خصلت های باارزش مؤمنان در قرآن
قرآن، امر به معروف و نهی از منکر را از کارهای مؤمنان برشمرده:
(… یَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ…)
… همواره به کارهای نیک و شایسته فرمان می دهند و از کارهای زشت و ناپسند باز می دارند…
که این دو برنامه یعنی وادار کردن دیگران به کارهای پسندیده و باداشتن همگان از زشتی ها در حقیقت مهرورزی مؤمن به دیگران و تابش نور محبتش به همگان است.
مؤمن، هنگامی که دیگران را در فاصله و جدایی با کارهای پسندیده اعم از عبادت حق و خدمت به خلق ببیند، نمی تواند بی تفاوت بماند و از این که شخصی یا اشخاصی با جدایی از معروف و عمل شایسته و عبادت و خدمت، خود را از لطف و رحمت حق محروم می نماید، قلبش به درد می آید و غصه می خورد و عاشقانه برای پیوند مرردم با معروف قدم برمی دارد.
هم چنین هنگامی که دیگران را در فساد و گناه و عصیان و طغیان می نگرد، به شدت رنجیده خاطر می شود و از این که می بیند همنوعش راهی به سوی خزی دنیا و عذاب آخرت به روی خود باز کرده، نگران می گردد و با همه ی وجود و رعایت شرایط لازم برای نجات آنان دست به اقدام می زند و از زشتی و منکرات باز می دارد.
خدا در آیه هفتاد و یکم سوره توبه مسأله ی امر به معروف و نهی از منکر را بر سایر امور مقدم انداخته و به عنوان دو فریضه از سوی خود یاد کرده زیرا می داند که وقتی همه ی مؤمنان و مؤمنات به اجرای این دو فریضه برخیزند و آن دو را بر پا دارند، همه واجبات چه آسان و چه دشوار، از برکت امر به معروف و نهی از منکر- که در حقیقت عشق ورزی مردان و زنان اهل ایمان به همنوعان است- استقامت و دوام می یابند، چون امر به معروف و نهی از منکر دعوت به سوی اسلام؛ این آیین سعادت بخش است، اسلامی که نابودی و طرد ستمگری و مخالفت شدید با ستمکار و تقسیم ثروت و غنیمت بر اساس انصاف و عدالت و مواسات و گرفتن زکات و مالیات و صدقات در جای خودش و قرار دادن همه ی آن ها در جایی که سزاوار و شایسته است، در ذات و عمق آن است.
مؤمن از خصلت هایی که به وسیله ی ایمان کسب کرده و از ارزش هایی که به توفیق خدا به دست آورده، در هیچ موقعیتی دست بر نمی دارد و از پخش ارزش هایش در خانواده و جامعه عقب نشینی نمی کند و اگر برای تعطیل کردن عبادت حق و خدمت به خلق که یک رشته اش امر به معروف و نهی از منکر است، ثروت هنگفت در اختیارش بگذارند یا پیشنهاد ریاست و مقامی به او دهند، هرگز عبادت حق و خدمت به خلق را ترک نمی کند و تسلیم دعوت باطل نمی شود.
مؤمن امین و صادق و درستکار و کریم و بزرگوار و مهربان است و همگان از اوصاف حمیده و صفات پسندیده اش بهره مندند.
همانگونه که کریم با کرم وحدت پیدا کرده، اگر بگویند دست از کرم و بزرگواری ات بردار، برای او دست کشیدن از کرم و بزرگواری امکان ندارد، مؤمن واقعی هم توان جدایی از خصلت های انسانی و الهی را ندارد زیرا مؤمن جلوه ای از صفات خداست و صفات خدا از خدا قابل جدایی نیست.
ملا اسماعیل سبزواری در کتاب«انسان» خود روایت می کند:
«موسی بن عمران پس از چندین سال دعوت از فرعون برای پذیرش حق و توبه و انابه و قرار گرفتن در راه خدا، از خدا درخواست کرد که فرعون را به خاطر این که از او ناامید بود، نابود کند و به چاه هلاکت دراندازد، خدا به موسی وحی کرد: راه نابودی و هلاکش را خود انتخاب کن، موسی گفت: رزق و روزی ات را از او دریغ دار وی را با درد گرسنگی و تشنگی به هلاکت برسان، خطاب شد: او دست از عبادت و بندگی من برداشت ولی من دست از رزاقیّت و رزق رسانی ام نسبت به او برنمی دارم!»
خصلت های ارزشی و ایمانی با وجود مؤمن حقیقی یکی است و مؤمن با آن ها اتحاد و وحدت دارد و دست برداشتن از آن ها برای او میسر نیست، چنان که خدا در قرآن با اشاره به داستانی برای پیامبران جدایی از امانت داری و امین بودن را غیر ممکن می داند.
در غنائم جنگ بدر قطیفه ای سرخ رنگ بود که ظاهراً قیمت مناسبی داشت، آن قطیفه گم شد و مردی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت:
به چه سبب ما که در جهاد سهیم هستیم و سزاوار غنیمت می باشیم آن قطیفه را نمی یابیم؟ گمان می برم که پیامبر خدا به دور از چشم ما و پیش از تقسیم غنیمت آن را برای خود برداشته!
خدای مهربان در رابطه ی با پیامبر امین این آیه را نازل کرد:
(وَ مَا کانَ لِنَبِیّ أَن یَغُلَّ وَ مَن یَغلُل یَأتِ بِما غَلَّ یَومَ القِیامَهِ…)
هیچ پیامبری را نَسِزد که{در اموال،غنائم، سایر امور به امت خود} خیانت ورزد و هر که خیانت کند، روز قیامت با آن چه در آن خیانت کرده بیاید…
پس از نزول آیه، مردی به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت:
فلان شخص نسبت به قطیفه خیانت ورزیده و آن را در چاله ای از زمین پنهان کرده است، حضرت به کندن آن محل فرمان دادند و پس از خاکبرداری، قطیفه را از آن چاله درآوردند.
آری؛ خصلت های پاک و ارزش های اخلاقی با جان و دل مؤمن یکی است و جدایی او از آن ها غیرممکن است.
… خصلت ها و حالات و اموری که ریشه از ایمان نمی گیرد گرچه عشق و محبتی شدید باشد علاوه بر این که کاربرد مثبتی ندارد در معرض زوال و فناست.
محبّت و عشقی که ریشه ی الهی ندارد، محبّت به نفس و محبّت به شهوت و محبّت به شکم است، انسان در فضای چنین محبّتی اگر دل به کسی ببندد، این دل بستن یقیناً برای حفظ خودیّت و منیّت خویش است.
