راز شب قبل از شهادت
دیر وقت بود و هوا به شدت سرد. وقتی به سنگر رسیدیم، دیدیم در سنگر جایی برای ما نیست. جمشید چند تا از بچه ها را جا به جا کرد تا جایی برای خوابیدن من مهیا کند، من هم در همان جا خوابیدم. وقتی برای نماز صبح از خواب بیدار شدم، دیدم که جمشید بیرون سنگر خوابیده و از سرما به خود می لرزد. شب بعد مجدداً به اتفاق جمشید به شناسایی رفتیم که در اثر انفجار مین اجر اخلاص و پاکی خود را گرفت و به یاران شهید خود پیوست.