امام خامنه ای (مدظله العالی)
دوران امام مجتبی علیه الصّلاه و السلام و حادثه ی صلح آن بزرگوار با معاویه، یا آن چیزی که به نام صلح نامیده شد، حادثه ی سرنوشت ساز و بی نظیری در کل روند انقلاب اسلامیِ صدر اول بود. دیگر ما نظیر این حادثه را نداشتیم. توضیح کوتاهی راجع به این جمله عرض کنم و بعد وارد اصل مطلب بشوم. انقلاب اسلام، یعنی تفکر اسلام و امانتی که خدای متعال به نام اسلام برای مردم فرستاد، در دوره ی اول، یک نهضت و یک حرکت بود و در قالب یک مبارزه و یک نهضت عظیم انقلابی، خودش را نشان داد و آن در هنگامی بود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، این فکر را در مکه اعلام کردند و دشمنان تفکر توحید و اسلام، در مقابل آن صف آرایی نمودند؛ برای این که نگذارند این فکر پیش برود. پیامبر، با نیرو گرفتن از عناصر مؤمن، این نهضت را سازماندهی کرد و یک مبارزه ی بسیار هوشمندانه و قوی و پیشرو را در مکه به وجود آورد. این نهضت و مبارزه، سیزده سال طول کشید. این، دوره ی اول بود.
بعد از سیزده سال، با تعلیمات پیامبر، با شعارهایی که داد، با سازماندهی ای که کرد، با فداکاری ای که شد، با مجموع عواملی که وجود داشت، این تفکر، یک حکومت و یک نظام شد و به یک نظام سیاسی و نظام زندگی یک امت تبدیل گردید و آن هنگامی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه تشریف آوردند و آن جا را پایگاه خودشان قرار دادند و حکومت اسلامی را در آن جا گستراندند و اسلام از شکل یک نهضت، به شکل یک حکومت تبدیل شد. این، دوره ی دوم بود.
این روند، در ده سالی که نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حیات داشتند و بعد از ایشان، در دوران خلفای چهارگانه و سپس تا زمان امام مجتبی (علیه الصّلاه و السلام) و خلافت آن بزرگوار- که تقریباً شش ماه طول کشید- ادامه پیدا کرد و اسلام به شکل حکومت، ظاهر شد. همه چیز، شکل یک نظام اجتماعی را هم داشت؛ یعنی حکومت و ارتش و کار سیاسی و کار فرهنگی و کار قضایی و تنظیم روابط اقتصادی مردم را هم داشت و قابل بود که گسترش پیدا کند و اگر به همان شکل پیش می رفت، تمام روی زمین را هم می گرفت؛ یعنی اسلام نشان داد که این قابلیت را هم دارد.
در دوران امام حسن علیه السلام، جریان مخالفی آن چنان رشد کرد که توانست به صورت یک مانع ظاهر بشود. البته این جریان مخالف، در زمان امام مجتبی علیه السلام به وجود نیامده بود؛ سالها قبل به وجود آمده بود. اگر کسی بخواهد قدری دور از ملاحظات اعتقادی و صرفاً متکی به شواهد تاریخی حرف بزند، شاید بتواند ادعا کند که این جریان، حتّی در دوران اسلام به وجود نیامده بود؛ بلکه ادامه ای بود از آنچه که در دوران نهضت پیامبر- یعنی دوران مکه- وجود داشت.
