علل بی نشاطی در نماز
مکرر مردم، خصوصاً جوانان می پرسند که چرا در نماز حال پیدا نمی کنیم؟ و چرا در نماز آن لذّتی را که باید ببریم، نمی بریم؟
حضرت سجاد علیه السلام در دعای ابوحمزه ثمالی پاسخ این پرسش را در ضمن چند«لعلّ» بیان نموده است.
حضرت عرضه می دارد:«اَللَّهُمَّ اِنِّی کُلَّما قُلتُ قَد تَهَیَّأتُ وَ تَعَبَّأتُ وَ قُمتُ لِلصَّلاهِ بَینَ یَدَیکَ وَ نَاجَیتُ ألقَیتَ عَلَیَّ نُعاساً إِذا أنَا صَلَّیتُ وَ سَلَبتَنی مُناجاتَکَ إِذا أنَا نَاجَیتُ مَا لِی کُلَّمَا قُلتُ قَد صَلُحَت سَریرَتِی وَ قَرُبَ مِن مَجالِسِ التَّوَّابینَ مَجلِسِی عَرَضَت لِی بَلَِّهٌ أزالَت قَدَمِی وَ حالَت بَینی وَ بَینَ خِدمَتِکَ؛ خدایا! به راستی من هر گاه با{خودم} گفتم که مهیا و آماده شوم{برای یک نماز با حال} و برای نماز در پیشگاه تو و مناجات با تو ایستادم؛ چرت(و بی حالی) بر من عارض نمودی، آن هم در حال نماز، و از من(و دلم) حال مناجات با خودت(و راز و نیاز) را گرفتی؛ در حالی که من با تو مناجات می کردم، چه شده است هر وقت می گویم باطنم اصلاح شده و همنشینی من با توبه کاران نزدیک شده است، گرفتاری برایم رخ می دهد که قدمهایم می لرزد{و حال نماز و نزدیکی به توبه کاران از من گرفته می شود} و بین من و خدمت تو{و حضور قلب و همنشینی با پاکان} حائل ایجاد می شود.{راستی راز این بی حالیها چیست؟}»
آن گاه با استفاده از علوم الهی خود به بیان عوامل این بی حالی می پردازد:
«سَیِّدی! لَعَلَّکَ عَن بَابِکَ طَرَدتَنِی وَ عَن خِدمَتِکَ نَحَّیتَنِی؛ آقای من! شاید مرا از درگاهت رانده ای و از خدمت(و بودن در محضرت) دورم کرده ای.»1.
«اَو لَعَلَّلَکَ رَأیتَنِی مُستَخِفّاً بِحَقِّکَ فَاقصَیتَنِی؛ یا شاید دیدی من حق{طاعت و بندگی} تو را سبک شمردم؛ پس{مرا از خود و ارتباط با خود در نماز و مناجات} دور نموده ای.»2.
«أو لَعَلَّلَکَ رَایتَنِی مُعرِضاً عَنکَ فَقَلَیتَنِی؛ یا شاید دیدی مرا که از تو رو گردان بودم{و اعراض از خدا زندگی تلخی را به دنبال دارد؛ چرا که} تو مرا بَدداشتی{و از من روگردان شدی}.»3.
«أو لَعَلَّکَ وَجَدتَنِی فِی مَقَامِ الکاذِبِینَ فَرَفَضتَنِی؛ یا شاید مرا در مقام دروغگویان یافتی پس مرا از خود دور نمودی.»4.
«أو لَعَلَّکَ رَأیتَنِی غَیرَ شَاکِرٍ لِنَعمَائِکَ فَحَرَمتَنِی؛ یا شاید دیدی که{این همه} نعمتهای تو را شکر نگفتم{و در مسیر درست به کار نبردم}، پس مرا محروم ساختی.»5.
«أو لَعَلَّکَ فَقَدتَنِی مِن مَجالِسِ العُلَماءِ فَخَذَلتَنِی؛ یا شاید مرا در مجالس علما نیافتی؛ پس خوارم داشتی{و حال مناجات و نمازم را از من گرفتی}.»6.
«أو لَعَلَّکَ رَأیتَنِی فِی الغَافِلِینَ فَمِن رَحمَتِکَ آیَستَنِی؛ یا شاید دیدی بین غافلان به سر می برم؛ پس مرا از رحمت خود؛ مأیوس کردی{تا با همان غافلان همنشین باشم}.»7.
