بکنی؟ » و او جواب دهد می خواهم این درخت را از جا بکنم، چون خشک شده است، بار نمیدهد»
بعد آن شخص از درخت شفاعت کند و بگوید . این دفعه آن را ببخش، سال دیگر بار خواهد داد. اگر
بار نداد آن وقت آن را قطع کن با این کار سال دیگر درخت بارور شده و میوه خواهد داد.
ادامه »