تقسیم زورَکی و ظریف
گویند: در مرغزاری پر درخت و شاداب، شیری زندگی می کرد، یک گرگ و یک روباه نیز در خدمت او بودند و از صدقه سر او، شکم خود را سیر می کردند، روزی آن شیر حیوانی را صید کرد و کُشت، سپس به گرگ اشاره کرد که آن را تقسیم کن، گرگ آن را سه قسمت کرد، یک قسم آن را نزد گرگ و قسم دیگر را نزد روباه نهاد و قسم دیگر را برای خود برداشت، شیر از این تقسیم اهانت آمیز خشمگین شد و چنان پنجه بر سر گرگ انداخت، که سر گرگ جدا شد و پیش پای شیر افتاد. آنگاه شیر به روباه گفت: این صید را تقسیم کن، روباه همه ی آن را نزد شیر نهاد، شیر تعجّب کرد و گفت: «ای روباه! این ادب را از که آموختی؟» روباه جواب داد: از سر کنده شده ی گرگ!!