نقش استاد مطهری(ره) در آسیب شناسی دینی
این اصطلاح از علم پزشکی واگ گرفته شده است. آسیب شناسی در علم پزشکی، ترجمه اصطلاح«پاتولوژی» به معنای«دانش شناخت بافت های آسیب دیده» در بیماری هاست.
ولی وقتی این اصطلاح را، در حوزه اندیشه های دینی به کار می بریم، منظور اشکالات و مسائلی است که در کار دین و دینداری جامعه ممکن است بروز کند و به دین آسیب برساند. همه ی فعالیت های استاد شهید مطهری اعم از تألیفات، سخنرانی ها و اقدامات اجتماعی، درس هایی که می دادند همه در جهت شناخت آسیب هایی بود که به دین و دینداری وارد می شد در نتیجه تمام عمر، کارش این بود که ببیند کجا دردی و آفتی هست و در کار دین و دینداری چه درمانی می باید توصیه کرد.
اصطلاح آسیب شناسی دینی به دو بخش قابل تقسیم است: 1- آسیب شناسی دینداری که منظور شناخت آفات و موانعی است که مانع دینداری مردم می شود. 2- آسیب شناسی دینی، یعنی شناخت آفاتی است که به اصل دین لطمه می زند.
«استاد شهید مطهری بیش از هر کس دیگری و بیش از هر موضوع دیگری، علاقه مند بود که بداند چه علل و عواملی و چه آفاتی جوانان را از دین دور می کند. ایشان دو چیز را عامل اصلی در آسیب شناسی دینداری جوانان می دانست: 1- ناآگاهی جوانان از حقیقت دین 2- آلودگی اخلاقی یکی از نشانه های ناآگاهی جوانان از حقیقت دین این بود که آنها دین را یک امر غیرمعقول و غیرمنطقی می پنداشتند، خصوصاً قشرهایی که با اندیشه های غربی و علم و فلسفه غربی آشنا بودند. یکی از موفقیت های قابل توجه استاد مطهری این بود که این تصور غلط از دین را از اذهان پاک کرد و نشان داد که اسلام نظامی است که یک انسان خردمند و فرهیخته منطقی هم می تواند به آن باور داشته باشد. دین مجموعه ای از اوهام و تحکمات نیست که کسی بنا بر سلیقه و عشق خود دنبال آن باشد».
این وجهه نظر، ستون فقرات نظام فکری استاد شهید مطهری بود و همت عجیب ایشان این بود که این تهمت را از دین دور کند. «نکته ای که در دین شناسی استاد مطهری اهمیت فراوان دارد و در کنار دهها و صدها فضیلت آشکاری که در اندیشه و زندگی این عالم وارسته وجود دارد، و خود به تنهایی فضیلتی بزرگ به شمار می رود، این است که استاد عمیقاً به مسئله«تجربه دینی» توجه کرده است و این بحث در آثار و اندیشه والا و گسترده او جایگاه ویژه و ممتازی را به خود اختصاص داده است و از این جهت می توان او را با متکلمان بزرگ و پرآوازه مغرب زمین که از جهاتی سرآمد آنان نیز است مقایسه نمود.
استاد مطهری در کنار توجه به مسئله«تجربه دینی»- که در زمان ما محور مباحث فلسفه دین است- به ابعاد سیاسی- اجتماعی دین و به ویژه دین اسلام، نیز کاملاً توجه کرده اند ایشان در کتابهایی همچون«اسلام و مقتضیات زمان»، «نهضتهای اسلامی در صد ساله ی اخیر» و اغلب مجموعه ی سخنرانی ها، کنفرانس ها یا مقالات به ابعاد اجتماعی و سیاسی دین پرداخته اند و همه جا دیدگاههای پخته و سنجیده ای ارائه داده اند…
در واقع استاد مطهری بر خلاف بعضی از متکلمان جدید مغرب زمین و پاره ای از متألّهان بزرگ مسیحی در گذشته، دین را تنها در«احساس دینی» خلاصه نمی کردند. این است خطاهای رایج روزگار ماست که کسان بسیار فریفته ی آن شده اند و چنین می پندارند که دین صرفاً یک احساس شخصی و التزام و تعبّد فردی و خصوصی است و هیچ گونه ابعاد اجتماعی و سیاسی ندارد و بلکه اصلاً باید دین را از آمیخته شدن و خلط یافتن با مباحث اجتماعی و سیاسی دور نگه داشت و خدا و آخرت تنها هدف بعثت انبیاء بوده است… در حالیکه هم آموزش های دین ما و هم سیره عملی و روش زندگی پیشوایان دینی ما علیهم السلام دلیل بر این است که دین باید در امور اجتماعی و سیاسی و مسائل مربوط به زندگی بشر دخالت کند. استاد مطهری سعی کرده است که سنتزی از دیدگاههای اجتماعی، تاریخی، فلسفی، اخلاقی و عرفانی در دین شناسی و اسلام شناسی پدید بیاورد و دین را در تمامیت و جامعیّتش معرفی و عرضه نماید».