هستند مردمی که در ظاهر اهل محبّت یا برخی از خصلت های ارزشی اند ولی محبّت و خصلت هایشان در حقیقت، بندی است که دیگران را به وسیله ی آن به اسارت درآورند و از وجود آنان به نفه شکم و شهوت و خواسته های نامشروع خود استفاده کنند.
این گونه محبت ها و خصلت ها نه این که انسان را تلطیف نمی کند بلکه برعکس از وجود انسان ستمکاری خشن و موجودی ظالم و شخصی متجاوز که فقط به منافع خود فکر می کند می سازد و در چنین فضایی دچار انکار حقایق و تکذیب واقعیات می کند.
فرهنگ مهرورزی از دیدگاه قرآن و اهل بیت علیهم السلام/ استاد حسین انصاریان/ص183-188
موضوع: "جور واجور"
ده شاخصه ی یک مسلمان کامل از منظر امام رضا علیه السلام
امام هشتم ده شاخصه را نشان«اوج خردمندی» انسان مسلمان می داند و می فرماید:
«لَا یَتِمُّ عَقلُ امرِئٍ مُسلِمٍ حَتَّی تَکُونَ فِیهِ عَشرُ خِصَالٍ الخَیرُ مِنهُ مَأمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنهُ مَأمُونٌ یَستَکثِرُ قَلیلَ الخَیرِ مِن غَیرِهِ وَ یَستَقِلُّ کَثیرَ الخَیرِ مِن نَفسِهِ لَا یَسأَمُ مِن طَلَبِ الحَوائِجِ إِلَیهِ وَ لَا یَمَلُّ مِن طَلَبِ العِلمِ طولَ دَهرِهِ الفَقرُ فِی اللهِ أَحَبُّ إِلَیهِ مِنَ الغِنَی وَ الذُّلُّ فِی اللهِ أَحَبُّ إِلَیهِ مِنَ العِزِّ فِی عَدُوِّهِ وَ الخُمُولُ أَشهَی إِلَیهِ مِنَ الشُّهرَهِ ثُمَّ قالَ علیه السلام العَاشِرَهُ وَ ما العَاشِرَهُ قیلَ لَهُ ما هِیَ قالَ علیه السلام لَا یَرَی أَحَداً إِلَّا قالَ هَوَ خَیرٌ مِنِّی وَ أَتقَی إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلانِ رَجُلٌ خَیرٌ مِنهُ وَ أَتقَی وَ رَجُلٌ شَرٌّ مِنهُ وَ أَدنَی فإِذَا لَقِیَ الَّذی شَرٌّ مِنهُ وَ أَدنَی قالَ لَعَلَّ خَیرَ هَذَا بَاطِنٌ وَ هُوَ خَیرٌ لَهُ وَ خَیرِی ظَاهِرٌ وَ هُوَ شَرٌّ وَ إِذَا رَأَی الَّذِی هُوَ خَیرٌ مِنهُ وَ أَتقَی تَوَاضَعَ لَهُحَقَ بِهِ فَإذَا فَعَلَ ذَلِکَ فَقَد عَلَا مَجدُهُ وَ طَابَ خَیرُهُ وَ حُسنَ ذِکرُهُ وَ سَادَ أَهلَ زَمَانِهِ؛
عقل هیچ مرد مسلمانی کامل نشود تا در وی ده خصلت باشد؛
امید به خیر او وجود داشته باشد1
از شر او مردم در امان باشند2
کار نیک اندک دیگری را زیاد شمارد3
کار نیک فراوان خویش را کم محسوب دارد4
از درخواست مردم خسته نشود5
در طول زندگی از اندوختن دانش دلسرد نگردد6
فقر در راه خدا، از ثروت(بدون ایمان) برایش محبوب تر باشد7
ذلّت در مسیر الهی از عزّت در مسیر دشمنان خداوند برای او خوشایندتر باشد8
گمنامی را از شهرت بیشتر دوست داشته باشد9
«دهم» و چه می دانی که«دهم» چیست؟ کسی گفت ویژگی دهم چیست؟ فرمود هر که را ببیند وی را از خود بهتر و پارساتر داند؛ زیرا مردم دو گروه اند:
گروهی که از وی برتر و باتقواترند. گروهی که از وی بدتر و پست تر هستند. وقتی فردی از گروه پست تر و بدتر را مشاهده کند؛ با خود گوید: شاید این شخص نیکی هایش نهفته باشد که برای وی بهتر است و خوبی های من آشکار است که برایم شر محسوب می شود. و قتی آدم بهتر و پاک تر از خویش را ببیند، در برابرش فروتنی کند تا به مقام وی برسد.
وقتی که چنین باشد، شکوهش عالی تر می شود و نیک هایش دلپذیرتر گردد و حُسن شهرت پیدا کند و از بزرگان روزگار خویش گردد.»
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج75، ص336
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مظهر رحمت به مؤمنان
قرآن کریم از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان منبعی از رأفت و رحمت یاد کرده است آنجا که می فرماید:
(… بِالمُؤمِنینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ)
… و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.
گفته شده«رؤوف» به معنای اوج مهربانی و شدت مهرورزی و «رحیم» به معنای دلسوز و مهربان دائمی و همیشگی است.
او به اهل ایمان به شدت مهر می ورزید و عشقی آتشین و محبتی فراوان داشت و نسبت به اهل گناه در جهت هدایتشان دل سوز و مهربان بود.
خویشان و نزدیکانش بهره مند از رأفت او بودند و اصحابش از چشمه ی پرجوش مهر او سیراب می شدند.
نسبت به اهل بیتش به شدت رؤوف بود و به امتش، چه آنان که در زمان او می زیستند و چه آنان که از نظر زمانی از او غایب بودند، مهر می ورزید و هر که را ملاقات می کرد به او اظهار محبّت صادقانه داشت.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از نهایت محبّت و رأفت و مهرورزی و دل سوزی نسبت به امت و به همه ی جهانیان، آرزو داشت تک تک مردم اسلام را که مایه ی سعادت دنیا و آخرت و آیینی بر پایه ی توحید و فطرت و دینی بر اساس عقل و علم و دلیل و برهان است، از روی صدق و درستی بپذیرند و احکامش را به اجرا بگذارند.
