وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
درباره تقوا و كوشش در عمل
فَاِنَّ تَقْوَى اللّهِ مِفْتاحُ سَداد، وَ ذَخيرَةُ مَعاد، وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِّ
قطعاً تقواى الهى كليد درستى، و اندوخته قيامت، و رهايى از سلطه هر
مَلَكَة، وَ نَجاةٌ مِنْ كُلِّ هَلَكَة، بِها يَنْجَحُ الطّالِبُ،
سلطه گر، و نجات از هر هلاكتى است، خواهنده به كمك تقوا به مرادش مى رسد،
وَ يَنْجُو الْهارِبُ، وَ تُنالُ الرَّغائِبُ. فَاعْمَلُوا
و گريزان(از جهنّم) بهوسيله تقوا نجات پيدا مى كند، و طالب مشتاق به آنچه كه رغبت دارد مى رسد. پس عمل كنيد
وَ الْعَمَلُ يُرْفَعُ، وَ التَّوْبَةُ تَنْفَعُ، وَالدُّعاءُ يُسْمَعُ، وَالْحالُ هادِئَةٌ،
حالى كه عمل به جانب حق بالا مى رود، و توبه سود مى دهد، و دعا مستجاب مى شود، و زمانْ زمان آرامش،
وَ الاَْقْلامُ جارِيَةٌ; وَ بادِرُوا بِالاَْعْمالِ عُمُراً ناكِساً،
و قلم كاتبان عمل در كار است، و به بندگى و طاعت بشتابيد پيش از آنكه جوانى به پيرى رسد،
اَوْ مَرَضاً حابِساً، اَوْ مَوْتاً خالِساً، فَاِنَّ الْمَوْتَ هادِمُ لَذّاتِكُمْ،
و بيمارى شما را از كار بيندازد، يا مرگ شما را بربايد، كه مرگ نابودكننده لذّتها،
وَ مُكَدِّرُ شَهَواتِكُمْ، وَ مُباعِدُ طِيّاتِكُمْ، زائِرٌ غَيْرُ مَحْبُوب، وَ قِرْنٌ
و تيره كننده خوشيها، و دوركننده اهداف است، ديداركننده اى است نامحبوب، مبارزى است
غَيْرُ مَغْلُوب، وَ واتِرٌ غَيْرُ مَطْلُوب، قَدْ اَعْلَقَتْكُمْ حَبائِلُهُ، وَ تَكَنَّفَتْكُمْ
مغلوب ناشدنى، جنايتكارى است غيرقابل انتقام، دامهايش به شما درآويخته، بلاهايش به شما
غَوائِلُهُ، وَ اَقْصَدَتْكُمْ مَعابِلُهُ، وَ عَظُمَتْ فيكُمْ سَطْوَتُهُ، وَ تَتابَعَتْ
احاطه كرده، پيكانهايش شما را هدف قرار داده، قهرش درباره شما بزرگ، جور و زحمتش
عَلَيْكُمْ عَدْوَتُهُ، وَ قَلَّتْ عَنْكُمْ نَبْوَتُهُ. فَيُوشِكُ اَنْ تَغْشاكُمْ دَواجى
بر شما پى درپى است، و كم است كه ضربتش بر شما وارد نشود. نزديك است ابرهاى تاريكش بر شما
ظُلَلِهِ، وَاحْتِدامُ عِلَلِهِ، وَ حَنادِسُ غَمَراتِهِ، وَ غَواشى
سايه اندازد، و آتش بلاهايش زبانه كشد، و تاريكى هاى شدائدش از راه برسد، و بيهوشى هاى ناشى از
سَكَراتِهِ، وَ اَليمُ اِزْهاقِهِ، وَدُجُوُّ اَطْباقِهِ، وَ جُشُوبَةُ مَذاقِهِ.
حالت احتضار، و درد خروج روح، و تاريكى هاى تو در تو، و تلخى چشيدن شربتش شما را فرا گيرد.
فَكَاَنْ قَدْ اَتاكُمْ بَغْتَةً فَاَسْكَتَ نَجِيَّكُمْ، وَ فَرَّقَ نَدِيَّكُمْ،
جنان است كه سرزده بر شما وارد گشتهو شما را از گفتن سخن آهسته خاموش نموده، و مشاورينتان را پراكنده كرده،
وَ عَفّى آثارَكُمْ، وَ عَطَّلَ دِيارَكُمْ، وَ بَعَثَ وُرّاثَكُمْ
و آثارتان را به نابودى كشيده، و شهرهايتان را معطل و خالى گذاشته، و وارثان شما را تحريك نموده
يَقْتَسِمُونَ تُراثَكُمْ ، بَيْنَ حَميم خاصّ
تا ارث به جا گذاشته را تقسيم كنند، گروهى از اين وارثان خويشان خاص هستند كه در وقت مردن شما
لَمْ يَنْفَعْ ، وَ قَريب مَحْزُون لَمْ يَمْنَعْ ، وَ آخَرَ شامِت
سودى به حالتان ندارند، و برخى نزديكان غمگينند كه نمى توانند مانع مردن شما شوند، وديگرى شماتت كننده اى
لَــمْ يَــجْــزَعْ .
