خلاصه کتاب فرمانروای مه
نویسنده: مهدیه ار طایفه
خانمی تحصیل کرده و حوزوی مومنی در حسرت زندگی عرفا و صالحان بود. توسط دختر عمویش به گروهی وارد میشود، که هدفشان سیر و سلوک الی الله است.
در جلسات این گروه فقط جزء خوانی و خواندن زیارات وارده در مفاتیح بود و درس اخلاق و توصیه های اخلاقی استاد در مورد پرهیز از تجملات و روزمرگی و رفاه طلبی بود و هیچ پولی رد و بدل نمیشد و هیچ برنامه مادی در آن جلسات نبود.
گاهی در جلسات حالت خاصی به استاد دست می داد که با تعریق شدید همراه بود و پس از مدتی میگفت: بانو فرمودند: مثلا چرا به عهد خود وفا نمیکنید شما عهد اتحاد و مسولیت در اولین جلسه بستید ولی خیلی با هم متحد و مثل اعضای یک خانواده نیستید. کار خیر شما برای همه گروه و کار خطای شما هم برای همه افراد گروه نوشته می شود و شما از این نکته غافل شده اید.
کم کم برای خانم ها ازطرف بانو (که منظورحضرت زهرا سلام الله علیها ) بود اعمالی برای اعضا تکلیف شد. مثلا هر شب تا قبل نماز صبح 6 جز قران و نماز استغاثه به حضرت و زیارت ایشان یا ختم سوره یس 10 مرتبه و…….برخی از همسران و فرزندان این خانم ها را به این برنامه راغب و پس ازمدتی با اجازه بانو به عضویت پذیرفته می شدند و بدون عضویت در جلسات فقط از اعمال استفاده میکردند.
اردوهای زیارتی شاه عبدالعظیم و جمکران و مشهد هم در برنامه ها بود .
خلاصه راوی از احساسات خوش خود و اینکه در مسیر خدا قرار گرفته و کم کم موقع قرآن خواندن روی خطوط قرآن رنگهای مختلف سبز و قرمز و سفید می دیدم
استاد می گفت:” اینها نور ائمه است و گاهی هر کدام نور یکی از ائمه است". یک روز استاد مریض شد و یکی از خانم های گروه از او به مدت 3 روز پرستاری می کرد و بعد از بهبود روی پیشانی پرستار دایره ای کبود رنگ بود که پاک نمی شد و داخل آن دایره نوشته ای ناخوانا بود که پرستار می گفت: نوشته شده سفینه النجاه و این مهر تائید است.
راوی در انجام اعمال شبانه اش شبی به خواندن سوره یوسف مشغول بود که احساس کرد، کسی پشت سرش ایستاده چیزی نمی دید اما حضور موجودی را احساس می کرد با گفتن لعنت بر شیطان ادامه داد به صفحه آخر که رسید صدایی شنید که انگار کسی بشکن می زند بعد سه بار فکر کرد که موقع خواندن قرآن بشکن زدن فقط می تواند کار شیطان باشد. بلند بلند گفت فکر نکن ازتو ترسیدم من قرآن امشبم را به کوری چشمت تمام می کنم، کور خوانده ای من نمی ترسم.
ولی باسرعت با قرآن بطرف اتاق دوید و درکنار همسرش که خواب بود جزءش را تمام کرد کم کم راوی به جایی رسید که بعضی از مطالب را احساس می کرد مثلا آمدن کسی را یا تلفن زدنش را پیش بینی می کرد شبی موقع خواندن دعا اطرافش را نور ملایم قرمزی روشن کرد که این نور از بالا به پائین می آمد وقتی سرش را بلند کرد دید که این نور از لوستر خاموش می تابد و بروی بزرگترین آویز آن کلمه محمد (صلی الله علیه و آله) به رنگ نور نوشته بود خود را روی زمین انداخت و سجده کرد حتی با روشن کردن چراغ هم آن کلمه را می دید و خلاصه هر شب با ماجرای عجیبی روبرو می شد.
استاد باشنیدن این صحبتها او را مورد توجه قرارداد و به او تبریک گفت:” که این راه سیر و سلوک را به زودی پیدا کردی و پیش میروی” و ماجرای زیادی از این قبل پیش آمد.
کم کم بعضی نکات ریز که کسی به آن توجه نمی کرد خود را نشان داد و بین خانمها سوالاتی پیش آمد که تا آن موقع از شوق سیر و سلوک به آن اهمیت نمی دادند. ولی روز به روز پرنگ تر می شد نکاتی مثلاینکه چرا استاد به بچه هایش خصوصا در تمیزی و تربیت اهمیت نمی داد. علی رغم میل شوهرش بدون اجازه او از خانه بیرون می آمد و به کار خود ادامه می داد.
در جواب سوال گروه استاد می گفت :"که اینها دستور دینی است."می گفت:” من به دستور بانو کار میکنم و این احکام برای مثل ما نیست.”
وقتی یکی از خواهران گروه از همسراستاد دلیل مخالفتش را با گروه پرسیده بود گفته بود:” همسرم مشکل روانی دارد و دچار کمبود شدید محبت است و به همین دلیل گروه را به راه انداخته تعجب میکنم که شما خانمهای عاقل و بزرگ چگونه محو کارهایش شده اید او به خاطرمحبت شما ادامه می دهد.”
کم کم شک و تردیدها به کنجکاوی و تحقیق رسید و نتیجه اش این شد که مسئله به دفتر آیات اعظام کشیده شد. همه گفتند: راهی که شما رفته اید اشتباه است و بیراه است و هرچه زودتر برگردید هرکسی اجازه ندارد تا برای اذکار تعداد مشخص کند فقط آنچه در مفاتیح آمده عمل کند نه بیشتر نه کم تر
راوی می گوید: قانع نشدیم و به سراغ یک استاد عقاید که در مورد عرفان هم تبحر داشت رفتیم پس از شنیدن وقایع و مکثی کوتاه استاد عقاید گفت :” البته شما توانسته اید ارتباط برقرار کنید ولی نه با ائمه بلکه از این مطالبی که گفتید. احتمال قوی می دهم با جن ارتباط برقرار کرده اید". باصدای بلند گفتیم:” جن مگر ممکن است.” استاد آرام گفت:” طریق سلوک خیلی پر مخاطره است این طور نیست که برای خلاصی از یک صفت رذیله ریاضت سلیقه ای بکار ببرد چه بسا کسانی که به دنبال طلب لقاء حق نیستند و برای مقاصد دیگر مدتها به ریاضت میپردازند به دنبالش یک سلسله آثار و احوال خاصی را پیدا میکند مثلا قدرت پیدا میکنند که در دیگران تصرف کنند یا از ضمایر افراد مطلع میشوند از این قبیل کارها خیلی است این راه ها خطرناک و گمراهی به دنبال دارد خصوصا از کسانی که در اثر ریاضت های طولانی دچار مکاشفات آمیخته ناقص میشوند و چون تعبد کامل هم ندارند در معرض القائات شیطانی قرارمیگیرند باید دوری کرد چون حق و باطل را باهم می آمیزند و این را بصورت یک مسلک خاصی در می آورند و دیگران را به گمراهی میکشانند".