«أو لَعَلَّکَ رَأیتَنِی آلَفُ مَجالِسَ البَطَّالینَ فَبَینِی وَ بَینَهُم خَلَّیتَنِی؛ یا شاید دیدی که با اهل باطل و بیهودگان مأنوس و دمسازم؛ پس مرا به آنها واگذاشتی{و گفتی برو با همانها خوش باش! تو را با نماز و مناجات و راز و نیاز چه کار؟}.»8.
«أو لَعَلَّکَ لَم تُحِبَّ أن تَسمَعَ دُعائِی فَبَاعَدتَنِی؛ یا شاید{آن قدر گناه کردم} که دوست نداری صدای{مناجات و راز و نیاز و} دعای مرا بشنوی؛ پس{با گرفتن حال} مرا{از خود} دور نمودی.»9.
«أو لَعَلَّکَ بِجُرمِی وَ جَریرَتِی کَافَیتَنِی؛ یا شاید به خاطر جرم و گناهم کیفرم دادی{و اثر گناهم این بود که حال نماز و مناجات را از من بگیری؛ همچون غیبت و عمل نکردن به علم که حال نماز و … را از انسان می گیرد}.»10.
«أو لَعَلَّکَ بِقِلَّهِ حَیَائِی مِنکَ جَازَیتَنِی؛ یا شاید به خاطر کمی حیای من از تو{و حال آن که از مردم حیا کردم؛ ولی تو را بر خود حاضر ندانستم} مرا مجازات کردی{و حال نماز و دعا را از من گرفتی}.»11.
مبلغان/119
راهکار امام سجاد علیه السلام برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره ی عاشورا
از آنجا که شهادت امام حسین علیه السلام و یاران آن حضرت در افکار عمومی برای حکومت اموی بسیار گران تمام شده مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود، برای آنکه این فاجعه فراموش نشود، امام با گریه بر شهیدان و زنده نگهداشتن خاطره ی آنان مبارزه ی منفی را به صورت گریه ادامه می داد. شک نیست که این اشکهای سوزان و گریه های پرسوز، ریشه ی عاطفی داشت زیرا عظمت فاجعه و مصیبت کربلا به قدری بزرگ و دلخراش بود که هیچ یک از شهود عینی آن حادثه، تا زنده بودند، آن را فراموش نمی کردند، اما بی شک چگونگی برخورد امام سجاد با این موضوع اثر و نتیجه ی سیاسی داشت، یادآوری مکرر فاجعه ی کربلا نمی گذاشت ظلم و جنایت حکومت اموی از خاطره ها فراموش شود. امام هر وقت می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. وقتی علت این کار را می پرسیدند، می فرمود: چگونه گریه نکنم در حالی که{یزیدیان} آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند، ولی به روی پدرم بستند{و او را تشنه کشتند}.
امام می فرمود: هر وقت کشته شدن فرزندان فاطمه علیهاالسلام را به یاد می آورم، گریه گلویم را می گیرد … . امام این موضوع را در مناسبتهای مختلف یاد می کرد.
گرفتاري ده طايفه
پيغمبر اكرم(ص) فرمود: ده طايفه در روز قيامت به سَخَط و غضب پروردگار گرفتار شده، امر مي شود به جهنّم برده شوند. عرض كردند آنها چه كساني هستند؟
حضرت(ص) فرمود: 1. پير زناكار، 2. پيشواي گمراه، 3. شرابخوار، 4. عاقّ والدين، 5. كسي كه به زن با عفّت و شوهردار نسبت زنا بدهد، 6. سخن چين، 7. شهادت دهنده ي دروغ، كسي كه شهادت دروغ بدهد، 8. مانع زكات، 9. شخص ظلم كننده، 10. تارك الصلوه
رازها و پيام هاي نماز مدال مسلماني/حاج آقا ناصر لطيفي گنبدي
ده خصلت براي نمازگزار
قالَ النَّبيّ(ص): الصَّلوهُ عَمُودُ الدّين وَ فيها عَشرُ خِصال: 1) زَينُ الوجه، 2) و نور القَلب، 3) وَ راحَهُ البَدَن، 4) وَ اُنسُ القُبور، 5) و مُنزِلُ الرَّحمَه، 6) و مِصباحُ السّعاده، وَ مِصباحُ السَعّاء(سعي و كوشش- ساعتي از شب)، 7) وَ ثِقلُ الميزان، 8) و مَرضاتُ الرَّب، 9) و ثَمَنُ الجنّه، 10) وَ حِجابٌ مِنَ النَّار، وَ مَن اَقامَها فَقَد اَقامَ الدّين وَ مَن تَرَكَها هَدَمَ الدّين.
