وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
باز هم در ستايش الهى و سفارش به تقوا
الْحَمْدُ لِلّهِ الْفاشى فِى الْخَلْقِ حَمْدُهُ، وَالْغالِبِ جُنْدُهُ،
حمد خداى را كه حمدش در ميان آفريدگان آشكار است، و لشگرش غالب،
وَالْمُتَعالى جَدُّهُ، اَحْمَدُهُ عَلى نِعَمِهِ التُّؤامِ، وَ آلائِهِ الْعِظامِ.
و بزرگيش والاست. او را بر نعمتهاى پيوسته و بخششهاى بزرگش سپاس مى گزارم.
الَّذى عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفا، وَ عَدَلَ فى كُلِّ ما قَضى،
خداوندى كه بردبارى حضرتش عظيم است پس عفو فرمود، و در آنچه حكم كرد عدالت نمود،
وَ عَلِمَ ما يَمْضى وَ ما مَضى. مُبْتَدِعِ الْخَلائِقِ بِعِلْمِهِ، وَ مُنْشِئِهِمْ
وآنچه رامى گذرد وگذشته است داند. خدايى كه آفريننده مخلوقات به علم خود، و پديدآرنده آنان
بِحُكْمِهِ، بِلاَ اقْتِداء وَ لا تَعْلِيم، وَ لاَ احْتِذاء لِمِثالِ صانِع حَكِيم،
به حكمت خويش است، بدون تقليد و تعليم گرفتن، و بدون پيروى كردن از نمونه ساخته شده صانعى حكيم،
وَ لا اِصابَةِ خَطَا، وَ لا حَضْرَةِ مَلاَ. وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ
و منهاى هر گونه اشتباهى، و بى حضور هيچ جمعيتى. و شهادت مى دهم كه محمّد بنده
وَ رَسُولُهُ، اِبْتَعَثَهُ وَ النّاسُ يَضْرِبُونَ فى غَمْرَة،
و فرستاده اوست، وقتى او را مبعوث به رسالت نمود كه مردم در درياى گمراهى غوطهور بودند،
وَ يَمُوجُونَ فى حَيْرَة، قَدْ قادَتْهُمْ اَزِمَّةُ الْحَيْنِ، وَ اسْتَغْلَقَتْ عَلى
و در گرداب حيرت موج مى زدند، مهار هلاكت آنان را مى كشيد، و بر قلوبشان
اَفْئِدَتِهِمْ اَقْفالُ الرَّيْنِ.
قفلهاى ظلمت بسته شده بود.
اُوصيكُمْ عِبادَ اللّهِ بِتَقْوَى اللّهِ، فَاِنَّها حَقُّ اللّهِ عَلَيْكُمْ،
بندگان خدا، شما را به تقواى الهى سفارش مى كنم، تقوايى كه حقّ خداوند بر شماست،
وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللّهِ حَقَّكُمْ، وَ اَنْ تَسْتَعينُوا عَلَيْها بِاللّهِ،
و باعث حق شما بر خدا هم هست، براى دريافت تقوا از خدا كمك بخواهيد،
وَ تَسْتَعينُوا بِها عَلَى اللّهِ، فَاِنَّ التَّقْوى فِى الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَالْجُنَّةُ،
و از تقوا براى گريز از عذاب خداوند مدد گيريد، كه قطعاً امروز تقوا سپر از بلا،
وَ فى غَد الطَّريقُ اِلَى الْجَنَّةِ، مَسْلَكُها واضِحٌ، وَ سالِكُها رابِحٌ،
و فردا راه بهشت الهى است، جادّه اش روشن، و پوينده اش سودبر،
وَ مُسْتَوْدَعُها حافِظٌ. لَمْ تَبْرَحْ عارِضَةً نَفْسَها عَلَى الاُْمَمِ الْماضينَ
و امانتدارش (كه خداوند مى باشد) حافظ آن است. تقوا به طور دائم خود را بر گذشتگان عرضه كرده
وَ الْغابِرينَ لِحاجَتِهِمْ اِلَيْها غَداً اِذا اَعادَ اللّهُ
و به آيندگان هم عرضه مى كند، چرا كه فرداى قيامت به آن محتاجند، آن روزى كه خداوند آنچه را
ما اَبْدى، وَ اَخَذَ ما اَعْطى، وَ سَاَلَ عَمّا اَسْدى.
