رابطه ابزار انگارى دين و جهل دينى
يَا ابْنَ جُندب، قديماً عَمُرَ الجهلُ و قَوِىَ اساسُهُ و ذلكَ لِاتِّخاذِهِم دينَ اللّهِ لَعِباً
حتّى لَقَدْ كانَ المُتَقَرِّبُ مِنهم الَىِ اللّهِ بِعَمَلِه يُريدُ سِواهُ اولئكَ هم الظّالِمونَ.
«جهل» در فرهنگ اسلامى
امام صادق(عليه السلام) در اين فراز از سخن خود مىفرمايند: از ديرباز، بنيان
جهل و نادانى قوى گرديده، بازارش رونق گرفته، پايههايش محكم شده و ريشه
دوانده است. سپس يكى از عوامل رونق دهنده بازار جهل و تحكيم آن را اين
مىدانند كه دين خدا را به بازى گرفتهاند، آن چنان كه حتى كسانى كه علم
خود را وسيله تقرّب به خدا قرار دادهاند نيز مقصد و نيتشان خدايى نيست و
دنبال غير او هستند. حضرت اينگونه افراد را با وصف ستمپيشگان معرفى
مىكند.
منظور حضرت صادق(عليه السلام) از «جهل» در اين روايت، جهل نسبت به
معلومات مادى نيست. از نظر انبيا و اوليا (عليهم السلام)، معلوماتى كه
سعادت انسان مرهون يادگيرى آنها است اينگونه معلومات مادى نيست.
دانشهايى كه براى نيل به سعادت لازم است و هركس در هر زمان و در هر
شرايطى از زندگى اجتماعى كه قرار دارد، بايد آنها را فرا بگيرد، مربوط به
اعتقادات و اصول دين است؛ شناخت خدا، سرنوشت انسان، جهان آخرت،
راه صحيح زندگى و مانند آن، كه به وسيله انبيا(عليهم السلام)تبيين مىشود.
علمى كه بشر بدان نيازمند است اينگونه علمها است، و اگر نداشته باشد
جاهل است گرچه در ساير زمينهها فيلسوف دهر باشد. كسى كه نداند هدف
زندگىاش چيست، پس از مرگ به چه عالمى مىرود و چه سرنوشتى در
انتظار او است، جاهل است، اگرچه سفينههاى فضاپيما بسازد. «جهل» در
فرهنگ انبيا و اوليا(عليهم السلام) و قرآن به اين مفهوم است. اين معنا با
آنچه در بين ما متداول است تفاوت دارد.
عامل اصلى رواج جهل دينى در بين مردم
اينكه چرا مردم اينقدر در جهل فرو رفتهاند و از علوم و معارفى كه خداى
متعال به وسيله انبيا(عليهم السلام) در اختيارشان گذاشته كمتر استفاده
كرده و مىكنند، دلايل گوناگونى دارد.
1.يكى از دلايل آن، دامن زدن زورمداران و زرمداران به اين مسأله است. اگر
مردم و جامعه آگاه باشند آنان نمىتوانند به مطامع خود برسند. تعاليم انبيا
آگاهىبخش و جهل برانداز، و در نتيجه ضد منافع آنان است. از اينرو آنان
پيوسته در تلاش بوده و هستند كه نگذارند دعوت انبيا (عليهم السلام)
گسترش يابد.
2.عامل ديگر اين است كه خود دينداران و كسانى كه خود را پيرو پيامبران
(عليهم السلام) و حامل علوم و معارف آنان و متولّى دين مىدانند، دين
را جدّى نمىگيرند، بلكه آن را وسيلهاى براى سرگرمى، امرار معاش و
ديگر اغراض دنيوى قرار مىدهند. وقتى خود متديّنان و متولّيان دين، آن را
جدّى نگيرند، آيا مىتوان انتظار داشت كه حرف آنها در ديگران اثر كند؟ مردم
به اينها نگاه مىكنند، همان راهى را مىروند كه آنها رفتهاند، همان كارى
را ياد مىگيرند كه آنان انجام مىدهند، هرچند بازى با دين خدا باشد. اين
يكى از عواملى است كه مانع رواج دين در جامعه و موجب مسلط شدن
جهل بر مردم و محروميت آنها از معارف و حقايقى مىشود كه انبيا(عليهم
السلام) در اختيارشان مىگذارند.