بعد از آن که خلافت در زمان عثمان- که از بنی امیه بود- به دست این قوم رسید، ابوسفیان- که در آن وقت، نابینا هم شده بود- با دوستانش دور هم نشسته بودند. پرسید: چه کسانی در جلسه هستند؟ پاسخ شنید که فلانی و فلانی و فلانی. وقتی که خاطر جمع شد همه خودی هستند و آدم بیگانه ای در جلسه نیست، به آن ها خطاب کرد و گفت:«تلقّفنّها تلقّف الکره». یعنی مثل توپ،حکومت را به هم پاس بدهید و نگذارید از دست شما خارج بشود! این قضیه را تواریخ سنی و شیعه نقل کرده اند. اینها مسایل اعتقادی نیست و ما اصلاً از دیدگاه اعتقادی بحث نمی کنیم؛ یعنی من خوش ندارم که مسایل را از آن دیدگاه بررسی کنم؛ بلکه فقط جنبه ی تاریخی آن را مطرح می کنم. البته ابوسفیان در آن وقت، مسلمان بود و اسلام آورده بود؛ منتها اسلام بعد از فتح یا مشرف به فتح. اسلامِ دوران غربت و ضعف نبود، اسلامِ بعد از قدرتِ اسلام بود. این جریان، در زمان امام حسن مجتبی علیه الصلاه و السلام به اوج قدرت خودش رسید و همان جریانی بود که به شکل معاویه بن ابی سفیان، در مقابل امام حسن مجتبی علیه الصلاه و السلام ظاهر شد. این جریان، معارضه را شروع کرد؛ راه را بر حکومت اسلامی- یعنی اسلام به شکل حکومت- برید و قطع کرد و مشکلاتی فراهم نمود؛ تا آن جایی که عملاً مانع از پیشروی آن جریان حکومت اسلامی شد.
موضوعات: "سایر" یا "احساس انتظار" یا "قرآن مجید" یا "تفسیر المیزان" یا "امام (ره) و مقام معظم رهبری" یا "احادیث" یا "مناسبتها" یا "فرزانگان" یا "پلاک" یا "جور واجور" یا "30 یا 30" یا "مشاوره" یا "تکنیکهای موفقیت" یا "ازدواج" یا "همسران و تفاهم خانواده" یا "جوانان و نوجوانان" یا "دعا" یا "ادعیه و زیارات" یا "گالری تصاویر" یا "کتاب" یا "نهج البلاغه" یا "خطبه ها" یا "نامه ها" یا "حکمت ها" یا "زیبایی های اخلاق حجت الاسلام حبیب الله فرحزاد" یا "گردشگری" یا "كمپين" یا "طوفان جاهلیت" یا "نجم ثاقب" یا "شاگردان مکتب امام جعفر صادق (علیه السلام)" یا "رهروان بانوي كرامت" یا "خانواده آسمانی" یا "موضوع انقلاب اسلامی" یا "خاطرات" یا "دانلود" یا "دانلودصوتی" یا "دانلود متن"
شخصیت روحی و اخلاقی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
امام خامنه ای(مدظله العالی):
*نبی مکرم اسلام جدای از خصوصیات معنوی و نورانیت و اتصال به غیب و آن مراتب و درجاتی که امثال بنده از فهمیدن آن ها هم حتّی قاصر هستیم، از لحاظ شخصیت انسانی و بشری، یک انسان فوق العاده، طراز اول و بی نظیر است. شما درباره ی امیرالمؤمنین مطالب زیادی شنیده اید؛ همین قدر کافی است عرض شود که هنر بزرگ امیرالمؤمنین این بود که شاگرد و دنباله رو پیامبر بود. یک شخصیت عظیم، با ظرفیت بی نهایت و با خلق و رفتار و کردار بی نظیر، در صدر سلسله ی انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظف شده ایم که به آن بزرگوار اقتدا کنیم؛ که فرمود:«و لکم فی رسول الله اسوه حسنه». ما باید به پیامبر اقتدا و تأسی کنیم؛ نه فقط در چند رکعت نماز خواندن؛ در رفتارمان، در گفتارمان، در معاشرت و در معامله مان هم باید به او اقتدا کنیم؛ پس باید او را بشناسیم.