پديد آورده بازگرداند، و آنچه را عنايت فرموده بازستاند، واز آنچه مرحمت نموده بازخواست كند.
فَما اَقَلَّ مَنْ قَبِلَها وَ حَمَلَها حَقَّ حَمْلِها! اُولئِكَ الاَْقَلُّونَ عَدَداً،
تقواپذيران كه آن را چنانكه بايد رعايت كنند چه اندكند! راستى كه آنان بسيار اندك شمارند،
وَ هُمْ اَهْلُ صِفَةِ اللّهِ سُبْحانَهُ اِذْ يَقُولُ: «وَ قَليلٌ مِنْ عِبادِىَ الشَّكُورُ».
اينان سزاوار وصف حقّند كه در قرآن فرموده: «اندكى از بندگان من شاكرند».
فَاَهْطِعُوا بِاَسْماعِكُمْ اِلَيْها، وَ واكِظُوا بِجِدِّكُمْ عَلَيْها، وَاعْتاضُوها
پس گوش خود را به جانب تقوا بداريد، و به كوشش خود بر آن مواظبت نماييد، و آن را به جاى
مِنْ كُلِّ سَلَف خَلَفاً، وَ مِنْ كُلِّ مُخالِف مُوافِقاً. اَيْقِظُوا
آنچه ازدست داده ايد قراردهيد، و درعوض هرمخالفى كه داريد به عنوان موافق قبول كنيد. خواب غفلت
بِها نَوْمَكُمْ، وَ اقْطَعُوا بِها يَوْمَكُمْ، وَ اَشْعِرُوها قُلُوبَكُمْ، وَ ارْحَضُوا
را به تقوا بيدار كنيد، روز خود را با آن سپرى نماييد، آن را ملازم دل خويش كنيد، گناهانتان را
بِها ذُنُوبَكُمْ، وَ داوُوا بِهَا الاَْسْقامَ، وَ بادِرُوا بِهَا الْحِمامَ، وَاعْتَبِرُوا
با آن بشوييد، امراض را به وسيله آن درمان نماييد، و با آن بر مرگ سبقت گيريد، و از كسى كه آن را
بِمَنْ اَضاعَها، وَ لايَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ اَطاعَها! اَلا فَصُونُوها
تباه نموده عبرت گيريد، مبادا كه آراستگان به تقوا از شما عبرت گيرند! هان، تقوا را نگاه داريد
وَ تَصَوَّنُوا بِها، وَ كُونُوا عَنِ الدُّنْيا نُزّاهاً، وَ اِلَى الاْخِرَةِ وُلاّهاً،
و خود را نيز به تقوا حفظ نماييد. خود را از دنيا پاك كنيد، و نسبت به آخرت شيفته باشيد،
وَ لاتَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوى، وَ لاتَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْيا،
آن را كه تقوا بلندمقام نموده پست نكنيد، و آن را كه دنيا رفعت داده بلند مقامش ننماييد،
وَ لاتَشيمُوا بارِقَها، وَ لاتَسْمَعُوا ناطِقَها، وَ لاتُجيبُوا ناعِقَها،
چشم به بارش ابر آن ندوزيد، و گفتار ترغيب كننده به آن را نشنويد، و خواننده به آن را اجابت ننماييد،
وَ لاتَسْتَضيئُوا بِاِشْراقِها، وَ لاتُفْتَنُوا بِاَعْلاقِها، فَاِنَّ بَرْقَها خالِبٌ،
و به فروغ بى پايه آن روشنى مجوييد، و به اشياء نفيسش فريب مخوريد، زيرا كه برقش از ابر بى باران،
وَ نُطْقَها كاذِبٌ، وَ اَمْوالَها مَحْرُوبَةٌ، وَ اَعْلاقَها مَسْلُوبَةٌ.
و گفتارش دروغ، و اموالش غارت شده، و اشياء نفيسش غنيمت دزدان گشته است.