آنگونه كه تاريخ نشان مىدهد و متون دينى نيز مؤيّد آن است، عامل اصلى
انحرافات مردم «جهل» بوده است، وگرنه اصل فطرت مردم بر دين و خداپرستى
نهاده شده است و آنها به طور ناخودآگاه آن را درك مىكنند و از اين رو، در
پيشگاه آفريدگار جهان كرنش مىنمايند.
وظيفه ما در مقابل دين خدا
امروز ما مخاطب اين سخن امام صادق(عليه السلام) هستيم و بايد دين
خدا را جدّى بگيريم؛ هم عقايد مربوط به دين را، هم ارزشهاى اخلاقى و
هم دستورات عملى آن را. بايد مراقب باشيم با احكام خدا بازى نكنيم.
هم خودمان نسبت به آنها در عمل بىاعتنايى نكنيم و هم در تفسير و
توضيح آنها درست رفتار نماييم، وگرنه مسؤول جهل و كفر ديگران خواهيم
بود.
مىگويند: از يكى از علماى يزد پرسيده بودند كه چرا اينقدر گريه مىكنيد؟
فرموده بود: «مىترسم در قيامت، به من بگويند: مسؤول مسلمان نشدن
يهوديان يزد تو هستى؛ اگر رفتارت درست بود، اگر به وظيفهات عمل مىكردى،
يهودىها از تو مىآموختند و مسلمان مىشدند.» اين سخنان از كسانى كه
اهل محاسبه و مراقبه هستند بعيد نيست. امام صادق(عليه السلام) نيز ضمن
تأييد اصل اين مطلب، اعمال برخى دينداران را مسؤول جهل مردم معرفى
مىكند:
يا ابنَ جُندب، قديماً عَمُرَ الجهل؛ اى پسر جندب، از گذشته، بنيان جهل آباد
شده و قَوِىَ اساسُهُ؛ و پايهاش محكم گرديده است، چرا؟
و ذلكَ لِاتّخاذِهِم دينَ اللّهِ لَعِباً؛ به دليل آن كه دين خدا را به بازى گرفتهاند.
فرق «لعب» با كار جدّى در اين است كه در كارهاى جدّى، انسان مىداند كه
حقايقى وجود دارد و با واقعياتى سر و كار دارد؛ مثلا، غذا كه مىخورد،
مىداند گرسنگى واقعاً وجود دارد؛ غذايى هم هست، مىخورد تا سير شود؛
اما در كارهاى لعب، انسان به خيال و تصور بسنده مىكند؛ مثل گفتوگوهاى
غير جدّى و تعارفات معمول كه واقعاً نمىگويد: «قربانت، تصدّقت و…».
بر همين اساس، رفتارهاى انسان از دو بخش تشكيل مىشود: رفتارهاى
جدّى و واقعى كه انسان به لوازم آن مستلزم است، و رفتارهاى غير جدّى
و لعب كه كارى را جدّى نمىگيرد؛ مانند سرگرمىها يا تعارفات معمول.
كسانى كه دين خدا را بازى به حساب مىآورند، اعمال عبادى مردم (مثلا
مسجد رفتن آنها) را هم مثل آداب و رسوم و تعارفات معمول، غير جدّى
حساب مىكنند، عمل به دستورات و احكام دين را هم بازى مىدانند و
آنها را به دلخواه مردم تفسير مىكنند تا مردم از آنها خرسند شوند و
مشترى بيشترى پيدا كنند. ساير مردم هم وقتى به اينها نگاه مىكنند،
نمىتوانند دين را جدّى بگيرند:
حتّى لقَدْ كانَ المُتَقَرِّبُ مِنهم اِلىَ اللّهِ بِعلمِه يُريدُ سِواهُ؛ تا آن جا كه
كسانى كه مىخواستند با علمشان (علوم دينى، نه علومى مثل فيزيك
و شيمى) به خدا تقرّب پيدا كنند، غير او را قصد كردهاند.
اولئكَ هُم الظّالمونَ؛ آنان همان كسانىاند كه (بر بشريت) ظلم كردهاند
(همانگونه كه بر خودشان نيز ظلم نمودهاند).
برگرفته از سلسله مباحث آیت الله مصباح یزدی