پيغمبر اكرم(ص) فرمود: نماز ستون دين است( و آن را اقامه كنيد، يعني اگر عمود و ستون خيمه برپا بود، تمام خيمه و لوازمش برپاست). و در آن(براي نمازگزار) ده خصلت است:
1. صورت زيبا(نوراني؛ 2. قلب نوراني و روشن دلي؛ 3. راحتي بدن؛ 4. مونس قبر؛ 5. سبب نزول رحمت؛ 6. چراغ سعادت و خوشبختي، و چراغ سعي و كوشش در ساعاتي از شب؛ 7. سنگيني ميزان اعمال؛ 8. موجب رضايت پروردگار؛ 9. بهاي بهشت؛ 10. حجاب و پرده و مانعي ميان نمازگزار و آتش جهنّم،
كسي كه نماز را برپا دارد دينش رابرپا داشته، و كسي كه نماز را ترك كند دينش را نابود كرده است.
رازها و پيام هاي نماز مدال مسلماني/حاج آقا ناصر لطيفي گنبدي
خاطراتي از دفاع مقدس *افزايش انگيزه ي نيروها*
به ياد شهيد ميرقاسم ميرحسيني
قبل از شروع عمليات خيبر تعدادي از نيروهايي كه به شهرك «سپنتا»- عقبه ي لشكر ثارالله- آمده بودند به من مراجعه كردند و گفتند ما براي پشتيباني آمده يم، نمي خواهيم به يگان هاي عملياتي برويم. از بسيج ادارات و كارخانه جات بودند و معلوم بود كه دل و جرأت اين كارها را ندارند. «ميرحسيني» كه رسيد سريع قضيه را به او منتقل كردم. گفت:«همه ي نيروها را در صبح گاه جمع كن.»
همين مار را كردم. ميرحسيني آمد جلوي جمعيت ايستاد و شروع كرد به صحبت:«برادران من! ما وارث انبياء عليهم السلام هستيم و ذاكران جهاد آن ها. اگر طراوتي در كلام ما فرزندان اسلام ديده مي شود، از آنجاست كه در بركه ي شهادت به خون شهيدان كربلا آغشته شده است. ما با نگاه به گودال قتلگاه سرهاي شهيدان را ديديم كه قرآن تلاوت مي كردند، ما پاهاي پر آبله را ديديم كه منزل به منزل در پي سالارشان روان بودند، ما پرچم تعهد بر دوش گرفته ايم و ذكر شهادت بر لب داريم و در پي قافله روانيم…»
ميرحسيني يك ساعتي صحبت كرد، بعد هم خداحافظي كرد و رفت. ديگر حتي يك نفر هم حرفي از«پشتيباني» نزد.
آيت الله سيد علي قاضي ره، استاد عرفانِ بزرگاني همچون علامه طباطبايي و آيت الله بهجت، فرموده اند كه اگر من به جايي رسيده باشم از دو چيز است:«قرآن كريم و زيارت سيدالشهداء عليه السلام.
زيارت امام حسين عليه السلام در آيينه روايات
از اماماني كه فراوان بر زيارتش سفارش شده و آثار گرانسنگي براي زيارت وي بيان شده است، امام حسين عليه السلام است.
پيامبر اكرم(ص) فرمود:«يَا بنَ عَبّاسٍ مَن زارَه ُ عارِفاً بِحَقِّهِ كَتَبَ اللهُ لَهُ ثَوابَ اَلفِ حَجَّهٍ و اَلفِ عُمرَهٍ اَلَا وَ مَن زَارَهَُ فَقَد زَارَنِي وَ مَن زَارَنِي فَكَاَنَّمَا قَد زَارَ اللهَ وَ حَقُّ الزَّائِرِ عَلَي اللهِ اَن لَا يُعَذِّبَهُ بِالنَّارِ؛ اي ابن عباس! كسي كه حسين عليه السلام را با آگاهي به حقش زيارت كند، خداوند ثواب هزار حج و هزار عمره براي او مي نويسد.آگاه باش! كسي كه او(حسين عليه السلام) را زيارت كند، مرا زيارت كرده و كسي كه من را زيارت كند، گويا خدا را زيارت كرده است و حق زائر بر خداوند اين است كه او را به آتش عذاب نكند.»
