شعر
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد بی تو اما مهربانی حالتی از کینه دارد
بی تو می گویند تعطیل است کار عشق بازی عشق، اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم، یادم آمد عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو، دستی برآرم ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو اما خاک این ویرانه ها بویی از آن ویرانه دارد
در هوای عشق تو پَر می زند با بی قراری آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید آن که در دستش کلید شهر پُر آیینه دارد
دکتر قیصر امین پور