اَلا وَ هِىَ الْمُتَصَدِّيَةُ الْعَنُونُ، وَ الْجامِحَةُ الْحَرُونُ، وَ الْمائِنَةُ
بدانيد كه آن چارپايى است سركش و گريزپاى، اسبى است چموش و نافرمان، دروغگويى است
الْخَؤُونُ، وَالْجَحُودُ الْكَنُودُ، وَالْعَنُودُ الصَّدُودُ، وَ الْحَيُودُ الْمَيُودُ.
خائن، حق ناشناسى است ناسپاس، ستمگرى است بيراهه رو، دورى كننده اى است بى قرار.
حالُهَا انْتِقالٌ، وَ وَطْأَتُها زِلْزالٌ، وَ عِزُّها ذُلٌّ، وَ جِدُّها هَزْلٌ، وَ عُلْوُها
وضعش حالى به حالى شده، قدمهايش لرزان، ارجمنديش خوارى، جدّى اش شوخى، و بلنديش
سُفْلٌ. دارُ حَرَب وَ سَلَب، وَ نَهْب وَ عَطَب. اَهْلُها عَلى ساق
پست است. دنيا خانه ربودن مال و سلب ثروت، و جايگاه غارت و هلاكت است. مردمش در سختى و
وَ سِياق، وَ لَحاق وَ فِراق. قَدْ تَحَيَّرَتْ مَذاهِبُها، وَ اَعْجَزَتْ
رانده شدن به سوى مرگ، و عرصه ديدار و فراق اند. راههايش موجب سرگردانى، گريزگاههايش
مَهـارِبُهـا، وَ خـابَـتْ مَـطالِبُـها. فَـاَسْـلَمَتْـهُـمُ الْمَعـاقِـلُ،
علت ناتوانى، و مقاصدش باعث نااميدى است. حصارهاى استوارش اهل خود را به دست مرگ مى سپارد،
وَ لَفَـظَتْـهُـمُ الْمَنـازِلُ، وَ اَعْيَـتْهُـمُ الْمَـحـاوِلُ.
و منازل آن صاحبانش را دور مى اندازد، و چاره انديشى نسبت به امور آنان را ملول و خسته مى نمايد.
فَمِـنْ نـاج مَعْـقُـور، وَ لَحْـم مَجْــزُور،
بعضى از دام هلاكت رسته ولى از دنيا زخم كارى خورده اند، گروهى با بدن پاره و پوست كنده شده،
وَ شِلْو مَذْبُوح ، وَ دَم مَسْفُوح ، وَ عاضٍّ عَلى يَدَيْهِ، وَ صافِق
عده اى سر بريده، دسته اى خونشان به زمين ريخته، عده اى انگشت به دهن مى گزند، برخى از شدت حسرت
بِكَـفَّيْـهِ، وَ مُـرْتَفِـق بِخَـدَّيْـهِ، وَ زار عَلـى رَأْيِــهِ،
دست به هم مى مالند، جمعى سر در گريبان فكرت فرو برده اند، جمعيتى بر اشتباه خود ندامت دارند،
وَ راجِع عَنْ عَزْمِهِ، وَ قَدْ اَدْبَرَتِ الْحيلَةُ وَ اَقْبَلَتِ الْغيلَةُ،
و پاره اى از نيّت خود برگشته، ولى راه چاره بر آنان بسته و مرگ ناگهانى در رسيده،
«وَ لاتَ حينَ مَناص». هَيْهاتَ هَيْهاتَ، قَدْ فاتَ ما فاتَ، وَ ذَهَبَ
و زمان خلاصى و رهايى تمام شده. هيهات هيهات، از چنگ شد آنچه شد، و رفت
ما ذَهَبَ، وَ مَضَتِ الدُّنْيا لِحالِ بالِها، «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ
آنچه رفت، دنيا آن گونه كه خود مى خواست سپرى شد، و آسمان و زمين بر اهلش
وَ الاَْرْضُ، وَ ما كانُوا مُنْظَرينَ».
گريه نكرد، و به آنان مهلتى داده نشد.