او به راستی در این زمینه از جان مایه می گذاشت و لحظه ای آسوده و راحت نبود و هر بلا و رنج و مصیبت و دردی را برای هدایت مردم تحمل می کرد و به فرمان خدا به مردم می گفت:
(… مَا أَسأَلُکُم عَلَیهِ مِن أَجرٍ…)
… هیچ پاداشی از شما نمی خواهم…
او طبیب عاشقی بود که به راستی به بیماران عشق می ورزید و تنها توقع و آرزویش این بود که بیماران، نسخه شفابخش او را بپذیرند و به کار بندند و از عوارض بیماری های خطرناکی چون کفر و شرک و حسد و حرص و غِلّ و ریا و کینه ورزی و ظلم و تجاوز و… نجات یابند.
او به شدت علاقه داشت که مردم ملتزم به رنگ خدا که همان اسلام است شوند و فضای زندگی را در سایه ی به کار گرفتن دستورات حق و احکام نورانی و معنوی آیین الهی از صدق و صداقت و درستی و امانت و صفا و صمیمیت و شرافت و کرامت و همت و فضیلت پر کنند چنان که قرآن می فرماید:
(صِبغَهَ اللهِ وَ مَن أَحسَنُ مِنَ اللهِ صِبغَهً وَ نَحنُ لَهُ عَابِدُونَ)
{به یهود و نصاری بگویید:} رنگ خدا را{که اسلام است، انتخاب کنید} و چه کسی رنگش نیکوتر از رنگ خداست؟ و ما فقط پرستش کنندگان اوییم.
هر کس به هر مقام و مرتبه ای از معنویت و ارزش رسید، بی تردید از برکت این رنگ رسید و هر کس وجود خود را از این رنگ بی نصیب نمود به ننگ نشست.
بر همه ی ما لازم است از اخلاق و روش و منش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ویژه مهرورزی و دل سوزی اش نسبت به همه درس بگیریم چنان که قرآن مجید فرموده، او در همه ی امور برای شما سرمشق نیکویی است.
(لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ أُسوُهٌ حَسَنَهٌ)
یقیناً برای شما در{روش و رفتار} پیامبر خدا الگوی نیکویی است.
فرهنگ مهرورزی از دیدگاه قرآن و اهل بیت علیهم السلام/استاد حسین انصاریان
!!چند نکته کلیدی درباره حجاب
1. بی گمان، زحمت حجاب، حق بیمه ای است که زن برای تأمین سلامت خود، می پردازد. زنان به خوبی می دانند که رفتار مردان با کسانی که پوشش مناسبی ندارند، آزار دهنده، ابزاری و هوس آلود است.
قرآن کریم با اشاره به این واقعیت می فرماید:
یَا أیُّها النَّبیُّ قُلت لّأزواجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاءِ المُؤمِنینَ یُدنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أدنَی أن یُعرَفنَ فَلَا یُؤذَینَ…؛ ای پیامبر به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگو: روسری های بلندشان را بر خویش افکنند. این کار برای آن که(به عفیف بودن) شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است… .
تعبیر«فَلَا یُؤذَینَ» که با «فاء» تفریعه(نتیجه) آمده است، نشانگر آن است که نحوه پوشش در تأمین امنیت زن، نقش اساسی دارد. به گفته ویل دورانت:«شرم و عفت برای دختران، همچون یک وسیله دفاعی است»؛ وسیله ای که آنان را در مقابل طمع و آزار دیگران مصونیت می بخشد. زنانی که مشکلات بی حجابی را تجربه کرده اند، پس از رسیدن به ساحل نجات حجاب، قدر آسودگی در پناه حجاب را به خوبی درمی یابند. گفته های زن انگلیسی تازه مسلمانی در این باره شنیدنی است:
حجاب یکی از چیزهای باارزشی است که با تشرّف به دین مقدس اسلام، به دست آورده ام… . من به ارزش امنیت درونی ای که حجاب در من ایجاد کرده است، کاملاً واقفم. با آن که پس از انتخاب حجاب، از تحرک و راحتی ام اندکی کاسته شد، ولی این مشکل در مقایسه با مشکلات پیش از حجاب اهمیتی ندارد.
قرآن کریم، فرهنگ«پوشیدگی» را تا محتوای سخن و حالت گفتار نیز گسترده است و به زنان پیامبر می فرماید:«فَلَا تَخضَعنَ بِالقَولِ فَیَطمَعَ الَّذِی فِی قَلبِهِ مَرَضٌ وَ قُلنَ قَولاً مَّعرُوفاً؛ به ناز و عشوه سخن مگویید تا آن که در دلش بیماری است، طمع ورزد و گفتار شایسته بگویید».
از این آیه نیز به خوبی فهمیده می شود که زنان عشوه گر، در معرض تهدید و طمع مردان اند و جریمه عشوه گری های خویش را با تحمل آزار مردان بیماردل می پردازند.
امام باقر علیه السلام از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می فرماید:«إنّما مثل المرأه الصالحه مثل الغراب الأعصم الذی لا یکاد یُقدَر علیه؛ مَثَل زن صالحه(با عفت) مانند پرنده غراب اعصم است که هرگز کسی را قدرت تسلط بر وی نیست».
2. آرایش بدن و لباس، از دسترس ترین ابزارهایی است که فرد با آن، از هویت شخصی خویش روایت معنی داری می کند و با این روایت، خود را در معرض داوری دیگران قرار داده، نشان می دهد در پس این پوشش، چه شخصیتی حضور دارد؛ شخصیتی هوس آلود و شهوانی یا نجیب و عفیف! از این رو، نوع پوشش، بیانگر شخصیت و فرهنگ آدمی است و با آن می توان پی برد که شخص از کدام طبقه اجتماعی است و از چه فرهنگی تأثیر و الهام گرفته است.
جرج فاسترومک کلاند در این باره می گوید:«لباس به سبب تنوع و آسانیِ تشخیص از وسایل پُر استفاده برای ابراز تشخّص و تمایز فرهنگی است». بر اساس پژوهش های انجام شده، حتی جوانان بی تقوا نیز برای انتخاب همسر در پی دخترانی هستند که رابطه با مردان نامحرم را تجربه نکرده و شخصیتی نجیب و عفیف داشته باشند. ویل دورانت می نویسد:«مرد جوان به دنبال چشمان پُر از حیا است». دخترانی که با پوشش نامناسب و زننده در جامعه حضور می یابند، فقط وسیله خوش گذرانی موقتی برای مردان هوس بازند، ولی از دیدِ مردان، جاذبه ای برای زندگی شرعی و دائمی مشترک ندارند.
