با اینکه امام حسن عسکری علیه السلام در عصر خلافت متوکل کمتر از پانزده سال داشت و به مقام امامت نرسیده بود و هنوز پدرش زنده بود، مطابق پاره ای از روایات به دستور طاغوت وقت، متوکل عباسی زندانی شده بود.]علامه سید محسن امین می نویسد: روایات متعددی بیانگر آن است که متوکل آن حضرت را زندانی نمود.
(اعیان الشیعه، ج 2، ص 41)
زمانی که امام حسن علیه السلام به جرم دفاع از حریم حق در زندان به سر می برد، یک سال قحطی و خشکسالی همه جا را فراگرفت. گیاهان و دامها در خطر نابودی بودند. مسلمانان سه روز پی در پی برای نماز استسقاء(طلب باران) به صحرا رفتند و نماز خواندند، ولی باران نیامد؛ امّا روز چهارم، جاثلیق(روحانی بزرگ مسیحیان) همراه مسیحیان به بیرون رفتند و دعا کردند، در آن روز باران آمد.
مسلمانان روز پنجم به بیابان رفتند و نماز خواندند، ولی باران نیامد، همین موضوع باعث سرشکستگی مسلمین و آبروریزی شد. عده ای در حقانیت دین اسلام شک کردند. گفتگو و بگومگو در این باره زیاد شد و بنابراین که روز ششم نیز مسیحیان همراه جاثلیق خود به بیابان برای دعا بروند. اگر آن روز نیز مثل روز چهارم باران می آمد. آبروی مسلمانان در نزد مسیحیان بیشتر می رفت و شرمنده و خوار می شدند.
متوکل به یاد امام حسن عسکری علیه السلام که در زندان بود افتاد و دستور داد آن حضرت را از زندان بیرون آوردند و به آن حضرت گفت: «ای ابومحمد! دین جدّت(اسلام) را دریاب.» آن روز که روز ششم بود، مسیحیان همراه جاثلیق به بیابان رفتند. امام عسکری علیه السلام با چند نفر از خدمتکاران نیز بیرون رفتند. آنگاه آن حضرت به یکی از غلامانش فرمود تو نیز به میان جمعیت مسیحی برو. هنگامی که جاثلیق برای دعا دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد، خود را به کنار او برسان و در میان دو انگشت دست راستش، چیزی هست آن را بگیر و بیاور.
آن غلام به میان مسیحیان رفت و در صف اول کنار جاثلیق ایستاد و همین که او دستهایش را به طرف آسمان برای دعا بلند کرد، غلام بی درنگ در بین دو انگشت دست راست او استخوانی که سیاه رنگ بود، برداشت. آن روز هر چه مسیحیان و جاثلیق هر چه دعا کردند، باران نیامد و آسمان صاف و آفتابی شد و مسیحیان شرمنده بازگشتند. متوکل از امام پرسید: این استخوان چیست؟ حضرت فرمود: «این استخوان از قبر پیغمبری برداشته شده و هر گاه استخوان بدن پیامبری آشکار گردد، باران می آید.»
(کشف الغمه، ج3، ص 311- مناقب، ج 4، ص 425)
نوشته شده توسط خانم صرامی