بر مدار واقعیت
امام هفتم(ع) خطاب به هشام، یکی از برجستهترین شاگردانش، سخنان زیبایی دارند.
مستمع و مخاطب کلام امام(ع) در نوع سخنان، و بلندي آن مدخلیت دارد. پیامبر خدا(ص)
فرمودند:
اِنّا مَعاشِرَ الَانبیاءِ اُمِرْنا اَنْ نُکَلِّمَ النّاسَ عَلی قَدْرِ عُقُولِهِمْ؛ ما گروه انبیا فرمان داده شدیم که
به اندازة عقلهاي مردم با آنان سخن بگوییم.
و هشام بن حکم یکی از اصحاب بزرگ ائمه: و داراي فهم بلندي است. امام(ع) در این بیان به
هشام میفرمایند: ملاك کار تو واقعیتها باشد.
یا هِشامُ لَو کانَ فِی یَدِكَ جَوْزَةٌ وَ قالَ النّاسُ فِی یَدِكَ لُؤْلُؤَةٌ ما کانَ یَنْفَعُکَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها جَوْزَةٌ
وَلَوْ کانَ فی یَدِكَ لُؤلُؤَةٌ وَ قالَ النّاس إنَّها جَوْزَةٌ ما ضَ رَّكَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَنَّها لُؤلُؤةٌ؛ اي هشام، اگر
در دست تو گردویی باشد و مردم بگویند: در دست تو یک لؤلؤ است، به حال تو سودي
نمیبخشد، در صورتی که تو میدانی آن فقط یک گردو است. و اگر در دست تو یک لؤلؤ باشد
و مردم بگویند آن یک گردو است، و تو خودت میدانی که آن یک لؤلؤ است، ضرري به حال تو ندارد.
بیشترِ ما به دهن مردم نگاه میکنیم، منتظریم ببینیم مردم چه میگویند و آن را به عنوان یک واقعیت
میپذیریم و این اشتباه بزرگی است.
اگر کسی به شما بگوید تو نفهم هستی، در حالی که شما نفهم نیستی، با حرف آن نفهم
نمیشوي. و اگر همۀ مردم بگویند: شما عالم هستی و من عالم نباشم. با حرف مردم عالم
نمیشوم. با حرف مردم واقعیات عوض نمیشود.
مگر به پیامبر خدا نگفتند کذّاب و ساحر و مجنون است. بالاترین تهمتها را به آن حضرت زدند،
ولی این تهمتها واقعیت را عوض نکرد و نمیکند.