است كه از مرگ شما غصه به خود راه نمى دهد.
فَعَلَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَالاِْجْتِهادِ، وَالتَّاَهُّبِ وَالاِْسْتِعْدادِ، وَالتَّزَوُّدِ
پس بر شما باد به سعى و كوشش، و توشه برگرفتن و آماده شدن، و فراهم كردن زاد و توشه در
فى مَنْزِلِ الزّادِ. وَ لا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا كَما غَرَّتْ مَنْ كانَ قَبْلَكُمْ
منزلى كه زاد و توشه فراهم است. دنيا شما را نفريبد چنانكه پيشينيان شما از امتهاى گذشته و
مِنَ الاُْمَمِ الْماضِيَةِ، وَالْقُرُونِ الْخالِيَةِ، الَّذينَ احْتَلَبُوا دِرَّتَها،
مردمان درگذشته را فريفت ، آنان كه از دنيا شير فراوان دوشيدند،
وَ اَصابُوا غِرَّتَها، وَ اَفْنَوْا عِدَّتَها، وَاَخْلَقُوا جِدَّتَها. اَصْبَحَتْ
و دچار غفلت و فريب آن شدند، زمان را بيهوده سپرى كردند، تازه آن را كهنه نمودند، اما
مَساكِنُهُمْ اَجْداثاً، وَ اَمْوالُهُمْ ميراثاً، لايَعْرِفُونَ مَنْ اَتاهُمْ،
مساكن آنان گورستان، و اموالشان ارث ديگران شد، كسى را كه نزد آنان رود نمى شناسند،
وَ لايَحْفِلُونَ مَنْ بَكاهُمْ، وَ لايُجيبُونَ مَنْ دَعاهُمْ.
و به گريه آنان كه بر آنان بگريند اهميتى نمى دهند، و كسى را كه آنان را صدا بزند جواب نمى دهند.
فَاحْذَرُوا الدُّنْيا فَاِنَّها غَدّارَةٌ، غَرّارَةٌ خَدُوعٌ، مُعْطِيَةٌ مَنُوعٌ،
از دنيا برحذر باشيد كه به شدّت غدّار و فريبنده و مكّار است، اندك مى بخشد و سخت منع مى كند،
مُلْبِسَةٌ نَزُوعٌ، لايَدُومُ رَخاؤُها، وَ لا يَنْقَضى عَناؤُها،
جامه سلامت مى پوشاند و به زور و جبر برهنه مى كند، راحتش دائم نيست، رنجش را پايان نمى باشد،
وَ لايَرْكُـدُ بَلاؤُها .
و بلا و سختى اش آرام نگيرد.
مِنْها فى صِفَةِ الزُّهّادِ
از اين خطبه است در توصيف زاهدان
كانُوا قَوْماً مَنْ اَهْلِ الدُّنْيا وَ لَيْسُوا مِنْ اَهْلِها، فَكانُوا فيها كَمَنْ
مردمى از اهل دنيا بودند ولى دلبسته آن نبودند، در دنيا بودند مانند كسى كه
لَيْسَ مِنْها، عَمِلُوا فيها بِما يُبْصِرُونَ، وَ بادَرُوا فيها ما يَحْذَرُونَ.
اهل آن نيست، به آنچه كه بصيرت داشتند عمل كردند، و به دفع آنچه از آن حذر داشتند شتافتند.
تَقَلَّبُ اَبْدانُهُمْ بَيْنَ ظَهْرانَىْ اَهْلِ الاْخِرَةِ، يَرَوْنَ اَهْلَ الدُّنْيا يُعْظِمُونَ
در ميان اهل آخرت مى گشتند، اهل دنيا را چنان مى ديدند كه مرگ بدنهايشان را
مَوْتَ اَجْسادِهِمْ، وَ هُمْ اَشَدُّ اِعْظاماً لِمَوْتِ قُلُوبِ اَحْيائِهِمْ.
بـزرگ مى شـمارند، اما آنان مرگ قلب هاى زنـدگان را بزرگتر مى دانستند.