3. از نگاه حقوقی، بی حجابی با طبیعت زن و ساختار فطری مخالف است. منتسکیو در این مورد می نویسد:
قوانین طبیعت این طور حکم کرده و لازم دانسته که زن ها محجوب بوده و بر شهوات خود غلبه نمایند. مرد طوری آفریده شده که تهوّرش زیادتر باشد، ولی زن طوری آفریده شده که خودداری و تحمّلش زیادتر است. بنابراین، نباید تصور کرد افسارگسیختگی زن ها طبق قوانین طبیعی است. بلکه این، بر خلاف قوانین طبیعت است و بالعکس، حجب و حیا و خودداری، مطابق قوانین طبیعت است.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:«الحیاء عشره أجزاء فتسعه فی النساء و واحد فی الرجال؛ شرم و حیا دارای ده جزء بوده که نُه جزء آن در زنان و یک جزء آن در مردان است». از این رو می توان گفت پوشش، از ارزش های جوامع بشری است و منحصر به سرزمین های دینی و اسلامی نمی باشد. به باور جرج فاسترومک کلاند:«هیچ فرهنگی نیست که مفهوم شرم و حیا در آن وجود نداشته باشد. بیشتر این مفاهیم به شیوه پوشیدن لباس و چگونگی رفتار بستگی دارد»…
4. پوشیدگی و حجاب افزون بر آن که از نظر شرعی و ملی بسیار اهمیت دارد، امروز پادزهر تهاجم فرهنگی غرب نیز می باشد.
در حال حاضر«فرهنگ برهنگی» که نماد سلطه فرهنگی غرب است، برای نبردی جدّی با پوشیدگی و حجاب به پاخاسته است. غرب امیدوار است با شکستن دروازه حجاب، جوامع اسلامی را برده خود کند و به این شیوه، راه سلطه بر شریان های اقتصادی، سیاسی، نظامی و… را هموار سازد؛ تجربه ای که نظام سلطه استکباری، در پایان دادن به حکومت مسلمین بر اسپانیا(اندلس) به دست آورد.
فصلنامه تخصّصی طهورا/ شماره پنجم/بهار1389
هفده دی خاطره ای تلخ در تاریخ معاصر ایران!!
موضوع پوشش و حجاب زنان مسلمان در تاریخ معاصر ایران دارای ماجراهایی است، به خصوص جریانی که منجر به قیام خونین مسجد گوهرشاد شد. عده زیادی شهید، عده ای مجروح و جماعت گسترده ای دستگیر و زندانی و به تبعید فرستاده شدند و عده ای از آنها به طور مشکوک فوت کردند. در جریان حجاب و پوشش، قضایای به یاد ماندنی در تاریخ معاصر ایران به ثبت رسیده است، مانند تبعید آیت الله العظمی حاج حسین طباطبایی قمی به کربلا، زندانی و تبعید شدن آقایان آیت الله میرزا محمد آقازاده و آیت الله سید یونس اردبیلی به نقاط بد آب و هوا و سرکوب گروه های مردمی یکی پس از دیگری.تا اینکه موفق شدند در روز 17 دی ماه سال 1314 توسط رضاخان به همراه خانواده اش الگوی پوشش غرب را با تقلید کورکورانه بر مردم تحمیل کنند، به طوری که با اتکا به قوه قهریه با برپایی جشن کشف حجاب به آن روز رسمیت دادند که البته با واکنش ها، اعتراضات و چالش های متعددی همراه بود. روز 17 دی ماه سال 1356 به گونه ای دیگر سرنوشت انقلاب را رقم زد و در طول مدت 42 سال با وقایعی همراه بود که ذیلاً به چند مورد مهم آن اشاره می شود.
1- قبل از طرح موضوع کشف حجاب، در آغاز سلطنت رضاخان از مجرای قانونی سعی کردند تحت عنوان«اتحاد لباس» یا «متحد الشکل کردن لباس ها در ایران» اقدام به تحولات اجتماعی بکنند که با اعتراضات عده ای همراه بود که تأکید کرده بودند و در ماده 3 این قانون تصریح شده بود«:متخلفین از این قانون در صورتی که شهرنشین باشند، به جزای نقدی از یک تا پنج تومان و یا به حبس از یک تا هفت روز و در صورتی که شهرنشین نباشند به حبس از یک تا هفت روز به حکم محکمه محکوم خواهند شد.وجوه جرایم مأخوذه از اجرای این ماده در هر محل توسط بلدیه آنجا مخصوص تهیه لباس متحدالشکل برای ساکنین خواهد بود و در ماده 4 این قانون در شهرها و قصبات از اول فروردین 1308 و در خارج از شهرها در حدود امکان عملی شده آن به شروطی که از فروردین 1309 تجاوز نکند به مورد اجرا گذارده خواهد شد و دولت، مأمور تنظیم نظام نامه و اجرای آن خواهد بود.
این طرح تعیین شده از قبل ناشی از تفکر و اندیشه غرب باوران جریان پیدا کرده بود به این امید پس از تغییرات کلی لباس با زبان ملی ایرانیان سر و کار داشتند و به دنبال متحدالشکل کردن لباس جریان موسوم به کشف حجاب را به عنوان مبحث دیگری دنبال کردند که با ناکامی ها در ابتدای کار مواجه شدند.
2- اولین واکنش در همان ایام از ناحیه علما و فضلای حوزه های علمیه بود که با بصیرت به این درک رسیده بودند که غرب نقشه ای برای مبارزه با آداب و رسوم دینی و اسلامی در دست اقدام دارد، چون این قانون به طریقی تضعیف روحانیت و پایگاه اجتماعی آن را هم دربر می گرفت و در تهران آیت الله سید محمد بهبهانی و در تبریز آقا سید ابوالحسن انگجی و آقا تبریز(دو عالم مجاهد) بودند که علیه این قانون قیام کردند و بنا بر مستندات می توان ادعا کرد اولین خیزش توسط روحانیون علیه قانون اتحاد لباس در تبریز جریان یافت که توسط عوامل رضاخان سرکوب شد. در ادامه این ماجرا در مشهد مقدس روند قضایا به گونه ای دیگر رقم خورد که چندین عامل در آن دخالت داشت که منجر به قیام خونین مسجد گوهرشاد شد. البته توضیح آن در محدوده این مختصر نمی باشد و مبحث مستقلی را می طلبد.
