انتظار از دیگران
نوشته اند حکیمی میهمان دعوت کرد. خانمش تند و خشن بود. میهمان هم محترم. سفره انداختند.
خانم که از دست آقا ناراحت بود، آمد و سفره را کشید و همۀ اوضاع را به هم ریخت. میهمان ناراحت
شد که این چه وضعی است. لباس پوشید تا برود. حکیم جلو او را گرفت. گفت: چرا میروي؟ گفت:
چگونه با این خانم در این خانه زندگی میکنی؟ حکیم گفت: به یاد میآوري زمانی را که من میهمان
شما بودم. وقتی سفره انداختی یک خروس در سفره پرید و اوضاع را به هم ریخت. خانم من را هم
یک خروس حساب کن. فرض کن یک خروس آمده و سفره را به هم ریخته است. انسان عاقل که از
این کارها نمیکند. گفت: راست میگویی. حقاً که حکیمی.
اگر انسان هر کس را از منظر خودش نگاه کند، مشکلات کم میشود. بچه ها را از منظر خودشان نگاه
کنید. آدم جاهل را از منظر خودش حساب کنید. به اندازة خودش از او انتظار داشته باشید. همۀ اینها
امتحان الهی است. میخواهند به ما نمره بدهند، با رفتار شایسته و با صبر و تحمل در برابر ناملایماتی
که از دیگران میبینید، بر ارزش و کرامت اخلاقی خود بیفزایید.
خداوند به همۀ ما حلم و نرمخویی و اخلاق خوش کرامت بفرماید!
سلام دوستان خوبم
داستان آموزنده و جالبی است.ممنونم