*به طور خلاصه اخلاق پیامبر را به«اخلاق شخصی» و «اخلاق حکومتی» تقسیم می کنیم؛ به عنوان یک انسان، خلقیات او؛ و به عنوان یک حاکم، خصوصیات و خلقیات و رفتار او. البته اینها گوشه ای از آن چیزهایی است که در وجود آن بزرگوار بود؛ چندین برابر این خصوصیات برجسته و زیبا در او وجود داشت که من حالا بعضی از آن ها را عرض می کنم. آن بزرگوار، امین، راستگو، رصبور و بردبار بود. جوانمرد بود؛ از ستمدیدگان در همه ی شرایط دفاع می کرد. درستکار بود؛ رفتار او با مردم، بر مبنای صدق و صفا و درستی بود. خوش سخن بود؛ تلخ زبان و گزنده گو نبود. پاکدامن بود؛ در آن محیط فاسد اخلاقی عربستانِ قبل از اسلام، در دوره ی جوانی، آن بزرگوار، معروف به عفت و حیا بود و پاکدامنی او را همه قبول داشتند؛ آلوده نشد. اهل نظافت و تمیزی ظاهر بود؛ لباس، نظیف؛ سر و صورت، نظیف؛ رفتار، رفتار با نظافت. شجاع بود و هیچ جبهه ی عظیمی از دشمن، او را متزلزل و ترسان نمی کرد. صریح بود؛ سخن خود را با صراحت و صدق بیان می کرد. در زندگی، زهد و پارسایی پیشه ی او بود. بخشنده بود؛ هم بخشنده ی مال، هم بخشنده ی انتقام؛ یعنی انتقام نمی گرفت؛ گذشت و اغماض می کرد. بسیار باادب بود؛ هرگز پای خود را پیش کسی دراز نکرد؛ هرگز به کسی اهانت نکرد. بسیار باحیا بود. وقتی کسی او را بر چیزی که او به جا می دانست، ملامت می کرد- که در تاریخ نمونه هایی وجود دارد- از شرم و حیا سرش را به زیر می انداخت. بسیار مهربان و پرگذشت و فروتن و اهل عبادت بود. در تمام زندگی آن بزرگوار، از دوران نوجوانی تا هنگام وفات در شصت و سه سالگی، این خصوصیات را در وجود آن حضرت می شد دید.
امام خامنه ای مدظله العالی
نظامی که پیغمبر ساخت، شاخص های گوناگونی دارد که در بین آن ها هفت شاخص از همه مهم تر و برجسته تر است:
شاخص اول، ایمان و معنویت است. انگیزه و موتور پیش برنده ی حقیقی در نظام نبوی، ایمانی است که از سرچشمه ی دل و فکر مردم می جوشد و دست و بازو و پا و وجود آن ها را در جهت صحیح به حرکت در می آورد. پس شاخص اول، دمیدن و تقویت روح ایمان و معنویت و دادن اعتقاد و اندیشه ی درست به افراد است، که پیغمبر این را از مکه شروع کرد و در مدینه پرچمش را با قدرت بالا برد.
شاخص دوم، قسط و عدل است. اساس کار بر عدالت و قسط و رساندن هر حقی به حقدار- بدون هیچ ملاحظه- است.
شاخص سوم ،علم و معرفت است. در نظام نبوی، پایه همه چیز، دانستن و شناختن و آگاهی و بیداری است؛ کسی را کورکورانه به سمتی حرکت نمی دهند؛ مردم را با آگاهی و معرفت و قدرتِ تشخیص، به نیروی فعال- نه نیروی منفعل- بدل می کنند.
شاخص چهارم، صفا و اخوت است. در نظام نبوی، درگیری های برخاسته ی از انگیزه های خرافی، شخصی، سودطلبی و منفعت طلبی مبغوض است و با آن مبارزه می شود؛ فضا، فضای صمیمیت و اخوت و برادری و همدلی است.
شاخص پنجم، صلاح اخلاقی و رفتاری است. انسان ها را تزکیه و از مفاسد و رذایل اخلاقی، پیراسته و پاک می کند؛ انسانِ بااخلاق و مزکی می سازد؛ «و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه». تزکیه، یکی از آن پایه های اصلی است؛ یعنی پیغمبر روی یکایک افراد کار تربیتی و انسان سازی می کرد.
شاخص ششم، اقتدار و عزت است. جامعه و نظام نبوی، تو سری خور، وابسته، دنباله رو و دست حاجت به سوی این و آن دراز کن نیست؛ عزیز و مقتدر و تصمیم گیر است؛ صلاح خود را که شناخت، برای تأمین آن تلاش می کند و کار خود را پیش می برد.
شاخص هفتم، کار و حرکت و پیشرفتِ دائمی است. توقف در نظام نبوی وجود ندارد؛ به طور مرتب، حرکت، کار و پیشرفت است. اتفاق نمی افتد که یک زمان بگویند: دیگر تمام شد؛ حالا بنشینیم استراحت کنیم! این وجود ندارد. البته این کار، کارِ لذت آور و شادی بخشی است؛ کار خستگی آور و کسل کننده و ملول کننده و به تعجب آورنده ای نیست؛ کاری است که به انسان نشاط و نیرو و شوق می دهد.