3- زنان مسلمان در برابر این توطئه غرب که توسط عوامل آنها در ایران دنبال می شد از خود مقاومت نشان دادند و سختی های فراوانی را از لحاظ روحی، اخلاقی و اجتماعی متحمل شدند و از پوشش و حجاب اسلامی خود دفاع کردند. چه بسا بسیاری در اثر دشواری های این قانون و به لحاظ حفظ حیثیت مظلومانه و غریبانه در منازل شان جان باختند و به این امر ننگین تن ندادند. ولی هنگامی که رضاخان سقوط کرد علی رغم وجود قانون کشف حجاب، زنان مسلمان با جرأت تمام در معابر عمومی با چادر ظاهر شدند و مأموران حکومتی توان مقابله با آن ها را نداشتند و در همین ایام آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی طی نامه شدیداللحنی به نخست وزیر وقت، خواهان کم کردن فشار بر زنان محجبه شد که پاسخ مساعدی را دریافت کرد و در سال1322 حضرت آیت الله العظمی حاج آقا حسین طباطبایی قمی از مراجع تقلید وقت طی نامه ای از شاه جدید تقاضا کرد کشف حجاب اجباری را لغو کند که به این موفقیت نائل شد و پس از لغو قانون کشف حجاب بسیاری از زنان مسلمان به حجاب روی آوردند.
این نکته قابل توجه است که در دوره رضاخان فشار با زور قوه قهریه بود، اما در عصر محمدرضا به پشتیبانی و فشار تبلیغاتی متکی شده بود و از این طریق اعمال می شد.
4- رژیم محمدرضا همه ساله در هفده دی به این مناسبت در مطبوعات و دستگاه های رسانه ای به آن دامن می زدند. حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی که در آن ایام مشغول درس و بحث بوده در این رابطه شاهد ماجراهایی بوده است. ایشان در مصاحبه ای می فرماید:«در زمان ریاست مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در حوزه علمیه قم در سالگرد هفده دی، نظام تبلیغات گسترده وقیحانه ای راجع به کشف حجاب راه انداخت. طلاب حوزه هم متقابلاً طی یک راهپیمایی که به سمت فرمانداری انجام دادند، از این قضیه اعلام انزجار کردند…. طلاب تا نزدیکی فرمانداری رفتند، در آنجا نیروهای نظامی و انتظامی مستقر در فرمانداری به سوی مردم تیراندازی کردند. من خودم به یاد دارم در آن ایام طلبه کم سن و سالی بودم و در میان جمعیت حرکت می کردم، ساختمان فرمانداری بالاتر از گذر خان بود. در همان حال که ما از جلوی گذر خان رد می شدیم تیراندازی و پرتاب گاز اشک آور شروع شد. در این حال عده زیادی مجروح و به بیمارستان منتقل شدند و ما هم به عیادت آنها رفتیم. مرحوم آیت الله العظمی بروجردی نسبت به این قضیه عکس العمل شدیدی نشان دادند و به دستگاه حاکمه پرخاش کردند چون به هر حال این ماجرا منجر به کشته شدن و مجروح شدن تنی چند از طلاب شده بود…»
ادامه دارد
آیت الله بهاءالدینی ره
کمال عقل
آن چه مانع از این است که بشر حقایق و واقعیات را آن چنان که هست درک کند، رذائل نفسانی است. اگر نفوس از این عوارض زکّی شدند و کمال تزکیه پیدا شد، کمال عقلی است؛ لذا روایت،«اَوَّلُ مَا خَلَقَ اللهُ العَقلُ»به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تفسیر شده است. عقل، همان وجود پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است؛ بنابراین اگر انسان تزکیه شد واقعیات را می فهمد، پرده ها کنار می رود و شاید حواس ظاهره اش نیز عوض شود؛ یعنی سمعش غیر سمع ما شود و بصرش غیر بصر ما.
پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه بر روی منبر وضع«موته» را می بیند، شهادت جعفر را می بیند. این بصر و بینایی دیگری است. بنابراین اگر می خواهید موفق به درک و فهم کلمات انبیاء، کلمات کتاب خدا، نهج البلاغه، صحیفه سجادیه شوید، باید مزکی شوید. اگر مزکی شدید، درک می کنید، باید مجاهد دراه خدا باشید و خود را مطهّر از رذائل نفسانی کنید. تا زمانی که انسان از این رذائل طهارت پیدا نکند و پاک نشود با کتاب خدا آشنا نمی شود.(لا یَمَسّهُ إِلّا المُطَهَّرُونَ)، یک مصداق آن پاکی از نجاست و پاکی از ارجاس و مصداق دیگر، پاکی از رذالت ها و شرک است. ان شاء الله موفق به تزکیه و تهذیب باشید که تزکیه سطح افراد را بالا می برد و آن چه بدون تزکیه فهمیده نمی شود، با تزکیه فهمیده می شود. خدا همه را موفق کند به راهی که مورد رضای اوست.
مختصری از زندگینامه شهید علم الهدی
شهید سید محمدحسین علم الهدی پیشگام دانشجویان پیرو خط امام بود که در هویزه حماسه آفریدند و تا آخرین نفس در مقابل دشمن متجاوز ایستادند و خون پاک خویش را نثار دفاع از اسلام و میهن اسلامی کردند.
سید محمدحسین، فرزند آیت الله حاج سید مرتضی، در هشتم مهر 1337، در اهواز چشم به جهان گشود. از آن جا که فرزند یک خانواده ی مذهبی و روحانی بود، از همان کودکی علاقه ی وافری به علوم دینی، به ویژه تلاوت قرآن مجید داشت، تا جایی که با گذشت زمانی کوتاه این توانایی را به دست آورد که به تدریس قرآن کریم بپردازد. شور انقلابی و مذهبی حسین سبب شد تا از 14 سالگی پا به عرصه ی فعالیت های سیاسی بگذارد.
فعالیت های این شهید در زمینه ی توسعه ی امور فرهنگی، مذهبی و سیاسی تت پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. تشکیل گروه موحدین با عده ای از دوستان، شروع مبارزه ی مسلحانه علیه رژیم طاغوت، تکثیر و پخش اعلامیه های امام(ره)، ایجاد هماهنگی و وحدت بین حوزه و دانشگاه علیه رژیم شاه و شرکت در ترور مستشار آمریکایی(پل گریم)، بالاترین مقام شرکت نفت در اهواز که سبب ایجاد وحشت بیشتر در دل رژیم و حامیان آن و در نتیجه تداوم اعتصاب در شرکت نفت اهواز شد، از جمله فعالیت های شهید علم الهدی در دوران قبل از پیروزی بود.