در آسیب شناسی دینداری جوانان، تصور غلط دیگری که به ناآگاهی جوانان از حقیقت دین مربوط می شود«خرافی پنداشتن دین» است، یعنی دین را مجموعه ای آمیخته و همراه با خرافات می دانستند. استاد مطهری در لابلای آثارشان با شجاعت به آن خرافاتی که دامان دین را آلوده و چهره دین را در نظر جوانان، زشت کرده بود اشاره و اعتراض کرده اند و با صراحت آنها را نفی نموده اند. مثلاً تحریف زدائی از واقعه عاشورا از این نمونه است.
دیگر از آسیب های دینی که در این بخش مطرح است، منافی دانستن دین با علوم جدید و پیشرفت و صنعت و توسعه و امثال آن است. تصور بسیاری از کسانی که با علوم غربی کم و بیش آشنا بودند، این بود که علم رقیب دین است و آنجا که علم نباشد، دین مطرح است و آنجا که علم مطرح است دیگر جایی برای تفکر دینی باقی نمی ماند. بدیهی است«وقتی که علم دشمن دین معرفی شود و علما و دانشمندان به نام دین در آتش افکنده شوند و یا سرهاشان زیر گیوتین برود مسلماً و قطعاً مردم به دین بدبین خواهند شد».
استاد مطهری سعی کرد با این درد مبارزه کند و تفهیم بکند که شناخت قانومندی های طبیعت، تحت عنوان علوم تجربی و بیان آن در قالب قوانین ریاضی، هیچ منافاتی با دین و دینداری ندارد، بلکه این از لوازم جامعه اسلامی است. استاد مطهری، از جمود و جهالت، به عنوان دو انحراف فکری و دو آفت فرهنگی یاد کرده و چنین گفته است:«دو بیماری خطرناک که همواره آدمی را در این زمینه(انطباق با پیشرفت و همرنگ نشدن با انحرافات) تهدید می کند؛ بیماری جمود و بیماری جهالت است. نتیجه بیماری اول، توقف و سکون و بازماندن از پیشروی و توسعه است و نتیجه بیماری دوم، سقوط و انحراف است. جامد از هر چه نو است، متنفر است جز با کهنه خو نمی گیرد و جاهل، هر پیدیه نوظهوری را به نام مقتضیات زمان، به نام تجدد و ترقی، موجّه می شمارد. جامد، هر تازه ای را فاسد و انحراف می خواهند، و جاهل، همه را یکجا به حساب تمدن و توسعه و علم و دانش می گذارد.
جامد، میان هسته و پوسته، وسیله و هدف، فرق نمی گذارد و از نظر او، دین مأمور حفظ آثار باستانی است. از نظر او قرآن نازل شده است برای اینکه جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را به همان حالی که هست، میخکوب نماید. جاهل، برعکس، چشم دوخته ببیند در دنیای مغرب چه مُد تازه و چه عادت نوئی پیدا شده است که فوراً تقلید کند و نام تجدد و جبر زمان روی آن بگذارد.
جامد و جاهل، متّفقاً، فرض می کنند که هر وضعی که در قدیم بوده است جزء مسائل و شعائر دینی است، با این تفاوت که جامد، نتیجه می گیرد که این شعائر را باید نگهداری کرد و جاهل، نتیجه می گیرد که اساساً دین ملازم است با کهنه پرستی و علاقه با سکون و ثبات دارد.
جامدهای متدین نما، همان طوری که به پاره ای مسائل فلسفی، بی جهت، رنگ مذهبی دادن، شکل ظاهری مادی زندگی را هم می خواستند جزو قلمرو دین به شمار آورند. افراد جاهل و بی خبر نیز تصور کردند که واقعاً همین طور است و دین برای زندگی مادی مردم شکل و صورت خاصی در نظر گرفته است و چون به فتوای علم باید شکل مادی زندگی را عوض کرد پُ ,ۀم، فتوای منسوخیت دین را صادر کرده است. جمود دسته اول و بی خبری دسته دوم، فکر موهوم تناقص علم و دین را به وجود آورد.
اسلام، هم با جمود مخالف است و هم با جهالت، خطری که متوجه اسلام است هم از ناحیه این دسته است و هم از ناحیه آن دسته. جمودها و خشک مغزی ها و علاقه نشان دادن به هر شعار قدیمی و حال آنکه ربطی به دین مقدس اسلام ندارد، بهانه به دست مردم جاهل می دهد که اسلام را مخالف تجدد به معنای واقعی بشمارند. و از طرف دیگر تقلیدها و مُد پرستی ها و غرب زدگی ها و اعتقاد به اینکه«سعادت مردم مشرق زمین، در این است که جسماً و روحاً و ظاهراً و باطناً فرنگی بشوند و تمام عادات و آداب و سنن آنها را بپذیرند و قوانین مدنی و اجتماعی خود را کورکورانه با قوانین آنها تطبیق دهند»، بهانه ای به دست جامدها داده که به هر وضع جدیدی با چشم بدبینی بنگرند و آن را خطری برای دین و استقلال و شخصیت اجتماعی ملتشان به شمار آورند».