امام خامنه ای مدظله العالی
دانشگاه و حوزه باید از تجربیات علمی و درسی یکدیگر استفاده کنند، و این همکاری و وحدت نظر باید ناظر به تکمیل زندگی مردم باشد*
طلاب و دانشجویان با یکدیگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بیگانگی نکنند*
از خداوند متعال برای ارواح طیبه ی آن انسان های شایسته ای که موضوع نزدیکی و اتحاد دانشگاه و حوزه ی روحانیت را مطرح کردند و بعضی در این راه، شربت شهادت هم نوشیدند،- مخصوصاً مرحوم شهید مفتح و شهید مطهری و از این قبیل بزرگمردان- از خداوند، علو درجات مسئلت می کنم*
تصادفی هم نیست که روز اتحاد دانشجو و روحانی، یا حوزه و دانشگاه، روز شهادت ایشان(شهید مفتح) قرار داده شد، چون انصافاً حلقه ی وصلی بود که متناسب با چنین خصوصیتی بود*
در نظام اسلامی، علم و دین، پا به پا باید حرکت کند. وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی این*
اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبین باشند و به هم کمک بکنند و با یکدیگر همکاری نمایند، دو شعبه از یک مؤسسه ی علم و دین هستند*
به دانشگاهیان و روحانیون و جوانان تیزهوش توصیه می کنم که رشته ی علم- چه حوزه و چه دانشگاه- و اتحاد بین این دو منبع را همچنان مستحکم نگه دارند*
چه وابستگان به دانشگاه ها، چه وابستگان به حوزه های علمیه و چه دیگران باید بدانند که امروز، دشمن، بیشترین همت خود را روی تهاجم فرهنگی گذاشته است*
وحدت حوزه و دانشگاه، یعنی وحدت در هدف*
اسلام و انقلاب را باید زنده داشت و در راه آن تلاش کرد و ریشه های آن را عمیق نمود. برای این کار، مهم ترین نقطه، حوزه و دانشگاه است*
انقلاب اسلامی، به وسیله ی روحانیت و به پشتیبانی جوان های حوزه و دانشگاه پیش رفت*
منشور عفت از منظر حضرت فاطمه سلام الله علیها
حضرت علی علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: بهترین چیز برای زن ها چیست؟ ما جواب ندادیم و پراکنده شدیم. من نزد فاطمه سلام الله علیها آمدم. سخن پیامبر را برای ایشان نقل کردم. فاطمه سلام الله علیها فرمود:«خَیرٌ لِلنِّساءِ أَن لا یَرَینَ الرِّجالَ وَ لا یَرَاهُنَّ الرِّجَال»؛ بهترین چیز برای زن ها این است که مردهای نامحرم را نبینند و مردها هم آن ها را نبینند.
حضرت علی علیه السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برگشت و گفت: یا رسول الله شما از ما پرسیدید: چه چیز برای زن ها بهتر است؟ بهترین چیز برای زن ها این است که مردها را نبینند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: این سخن حکیمانه از کیست؟ عرض کردم: از فاطمه سلام الله علیها. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با خوشحالی فرمود:«فاطمه پاره تن من است.»
پاداش نماز جماعت
روایت: قالَ رَسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم: مَن أَدرَکَ الصَّلاه أَربَعینَ یَوماً فِی الجَماعَهِ، کُتِبَ لَهُ بَرائَهٌ مِنَ النّارِ.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس چهل روز در نماز جماعت حضور یابد، نامه ی برائت از آتش دوزخ را برایش می نویسند.
حکایت: مردی نابینا بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد و گفت: ای رسول خدا! من مردی نابینایم، گاهی صدای اذان را می شنوم و می خواهم برای نماز جماعت به مسجد روم، ولی به تنهایی نمی توانم و کسی را نیز نمی یابم تا مرا برای رفتن به مسجد و حضور در نماز جماعت یاری دهد، چه کنم؟
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
شَدّ مِن مَنزِلِکَ إِلی المَسجِدِ حَبلاً وَ احضَرِ الجَماعَهَ.