بعد از پیروزی انقلاب نیز علم الهدی منشأ فعالیت های مختلفی بود که تأسیس بسیج، مجاهدت در جهاد سازندگی، تأسیس سپاه هویزه و شرکت در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا همراه با سایر دانشجویان پیرو خط امام از جمله این مجاهدت ها می باشد. شهید که دانشجوی سال دوم دانشگاه مشهد در رشته ی تاریخ بود، با شروع جنگ تحمیلی همراه با گروهی از دانشجویان پیرو خط امام و نیروهای بسیجی به سوی جبهه های دفاع حق علیه باطل شتافت و در حالی که در حلقه محاصره ی دشمن در هویزه به اتفاق همرزمان خود گرفتار شده بود تا آخرین قطره خون به دفاع از ایران اسلامی پرداخت و به دیدار پروردگارش نائل آمد.
منبع: روزها و رویدادها/ جلد سوم
8 نکته تربیتی در قرآن
1-اگر قصد راهنمایی و تربیت کسی را دارید، در قدم اول از گفتار نرم و با محبت بهره گیرید؛ حتی اگر مخاطب شما فرعون سرکش یا سران لجوج کفار جاهلی باشند.(طه/44 و شعرا/215)
2-الف)گفتار و رفتار آدمی در هر زمان و مکان، در حافظه الهی محفوظ است؛ مراقب باشید.(لقمان/16 و کهف/30)
ب) نسبت به انسان های اطرافت، احساس مسئولیت کن و آن ها را از کارهای بَد بازدار و به کارهای خوب تشویق کن. این لازمه استحکام یک پیکر است و بنی آدم اعضای یکدیگرند.(لقمان/17)
ج) در رفتارهای اجتماعی دقت کن! مبادا با غرور رویت را از دیگران برگردانی یا مثل متکبران راه بروی، مبادا تندرو و کندرو شوی، میانه روی، بهترین شیوه است؛ مراقب باش صدایت را بر سرِ کسی بلند نکنی و خلاصه در یک کلام، آدم باش.(لقمان/18 و 19)
قرآن کریم به شدت با پیروی از جمع(خواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو) و حرکت به دنبال اکثریت، مخالف است. قرآن می گوید: 3-اگر بخواهی از اکثریت مردم فقط به این خاطر که اکثریت هستند، پیروی کنی، بدون شک از راه خدا دور می شوی؛ همیشه با چشمان باز تصمیم بگیر.(انعام/116 و اسراء/36)
4-همیشه بزرگ ترها، بهترین حرف را نمی زنند و همیشه حرف گوش کنی و اطاعت از بزرگان، انسان را به سعادت نمی رساند. این پیام تربیتی قرآن است که حتی در اطاعت از بزرگان هم گوش و چشمت را باز کن که فردا فقط و فقط خودت پاسخگوی اعمالت خواهی بود؛ نه بزرگ ترهایت.(احزاب/67)
5-علم بهتر است یا ثروت؟ جواب آن را در آیه247 بقره پیدا خواهید کرد
6-امانت داری یکی از ارزشمندترین ارزش های قرآنی است. حضرت موسی علیه السلام را به خاطر امانت داری و قدرتش، در خانه ی حضرت شعیب پناه دادند.(قصص/26) و حضرت یوسف را به خاطر امانت داری و علمش، بر خزانه مصر نشاندند.(یوسف/55) و حتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که از سوی خداوند برگزیده شد، مشهور به امانت داری و به محمدامین معروف بود6
7-اگر می خواهید مخاطبان به سوی شما جذب شوند، ابتدا به خودتان بپردازید! روح خشک و سنگین و بی لطافت، هیچ گاه در امر تربیت موفق نمی شود. مهربانی، دلسوزی و رقّت قلب را در خود بپرورید تا مردم بی آن که شما متوجه شوید، در اطراف شما جمع گردند.(آل عمران/159)7
8-آیا دوست دارید که دشمن خود را به یک دوست تبدیل کنید؟ به هر بدی که در حق شما کرد، با خوبی پاسخ گویید. این را قرآن تجویز می کند. آیه 34 سوره فصلت را بخوانید!
16 دی 1359سالروز حماسه شهدای هویزه
در آذر 1359، پس از شکست بیش از دو گردان از نیروهای عراقی در جنوب سوسنگرد به وسیله سربازان اسلام، یک گروهان از برادران سپاه اهواز جهت محافظت و پدافند شهر هویزه، از سوسنگرد به آن شهر اعزام شد. افراد این گروهان، پس از رسیدن به منطقه و استقرار، عهده دار حفاظت از جنوب تا جنوب غربی شهر هویزه شدند.
نیروهای عراقی در این منطقه متشکل از واحدهای تانک از نوع«تی-62»، «تی-55»، موشک های زمین به زمین و امکانات نظامی پیشرفته و بیش از شش هزار نفر پیاده بودند. ولی همین نیروهای اندک مدافع شهر، از کمترین امکانات دفاعی هم بی بهره بودند.
نیروهای دشمن در آغاز هجوم سراسری خود، ظرف 48 ساعت از محور هویزه تا کرخه پیشروی کرده و در امتداد آن مستقر شده بودند، به طوری که فاصله ی آن ها تا هویزه از 10 کیلومتر تجاوز نمی کرد.
تاکتیک نیروهای دشمن این بود که با تصرف سوسنگرد، هویزه خود به خود سقوط می کند.
در چنین شرایطی 50 تا 60 نفر از برادران سپاه برای جلوگیری از پیشروی دشمن، مسئولیت مین گذاری جاده های منتهی به جبهه های دشمن را به عهده گرفتند. زیرا این جاده ها و راههای عبور، برای دشمن به مانند رگهای حیاتی برای ادامه ی تجاوز محسوب می شد. دو هفته قبل از آن که عملیات مدافعان اسلام علیه نیروهای عراقی در این منطقه انجام گیرد، بنی صدر دستور تخلیه ی هویزه را از برادران بسیج و پاسدار صادر و دستور داد که در سوسنگرد مستقر شوند.
این دستور بنی صدر، با مخالفت جدی برادر سید محمدحسین علم الهدی و دیگر برادران مواجه شد. بعد از آن که شهید بزرگوار علم الهدی با آیت الله خامنه ای تماس گرفت، دستور بنی صدر لغو شد و برادران پاسدار در هویزه باقی ماندند.
یک هفته بعد، تصمیم بر آن شد که از محور هویزه و سوسنگرد حمله انجام گیرد. این عملیات را می توان نقطه ی عطف عملیات منظم برادران ارتش و سپاه دانست.بار دیگر بنی صدر، شعار جدایی ارتش از سپاه را سر داد و گفت: سپاه نباید در این عملیات شرکت کند. برادران بسیجی و سپاه که در منطقه بوده و اغلب آن ها به منطقه آشنایی داشتند، این ترفند بنی صدر را ضربه ی شدیدی بر پیکر عملیات می دانستند.
