حاج میرزا علی آقاي شیرازي
مرحوم شهید مطهري داستانی را دربارة حاج میرزا علی آقا شیرازي رضوان الله تعالی علیه نقل کرده است
که من از نوة ایشان پرسیدم و ایشان گفتند واقعیت دارد.
حاج میرزا علی آقاي شیرازي داستانهاي شیرینی دارد. مرحوم آیت الله دیباجی که از شاگردان ایشان بود،
میگوید: براي تبلیغ به اطراف کرج رفته بودم. شب فوت حاج میرزا علی آقا شیرازي خواب ایشان را دیدم که
در آغوش حضرت امیرالمؤمینن(ع) است. و این اشعار سعدي را میخواند و گریه میکند و در همان حال جان داد.
در آن نفس که بمیرم در آرزوي تو باشم به آن امید دهم جان که خاك کوي تو باشم به وقت صبح قیامت که
سر ز خاك بر آرم به گفت و گوي تو خیزم به جست و جوي تو باشم حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم دوان به سوي تو باشم می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان مرا به باده چه حاجت
که مست روي تو باشم بعد از آن به قم آمدم. گفتند: آیت الله بروجردي براي حاج میرزا علی آقاي شیرازي
مجلس ختم گرفته است. گفتم: مگر ایشان فوت کرده است؟ گفتند: بله، فلان شب.
دیدم همان شبی است که من خواب ایشان را دیدم.
حاج میرزا علی آقاي شیرازي کسی است که مرحوم شهید مطهري میفرماید: او مرا با « نهج البلاغه »
آشنا کرد و به حق عالم ربانی بود. انسان زاهد و وارستهاي که پشت پا به مقام و ریاست و شهرت زده بود.
ایشان زمانی در مسجدي نماز جماعت میخواند. دیده بود که مساجد اطراف خلوت شده بود و همه به نماز
ایشان میآیند. نماز جماعت را رها کرده بود. گاهی که براي خواندن روضه به مجلسی میرفت، وقتی روضه
خوان قبلی کمی طول میداد، ایشان خوشحال میشد و خدا را شکر میکرد که بار مسئولیت را از روي دوش
او برداشته است. اینقدر متواضع و افتاده بود.