ریسمانی از خانه ات تا مسجد بکش و بدان وسیله در نماز جماعت حاضر شو!
حکایت: روزی عبدالله بن مسعود برای شرکت در نماز جماعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، به مسجد شتافت، ولی به تکبیر اول نماز جماعت نرسید. برای جبران ثواب فوت شده، بنده ای در راه خدا آزاد کرد. آن گاه نزد حضرت رفت و گفت:
ای رسول خدا! من به تکبیر اول نماز جماعت نرسیدم و برای جبرانش، بنده ای آزاد کردم. آیا با این کار، پاداش تکبیر قضا شده را به دست خواهم آورد؟
در پاسخ فرمود: خیر!
ابن مسعود گفت: بنده ای دیگر آزاد می کنم، آیا به ثواب آن خواهم رسید؟ فرمود: نه!
باز پرسید: یک بنده ی دیگر آزاد می کنم، آیا به ثواب فوت شده خواهم رسید؟
فرمود: نه، ای ابن مسعود! اگر آن چه در زمین است، در راه خدا انفاق کنی، به ثواب آن چه از تو فوت شده، نخواهی رسید!
حکایت: نخستین نماز جماعت: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با امیر مؤمنان علیه السلام در حال نماز بود که ابوطالب و جعفر بر او گذشتند. ابوطالب، به جعفر گفت: پسرم! کنار پسر عمویت نماز بخوان!
چون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حضور جعفر را در کنار خود حس کرد، برای امامت نماز، اندکی به پیش رفت و ابوطالب، با خوشحالی بازگشت.
این نخستین نمازی بود که به جماعت خوانده شد.
حکایت: امام باقر علیه السلام فرمود: مردی به نام جُهنِیّ، حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید و گفت: ای رسول خدا! من در صحرا با زن و فرزندان و خدمتکارانم زندگی می کنم. هنگام نماز، اذان می گویم و می ایستم و با آنان نماز می گذارم. آیا نماز ما جماعت است؟
فرمود: آری.
پرسید: ای رسول خدا! گاهی اوقات خدمتکارانم، در پی آوردن آب می روند. من می مانم و همسر و فرزندانم. هنگام نماز، اذان می گویم و می ایستم و با آنان نماز می گذارم. آیا نماز ما جماعت به حساب می آید؟
فرمود: آری.
گفت: ای رسول خدا! گاهی اوقات، فرزندانم در پی گلّه می روند و من و همسرم تنها می مانیم. هنگام نماز، اذان می گویم و می ایستم و با او نماز می گذارم. آیا جماعت حساب می شود؟ فرمود: آری.
عرض کرد: ای رسول خدا! گاهی زن نیز در پی کارهایش می رود و من تنها می مانم. اذان می گویم و می ایستم و نماز می خوانم. آیا نماز من، جماعت است؟ فرمود: نَعَم، المُؤمِنُ وَحدَهُ جَمَاعَهٌ؛ آری، مؤمن به تنهایی نیز جماعت است.
نماز، حکایت ها و روایت ها/ محمدعلی کریمی نیا
ذکر قلب و ذکر لسان
«ذکر» دارای دو معنی است: اول، تلفظ کردن و به زبان آوردن چیزی است. دوم، حاضر ساختن چیزی در ذهن به طوری که از صفحه خاطر غایب نشود.
در روایات اولیای اسلام، کلمه«ذکر» به هر دو معنی در مورد یاد باری تعالی آمده است، ولی ذکر قلب بالاتر از ذکر زبان است، زیرا ذکر قلب است که می تواند افراد را به راه طاعت الهی سوق دهد و از معصیت بازدارد.
امام صادق علیه السلام فرمود: از شدیدترین فرایض خداوند بر مردم، یکی انصاف دادن از ناحیه خودت نسبت به دیگران، دوم تعاون برادر مسلم در مالت و سوم بسیار در یاد خدا بودن. سپس فرمود: مرادم از«یاد خداوند» ذکر به زبان نیست، با آن که به زبان یاد خدا بودن ذکر است، بلکه مرادم از ذکر خداوند، در زمینه حلال و حرام الهی است، اگر چیزی طاعت است، عمل کند و اگر معصیت است، ترک گوید.
