امام خامنه ای(مدظله العالی):
من خاطرات خوبی از جنگ دارم. این خاطرات به چند دسته تقسیم می شود: یک دسته مربوط به پیروزی ها و پیشرفت های ماست. در آن لحظاتی که ما پیشرفتی داشتیم و نیروهای ما، دشمن را می کوبیدند یا از یک خطر بزرگ جلوگیری می شد، لحظات، خیلی هیجان انگیز بود. من در بعضی از این مراحل بودم و از نزدیک دیدم. از جمله روز حمله ی 15دی، از آن جمله است. یا آن روزی که در اوایل جنگ، در مهرماه یا اوایل آبان بود شنیدیم عراق در حال حمله به تپه های فولی آبادِ اطراف اهواز است و ما همگی، خودمان، چهل، پنجاه نفر برای حراست آن مناطق و مناطق دیگر به آنجا رفتیم.
یک دسته از این خاطرات، مربوط به مشاهده ی روحیه های بسیار خوبی است که از رزمندگان مشاهده کرده ایم؛ چه رزمندگان ارتشی، چه برادران سلحشور سپاه و چه نیروهای غیر ارتش و سپاه. از جمله همان واحدی که خود ما در آن بودیم، یعنی«جنگ های نامنظم» که مرحوم شهید چمران و بنده مشترکاً آن واحد را به وجود آوردیم. در میان این تاریکی ها و غبار کدورت هایی که از اشغال سرزمین مان فضا را گرفته بود، از بزرگواری ها و ایمان هایی که این برادران از خود نشان دادند گاهی واقعاً یک برق هایی می زد که من در این زمینه، خاطرات خوبی دارم.
از جمله، خاطره ی آن افسری است که پیش من آمد(شب های اولی بود که ما به اهواز رفته بودیم) و با گریه از من خواست که من او را هر شب با خودم ببرم. چون هر شب برای نفوذ و دستبرد می رفتیم و او می دید که ما هر شب با مرحوم چمران می رویم. یک عده ای از ده تا بیست نفر به طرف دشمن می رفتیم. یک شب گریه کرد و گفت که مرا هم همراه خودتان ببرید که شاید بتوانم شهید شوم. یا در همین عملیات شبانه، در یکی از واحدهای خودمان در حال گشتن بودم که دیدم پهلوی تانک، آن درجه دارِ محافظ تانک ایستاده است و در حال خواندن نماز شب است، ساعت حدود سه، سه و نیم نصفِ شب بود.
مصاحبه آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) با روزنامه جمهوری اسلامی1360/7/2
امام خامنه ای(مدظله العالی): خاطرات خوب من از دوران جنگ