کوچک شمردن خود
تفکر در عظمت خداوند و کوچکی و ضعف خودمان در مهار نفس بسیار تأثیر گذار است.
باید بدانیم ما فقیر و درماندهایم. از خودمان چیزي نداریم. به یک نَفَس بندیم.
امیرالمؤمنین(ع) در شمار صفات اهل ایمان فرمودند:
المُؤمِنُ … اَوْسَعُ شَیءٍ صَدْراً وَ اَذَلُّ شَیءٍ نَفْساً یَکَرهُ الرَّفْعَۀَ؛ مؤمن سینه اش از هر
چیز گشاده تر و نفس او از هر چیز خوارتر است.
برتري جستن را خوش نمیدارد.
اگر نفس خودمان را کوچک و ذلیل بشماریم، در برابر بندگان خدا غضب و داد و بیداد
نمیکنیم، همانطور که در برابر بزرگان خودمان را جمع میکنیم.
ریشۀ غضب، تکبر و غرور و انانیت و خودخواهی است. حواریون حضرت عیسی(ع) از
ایشان پرسیدند :« و ما بَدْءُ الغَضَبِ؛ منشأ غضب چیست ؟ » فرمود : « اَلْکِبْرُ وَ التَّجَبُّرُ
وَ مَحْقِرَةُ النّاسِ؛ تکبر و خود برتر بینی و سرکشی و کوچک شمردن مردم »
کسی که خودش را در برابر خدا و بندگان او ناچیز میبیند، دیگر غضب نمیکند. وقتی
انسان خودش را برتر و بالاتر از دیگران ببیند، خودش را از همسر و فرزندانش برتر بداند،
فرمان میدهد، داد و بیداد راه میاندازد، تندي میکند که چرا اینچنین کردي و اینچنین
نکردي؟
آدمی باید خودش را کوچک ببیند و غرورش را بشکند و مواظب خودخواهی و خود
برتربینی اش باشد.
مرحوم حاج آقاي دولابی مثال خوبی میزند و میفرمودند: در زمانهاي گذشته دو پهلوان
قوي در همدان بودند. در کنار هم حرکت میکردند. یکی سوار بر الاغ بود و یکی پیاده.
همینطور که میرفتند با همدیگر بگو مگو میکردند که من چنین و چنانم، من آنقدر قدرتمندم
که میتوانم تو را از صفحه روزگار بردارم.
این دعوا به طول انجامید تا اینکه پهلوانی که سوار بر الاغ بود، پیاده شد تا دخل دیگري را
بیاورد. به او گفت: چه میگویی؟
جواب داد: هیچ. گفت: پس این همه وقت با من کلنجار میرفتی چه بود؟ گفت: آن وقت تو
سوار الاغ بودي و من پیاده بودم، با هم دعوایمان شد. الآن هر دو پیاده هستیم و دعوایی
نداریم.
منشأ همۀ دعواها این است که یکی سوار است و دیگري پیاده. اگر هر دو پیاده باشند
و یکی خودش را بالاتر از دیگر نبیند، نزاعی نیست.
انسان باید خود را بالاتر نبیند، خود برتر بینی و خود محوري را از خودش دور کند. خودش
را در برابر خدا و خلق ناچیز بداند، تا جرأت پرخاشگري نسبت به دیگران به خود ندهد.