ذکر قلبی نیز به اعتبار آثار و نتایج مفیدی که از خود به جای می گذارد، ارزش های معنوی متفاوت دارد. مهم ترین اثر ذکر قلبی آن است که بتواند انسان را از گناه منصرف کند و سد راه هوی و شهوات نفسانی شود.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ذکر حضرت باری تعالی دو قسم است: یکی ذکر خداوند است در موقع مصیبت و برتر از آن ذکر خداوند است در مورد محرمات الهی که بتواند یاد خدا، آدمی را از گناه بازدارد.
حب مال و علاقه به تکثیر ثروت از جمله اموری است که می تواند در زمینه تجارت و داد و ستد، آدمی را از مسیر پاکی و درستکاری منحرف کند و به اعمال خائنانه و خلاف انصاف و انسانیت وادار سازد. سودجویی قادر است انسان عاشق مال را از طرفی چنان مجذوب کند که از اطاعت الهی و ادای فرایض یومیه بازماند، متوجه نشود که وقت نماز رسیده و باید امر الهی را اجابت کند یا اگر متوجه شود، جاذبه مال نگذارد از جای برخیزد و به ندای پروردگار لبیک گوید و از طرف دیگر برای نیل به منافع بیشتر، در انجام معاملات به انواع گناهان از قبیل ربا و خیانت، تقلب و دروغ، اغفال مشتری و قسمت های خلاف واقع، احتکار و کم فروشی و دیگر اعمالی از این قبیل دست بزند و راه فساد و تباهی را در پیش گیرد. بازرگانان و پیشه ورانی که مؤمن واقعی هستند و همواره دل شان در یاد خداوند است، از این قبیل خطرات و آلودگی ها مصون و محفوظ هستند. قرآن شریف درباره اینان فرموده: «رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله»(نور، 37) مردان باایمانی که از خلق و خوی مردانگی برخوردارند، تجارت و داد و ستد، آنان را از یاد خداوند غافل نمی نماید و به انحراف گرایش نمی کند، اوامر الهی را اطاعت می کنند و از منهیاتش اجتناب می نمایند و عمر را به پاکدامنی و درستکاری می گذرانند.
ثمرات ذکر الهی
امام علی علیه السلام فرمود: « من عمر قلبه بدوام الذکر حسنت افعاله فی السر و الجهر؛ کسی که دل خود را با یاد دائمی خداوند آباد کند، کارهایش در پنهان و آشکار نیکو خواهد بود».
خداوند در قرآن شریف به پیغمبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم دستور داده: «و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه»(اعراف،205)؛ در اعماق قلبت با حال تذلل و تضرع آمیخته به خوف، در یاد پروردگارت باش».
گر چه مخاطب آیه، رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است، ولی این دستور آموزشی است به تمام اهل ایمان، زیرا کسی که در دل، خداوند را با یاد دارد،از خلوص واقعی برخوردار است، اما ذکر به زبان ممکن است در پاره ای از مواقع رنگ ریا به خود بگیرد. علاوه بر این، ذکر قلب است که اعمال بدن را اصلاح می کند و آنها را به مسیر صحیح که مرضی باری تعالی است، هدایت می نماید. جالب آن که به موجب بعضی از روایات که ذیل این آیه آمده، پاداش ذکر قلب آن قدر بزرگ است که جز ذات اقدس الهی کسی نمی داند.
«زراره» که از اصحاب امام باقر و امام صادق علیهم السلام بود، از یکی از آن دو امام حدیث نموده که فرمود: ملک مأمور ثبت اعمال مردم نمی نویسد مگر آن را که خودش شنیده است و خداوند در قرآن شریف فرموده است: «پروردگارت را در دل یاد کن به حال تضرع و ترس.»
امام علیه السلام فرمود: عظمت ثواب این ذکر را که بنده در نفس خود انجام داده است، جز خداوند کسی نمی داند.