بار دیگر این مسئله با تلاش برادر علم الهدی و تماس های مکرر ایشان با مسئولین در تهران، حل شد و قرار شد که سپاه به عنوان پیاده ارتش در عملیات شرکت کند.
15 دی 1359، روز آغاز عملیات بود. برای این عملیات دو تیپ از لشکر 16 زرهی قزوین و یک تیپ از لشکر 92 زرهی اهواز در نظر گرفته شده بود که دو گردان از نیروهای سپاه و عده ای هم از نیروهای جنگهای نامنظم(شهید چمران) نیروهای ارتش را یاری می دادند. از جمله هدفهای این عملیات، پاکسازی شمال و جنوب کرخه کور از وجود نیروهای متجاوز ارتش عراق و آزادسازی پادگان حمید و منطقه ی جفیر بود. نتایج عملیات در این روز موفقیت آمیز بود. اما هنوز عقبه های اصلی دشمن در پادگان حمید و سه راهی جفیر آسیب ندیده بود. رزمندگان اسلام پس از تصرف مرزهای کرخه و حاج بدر، قصد پیشروی به سوی پادگان حمید را داشتند. اما بنا به دلایلی، مانند نرسیدن مهمات، قرار بر این شد که ادامه ی عملیات در 16 دی ماه انجام شود.
16 دی 1359، برادران سپاه در جلو تانک های ارتش مستقر شده و منتظر دریافت رمز حمله بودند که ناگهان متوجه حرکاتی از سوی جبهه ی دشمن شدند. رفت و آمد تانک های دشمن زیاد شد و پس از آن، هواپیماهای دشمن در آسمان ظاهر شدند و تلاش کردند تا جبهه ی نیروهای اسلام را بمباران کنند. از طرف دیگر، نیروهای اسلام زیر آتش توپخانه، کاتیوشا و خمپاره قرار گرفتند.
از آن جایی که عراقی ها شناخت دقیقی از منطقه داشتند، گلوله باران دشمن موجب شهادت عده ای از رزمندگان اسلام گردید. لشکر 9 مکانیزه ارتش عراق دست به عملیات زده بود و چون نیروهای ما انتظار این حمله را نداشتند، فرماندهی دستور عقب نشینی به طول 500 متر را به صورت تاکتیکی صادر کرد. این دستور باعث شد که تانک های ما عقب نشینی کنند و عراقی ها با این تصور که نیروهای اسلام شکست خورده و فرار کرده اند، وارد منطقه شدند.
در این ضد حمله ی سنگین دشمن که نیروهای ما مجبور به عقب نشینی شدند، بیش از یکصد تن از برادران پاسدار، جهاد و دانشجویان پیرو خط امام از جمله حسین علم الهدی مفقودالاثر و شهید شدند. در پی این حادثه، نیروهای دشمن در تاریخ 18 دی 1359، هویزه را اشغال کردند و پس از آن فرمانده نیروهای عراقی(خلیل الدوری) دستور داد تعدادی از مردم بی گناه را دست بسته در یک گودال قرار داده و به شهادت برسانند و سپس عراقی ها تمام شهر را با دینامیت و بلدوزر نابود کردند.
1800 واحد مسکونی و تجاری و سه مسجد و دو حسینیه تخریب و شهر به تپه ای خاک مبدل شد.
منبع: روزها و رویدادها/ جلد سوم
چرا خداوند نام ائمه معصومین علیهم السلام را در قرآن ذکر نکرده تا موجب رفع شبهه و اختلاف گردد؟
در پاسخ باید گفت: شیوه قرآن مجید در رابطه با امامان معصوم- به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام- این است که به نعرفی شخصیت ممتاز و برجستگی های آنان بپردازد نه معرفی«شخص» ایشان. این شیوه، حکمت های متعددی دارد که به بعضی از آن ها اشاره خواهد شد. در اینجا دو زمینه برای گفت و گو وجود دارد:
یک. چگونگی معرفی شخصیت
قرآن مجید در موارد متعددی، پرده از امتیازات و ویژگی های شخصیتی و رفتاری ائمه هدی علیهم السلام، به ویژه امیرمؤمنان علیه السلام برداشته است؛ از جمله:
1- «و یطعمون الطعام علی حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً؛ و بر دوستی خدا به فقیر و اسیر و یتیم طعام می دهند.»(انسان/9) مفسران بزرگ شیعه و سنی آورده اند که این آیه در مورد علی بن ابی طالب علیه السلام و اهل بیت ایشان است و مسأله روزه داری امام علی علیه السلام و اعضای خانواده آن حضرت و نیز دادن افطار خود به مسکین، یتیم و اسیر در سه شب متوالی، به طور متواتر نقل شده است.
2- «إنما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛ همانا خداوند می خواهد که هر رجس و آلایشی را از شما خاندان{پیامبر} دور سازد و شما را از هر عیب، پاک و منزه گرداند.»(احزاب/33) در خصوص این آیه، مقالات و کتاب های متعددی نگاشته شده و در اینکه شامل حضرت علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام می شود، بین شیعه و سنی اختلافی نیست و تنها در شمول آن نسبت به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اختلاف است.
3- «إنما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم الراکعون؛ همانا ولی و سرپرست شما، خدا و رسول او و مؤمنانی هستند که نماز به پا داشته و در حال رکوع صدقه می دهند.»
شأن نزول این آیه نیز طبق تفاسیر معتبر شیعه و سنی، در رابطه با حضرت علی علیه السلام است. البته آیات دیگری نیز وجود دارد که در اینجا به همین سه مورد اکتفا می کنیم. در آیه اول اوج ایثار در شدت نیاز، در آیه دوم، طهارت مطلق(عصمت) از هر کژی، کاستی، عیب و گناه و در آیه سوم تلفیق دو عبادت بزرگ با یکدیگر، همراه با اوج اخلاص و خدادوستی نمایان شده است.
دو: حکمت روش قرآن در معرفی اهل بیت
شیوه ذکر شده حکمت های متعددی دارد؛ از جمله:
1- در برخی موارد، انگشت گذاشتن روی اشخاص چندان نقشی در روشنگری ندارد، بلکه در نهایت به نوعی پیروی کورکورانه می انجامد. البته این، مانع نمی شود که در موارد بایسته، افراد نیز معرفی شوند، ولی اساساً معرفی شخصیت بیان الگوها است و در نتیجه جامعه را به جای گرایش های تعصب آمیز جاهلانه، به سمت تعقل، ژرف اندیشی و توجه به ملاک ها، فضایل و امتیازات واقعی سوق می دهد.