امام صادق عليه السلام فرمود:«اِنَّ لِزُوَّارِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ يَومَ القِيامَهِ فَضلاً عَلَي النَّاسِ قُلتُ وَ مَا فَضلُهُم قَالَ يَدخُلُونَ الجَنَّهَ قَبلَ النَّاسِ بِاَربَعِينَ عَاماً وَ سَائِرُ النَّاسِ فِي الحِسابِ وَ المَوقِفِ؛ به راستي براي زائران حسين بن علي عليه السلام در روز قيامت برتري بر مردم است. عرض كردم: برتري آنها چيست؟ فرمود: چهل سال قبل از مردم وارد بهشت مي شوند، در حالي كه ديگران هنوز در {حال} حساب و {در} موقف به سر مي برند.»
اگر آن كتاب و زيارت آمام حسين عليه السلام نبود …
علامه حلي ره در خواب به فرزندشان گفته بودند:«لَو كِتابُ الأَلفَينِ وَ زِيارَهُ الحُسَينِ، لَقَصَمَت الفَتاوي ظَهرَ أَبِيك نِصفَين؛ اگر نگارش كتاب الألفين و زيارت امام حسين عليه السلام در ميان كارهايم نبود، براي … به شدت در عذاب بودم».
نفس مطمئنه/ناگفته هايي از آيت الله العظمي بهجت مدظله العالي/مهدي عباسي
آيت الله بهجت ره:
رسول الله(ص) فرمودند:«حسينٌ منّي و أنا من حسين؛ حسين از من است و من از حسين مي باشم»؛ اين گونه بيان، نشان دهنده ي يگانگي ميان آنهاست؛ يعني ما در همه ي فضيلت ها- به جز آن چه روشن است كه ويژگي نبوت مي باشد- يكي هستيم.
نفس مطمئنه/ناگفته هايي از آيت الله العظمي بهجت مدظله العالي/مهدي عباسي
از ديدگاه مقام معظم رهبري مدظله العالي يكي از مهم ترين ويژگي هاي فرهنگ فاطمي كمال گرائي اين فرهنگ است. ايشان مي فرمايد:
«اين مسائل معنوي تا حدود زيادي به فضايل عملي ارتباط پيدا مي كند. يعني به آنچه كه از تلاش فاطمه زهرا(س) ناشي مي شود. مفت نمي دهند و بدون دليل نمي بخشند. عمل انسان- در حدّ بالايي- در احراز فضايل و مناقب تأثير مي كند. دختري كه در كوره گداخته مبارزات سخت پيغمبر در مكه متولد شد و در شعب ابي طالب يار و غمگسار پدر بود. دختري حدوداً هفت، هشت ساله يا دو، سه ساله- بنا بر اختلاف روايات، كمتر و بيشتر- در شرايطي كه خديجه و ابوطالب از دنيا رفتند، آن شرايط دشوار را تحمّل كرد. پيغمبر تنهاست، بي غمگسار است، همه به او پناه مي آورند؛ ولي كيست كه غبار غم را از چهره خود او بزدايد؟ يك وقت خديجه بود، كه حالا نيست. ابوطالب بود، كه حالا نيست. در چنين شرايط دشواري، در عين آن گرسنگي ها و تشنگي ها و سرما و گرماي دوران سه ساله شعب ابي طالب كه از دوران هاي سخت زندگي پيغمبر است و آن حضرت در درّه اي با همه مسلمانان معدود، در حال تبعيد اجباري زندگي مي كردند؛ اين دختر مثل يك فرشته نجات براي پيغمبر؛ مثل مادري براي پدر خود؛ مثل پرستار بزرگي براي آن انسان بزرگ، مشكلات را تحمّل كرد. غمگسار پيغمبر شد، بارها را بر دوش گرفت، عبادت خدا را كرد، ايمان خود را تقويت كرد، خودسازي كرد و راه معرفت و نور الهي را به قلب خود باز كرد. اينهاست آن ويژگي هايي كه آدمي را به كمال مي رساند.»