به یاد حضرت حق بودن در قلب، ضامن حُسن اجرای احکام الهی است. کسی که همواره دلش به یاد خداوند باشد و خویشتن را در حضور مقدس او احساس کند، هرگز فکر مخالفتش را در سر نمی پرورد و مطیع بی قید و شرط ذات اقدس او خواهد بود. البته این موفقیت عظیم نصیب اولیای بزرگ الهی است، اما افراد عادی که به خداوند ایمان دارند ولی به یاد دائمی او موفق نیستند، باید مراقبت کنند، در مواقعی که می خواهند قدمی بردارند و حقوق دیگران به آن ها وابستگی دارد، حتماً به یاد خدا باشند تا در پناه او از خطا و تضییع حقوق این و آن مصون بمانند.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: به یاد خداوند باش در کنار تصمیمت، وقتی همت می گماری و در کنار زبانت، وقتی حکم می کنی و در کنار دستت، موقعی که تقسیم می نمایی.
امام باقر علیه السلام فرمود: مؤمن پیوسته در نماز است؛ مادامی که دلش در یاد حضرت باری تعالی است، ایستاده باشد یا نشسته یا در حال درازکش. خداوند در قرآن شریف فرمود: آنان که به یاد او هستند در حال قیام و قعود یا موقعی که به پهلو دراز کشیده اند، اینان در آفرینش آسمان ها و زمین فکر می کنند و می گویند: پروردگارا! این جهان را بیهوده نیافریده ای، تو پاک و منزهی، ما را از آتش رهایی بخش.
کسی که همواره در یاد خداوند است، فکر بد در سر نمی پرورد و تحت تأثیر وسوسه های شیطانی و تلقین های خائنانه قرار نمی گیرد، او در پرتو ذکر خداوند، ضمیری روشن و بصیرتی واقع بین دارد، هرگز صراط مستقیم الهی را در شئون مختلف زندگی ترک نمی گوید.
هفته نامه صبح صادق/ شماره528
بهترین اقسام ایمان
بهترین کارها دوستی و دشمنی در راه خداست-
بهترین اقسام ایمان آن است که
بدانی هر جا هستی خدا با توست…-
برای خدا دوست بداری و برای خدا دشمن بداری-
آن چه برای خود می خواهی برای مردم بخواهی-
آن چه برای خود نمی خواهی برای دیگران نخواهی-
سخن نیک بگویی یا خاموش مانی-
بهترین خصال ایمان، صبر و گذشت است-
بهترین صدقه ها، نگهداری زبان است-
بهترین کارها آن است که دوامش بیشتر است اگر چه اندک باشد-
از همه مؤمنان اسلام، آن کس بهتر است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند-
و از همه مؤمنان، ایمان آن کس بهتر است که اخلاق وی نیک تر است-
منبع: نهج الفصاحه، مجموعه کلمات قصار حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با ترجمه فارسی، ص233
چند توصیه عملیاتی درباره ی نماز در بیانات رهبر معظم انقلاب
در کتاب های معارف دانشگاه ها و کتب درسی دوره های پیش از دانشگاه و جزوه های کوچک و قابل فهم همه، سخنان نغز و پرمغز و مضمون های تازه ی فراوان در این باره{نماز} وارد شود-
احکام فقهی نماز به صورت آسان و روان منتشر شود، و جزوه ها و نوارهای صوتی و تصویری مناسب برای فرستادن به میان ملتهای دیگر، آماده گردد-
اذان از حنجره ی اشخاص خوش صدا در همه جا پخش شود و هیچ شهر و محله ای محروم از آهنگ اذان نماند-
مساجد، به شکل شایسته غبارروبی شود و خدمت به مسجد، کاری مردمی و همگانی شمرده شود-
نماز صبح در مساجد اقامه شود-
نمازهای جمعه در هر شهر با شرکت فرزانگان و اصحاب معرفت در ستادهای آن، پربارتر گردد-
مدیران دستگاه های اداری و دولتی، خود متصدی اقامه ی نماز در آن دستگاه ها شوند-
در سربازخانه ها آموزش نماز و عمل به آن، از آنچه هست، جدی تر گرفته شود-
در میان جاده های بیابانی، مسجد به قدر کافی ساخته شود و در شهرهای سر راه در همه ی بیست و چهار ساعت، مسجد باز و آماده وجود داشته باشد-
در شهرها و شهرک هایی که تازه ساخته می شود، مسجد جامع، نخستین بنا و مرکز حقیقی شهر قرار گرفته و ساخته شود-
در همه اجتماعات با فرا رسیدن وقت نماز، نماز به پا داشته شود و اجتماعاتی که به خاطر انبوهی آن یا به هر جهت دیگر قادر به این کار نیستند، برنامه ی زمانبندی آنها جوری تنظیم شود که با وقت نماز تصادف پیدا نکند-
اهمیت و جایگاه تبلیغ
هشدار، یک امر غریزی در میان انسان ها و بسیاری از حیوانات است که وقتی احساس خطر می کنند، سایرین را با خبر کرده و هشدار می دهند. خداوند در قرآن به نمونه هایی از این هشدارها در بین حیوانات اشاره فرموده است، از جمله:
به هنگام عبور لشکر سلیمان، یکی از مورچه ها به سایر مورچگان هشدار می دهد که به لانه های خود برگردند. و هنگامی که هدهد از خورشید پرستی مردم منطقه ی سبأ مطلع شد، آن را به حضرت سلیمان علیه السلام خبر می دهد.