2- معرفی شخصیت، زمینه ساز پذیرش معقول است؛ در حالی که معرفی شخص، در بعضی از موارد موجب دافعه می شود. این روش، به ویژه در شرایطی که شخصی از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته یا به هر دلیلی جامعه، آمادگی پذیرش وی را ندارد، بهترین روش است. این مسأله دقیقاً در مورد امیرمؤمنان علیه السلام وجود داشته است.
برای شناخت درست این موضوع، باید شرایط و ویژگی های جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظر گرفت تا بتوان در پرتو جامعه شناسی و روان شناسی اجتماعی خاص آن جامعه، به درک صحیحی از مسأله دست یافت. البته بررسی دقیق این مسأله از گنجایش این نوشتار خارج است، ولی به اختصار می توان گفت به جز گروه اندکی از مؤمنان برجسته، اکثریت جامعه صدر اسلام پذیرش اهل بیت علیهم السلام، به ویژه حضرت علی علیه السلام را نداشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مقاطع مختلف، با دشواری های فراوانی، آن حضرت را مطرح می شاخت و در هر مورد، با نوعی واکنش منفی و مقاومت رو به رو می شد! دلایل این امر متعدد است؛ از جمله:
الف. بسیاری از مخالفان، کسانی بودند که تا مدتی پیش در صف معارضان اسلام قرار داشتند و رویاروی خود، شمشیر امام علی علیه السلام را دیده، از همان زمان، کینه وی را به دل گرفته بودند. حضرت زهرا سلام الله علیها نیز همین نکته (نکیر سیفه) را یکی از علل رویگردانی مردم از ایشان بیان فرموده است.
ب. تفکرات و سنت های غلط جاهلی، هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و آنان اموری؛ مانند گرایش های قبیله ای، مسأله سن و… را در امور سیاسی دخیل می دانستند. برای مثال به بهانه جوانی حضرت علی علیه السلام، وی را برای رهبری جامعه چندان شایسته نمی دانستند.
ج.تفکر خطرناکی در سطح جامعه تبلیغ می شد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در صدد است خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکمت بنشاند. در این راستا خدمات ارزنده آن حضرت را نیز نوعی بازی سیاسی تفسیر می کردند که برای چنگ اندازی به حکومت، برای خود و اهل بیتش انجام داده است.
این مسأله چنان بالا گرفته بود که پس از معرفی حضرت علی علیه السلام در روز غدیر و پخش خبر آن، شخصی به نام جابر بن نضر یا حارث بن النعمان الفهری، پس از گفت و گو با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت:«خدایا! به ما گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آورده است و ما پذیرفتیم، اکنون می خواهد داماد و پسر عمویش را بر ما حاکم و مستولی سازد! اگر او راست می گوید، سنگی از آسمان ببار و ما را بکش!»
حال در چنین وضعیتی تا چه اندازه صلاح بود نام آن حضرت یا امامان معصوم بعد از ایشان در قرآن به صراحت ذکر شود؟
ممکن است کسی با خود بیندیشد اگر چنین شده بود، ریشه اختلافات از بُن کنده می شد و امت اسلامی یکپارچه و هم آوا گشته، راه هدایت را پیشه می ساختند؛ زیرا قرآن مورد قبول همه است و در آن اختلافی نیست.
اما آیا واقعیت چنین بود؟ هرگز! بررسی اوضاع اجتماعی آن زمان نشان می دهد که این خطر، به طور جدی وجود داشت که بر سر مسأله امیر مؤمنان علیه السلام، اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن می آمد، این مشکل وجود داشت که طیف عظیمی- که پایگاه تبلیغاتی وسیعی در جامعه داشتند و در صدر اطرافیان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند- رسالت آن حضرت و قرآن را یکسره نفی و انکار کنند و خطر جدی برای اساس اسلام و قرآن بیافرینند!!
شاید این سخن، در ظاهر اغراق آمیز جلوه نماید، اما رخدادهای مهم تاریخی به خوبی از آن پرده برگرفته است. در ادامه به ذکر یک نمونه که در منابع تاریخی مهم اهل تسنن آمده و از مسلمات تاریخی است، اکتفا می شود:
همه مورخان برجسته آورده اند که وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، لحظات آخر عمر خویش را می گذراند، درخواست قلم و لوحی نمود تا سندی برای امت به یادگار نهد که هیچ گاه دچار انحراف و گمراهی نشوند. این درخواست برای اطرافیان کاملاً روشن و هدف از آن، با توجه به موضع گیری های پیشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واضح بود. در این هنگام، خلیفه دوم بانگ برآورد:«اّنَّ الرَّجُلَ لَیَهجُر!؛ همانا این مرد، بر اثر شدت تب هذیان می گوید!»
شگفتا! مگر خداوند در قرآن نفرموده است:«و ما ینطق عن الهوی* ان هو الا وحی یوحی…؛ و او{پیامبر} از سرِ هوس سخن نمی گوید، سخن او چیزی نیست جز آن چه وحی می شود.» چرا پیامبر خدا و سخنگوی وحی در خانه اش و نزد عزیزترین و بهترین حامیانش، این چنین جسارت آمیز مورد طعن قرار می گیرد و کار به جایی می رسد که از تصمیم خود منصرف می شود؟
آن سخن به طور آشکارا، نفی عصمت پیامبر و زمینه ساز نفی رسالت بود! از طرف دیگر، مسلماً کسانی که در خانه پیامبر خدا چنین برخورد با وی داشتند، به پشتیبانی گروهی دلگرم بودند؛ در غیر این صورت، هرگز جرأت چنین جسارتی به خود نمی دادند. از همین جا روشن می شود که حکمت شیوه قرآن چیست؛ یعنی قرآن هم برای اهل فهم و درک و تعقل و مؤمنان ژرف اندیش، حرف خود را زده است و هم کاری کرده که فاقدان چنین خصوصیتی، یکسره از اصل دین جدا نشوند و انگیزه های سیاسی، باعث نشود که مردم را به طور کلی از اصل دین و دیانت جدا سازند.
در اینجا یک سؤال باقی می ماند که خداوند فرموده است:«إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون؛ همانا ما ذکر{قرآن} را فرو فرستادیم و ما همواره آن را نگاهبانیم.» با توجه به این آیه چه باکی از آن خطرات است؟
پاسخ این است که حافظ بودن خداوند برای قرآن، از راه اسباب و علل خاص است و یکی از آن ها به کارگیری همین شیوه است که انگیزه کنار زدن قرآن را به جهت اهداف خاص سیاسی از بین می برد.