خداوند از همان ابتدای آفرینش، انسان های شایسته ای را برای ارشاد و هدایت انسان مأموریت داده است تا نسبت به خطراتی که در مسیر رسیدن به کمال و هدف اصلی آفرینش، انسان را تهدید می کند، او را هشدار دهند.
«و ان من اُمّه الّا خلا فیها نذیر؛ هیچ قومی بدون هشدار دهنده نبوده است.»
و در آیه ی دیگر می فرماید:
«فلو لا نفر من کلّ فرقه منهم طائفه لیتفقّهوا فی الدّین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلّهم یحذرون؛ پس چرا از هر گروهی از ایشان(مؤمنین) دسته ای کوچ نمی کنند تا در دین فقیه شوند و هنگامی که به سوی قوم خویش بازگشتند، آنان را بیم دهند تا شاید آنان(از گناه و طغیان) پرهیز کنند.»
پس باید از هر منطقه ای، افرادی برای شناخت اسلام به مراکز علمی بروند و پس از آموختن برگشته تا در همه مناطق عالم دینی به مقدار لازم وجود داشته باشد. بنابراین برای طلّاب حوزه ها، دو هجرت لازم است: یکی از شهرها به سوی حوزه ها، یکی از حوزه ها به سوی شهرها.
خداوند در خطابی دیگر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:
«انّا ارسلناک شاهداً و مبشّراً و نذیراً و داعیاً الی الله بإذنه و سراجاً منیراً؛ ما تو را به عنوان گواه و بشارت دهنده و انذار کننده فرستادیم. و تو را دعوت کننده به سوی الله به فرمان او قرار دادیم. و(تو را) چراغ روشنی بخش(برای جامعه و مردم قرار دادیم).»
و در زیارتنامه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می خوانیم:
«السلام علیک یا مبلّغاً عن الله؛ سلام بر تو ای مبلّغ خداوند!»
هدایت، به معنای به ثمر رسیدن همه نعمت های الهی است که با تلاش مبلّغ دین انجام می شود. و اگر او به وظایف خود عمل کند، مرتبه ای نیکو و والا را از آنِ خود نموده است، چرا که قرآن در این باره می فرماید:
«و مَن احسن قولاً ممّن دعا الی الله و عمل صالحاً؛ و گفتار چه کسی بهتر است از آن کس که دعوت به سوی خدا می کند و عمل صالح انجام می دهد.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آستانه ی سفر تبلیغی حضرت علی علیه السلام به یمن به او می فرماید:
«لان یَهدی الله علی یدیک رجلاً خیر لک مما طلعت علیه الشمس؛ اگر یک نفر به دست تو هدایت شود، از آن چه خورشید بر آن می تابد، بهتر است.»
لذا طلّاب محترم حوزه هابه این نکته باید توجه داشته باشند که اگر«طلب علم» یک ارزش است و «علم»، «درجه» و برتری است، مسئولیت نشر و تبلیغ و هدایت نیز ارزشمند و سنگین است. چرا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم همواره پس از هر نماز دعا می کرد:
«اللّهمّ انّی أعوذ بک من علم لا ینفع؛ خداوندا! به تو پناه می برم از علمی که(به جامعه و امّت اسلامی) نفع نرساند.»