با تاملی در آیات می توان دریافت:
1ـ تحقیر و پست شمردنِ دختر، فكر جاهلى و خرافى است. «إِذا بُشِّرَ … بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ»
2ـ با آنكه اصلِ تولد فرزند، بشارت است، امّا خرافات، بشارت را مایه ذلّت مى شمرد. «بُشِّرَ … ظَلَّ وَجْهُهُ»
3ـ فرو خوردن خشم و غضبى كه همراه آن سیاه شدن و برافروخته شدن چهره باشد، ارزشى ندارد. «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِیمٌ» (آنهم خشمى كه بر اثر یك عقیدهى خرافى باشد)
4ـ خرافات و عقاید باطل، مایهى تهدید خانوادههاست. «ظَلَّ وَجْهُهُ … یَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ»
5ـ گاهى بزرگترین جنایتها، زیر پوشش مقدّسترین شعارها صورت مىگیرد. «أَ یُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ» (بهنام حفظ آبرو، فرزندش را زنده به گور مىكند)
6ـ ادیان آسمانى، عقاید خرافى را در مورد دختر و زن، محكوم مى كنند. «ساءَ ما یَحْكُمُونَ»
و اما نقش اسلام در احیاى ارزش مقام زن
تحقیر و در هم شكستن شخصیت زن، تنها در میان عرب جاهلى نبود، بلكه در میان اقوام دیگر و حتى شاید متمدنترین ملل آن زمان نیز، زن شخصیتى ناچیز داشت، و غالبا با او به صورت یك كالا و نه یك انسان رفتار مى شد، ولى مسلما عرب جاهلى این تحقیر را در اشكال زنندهتر و وحشتناكترى انجام مى داد. تا آنجا كه اصلا نسب را به مرد مربوط مى دانست و مادر را تنها ظرفى براى نگاهدارى و پرورش جنین، محسوب مى كرد!
آنها براى زن حقى در ارث قائل نبودند و براى تعدد زوجات حد و مرزى قائل نمى شدند، به سادگى خوردن آب، ازدواج مى كردند و به آسانى آنها را طلاق مى دادند.
ولى اسلام ظهور كرد و با این خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگید، مخصوصا تولد دختر را كه ننگ مى دانستند در احادیث اسلامى به عنوان گشوده شدن ناودانى از رحمت خدا به خانواده، معرفى كرد.
و خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن قدر به دخترش بانوى اسلام فاطمه زهرا (علیه السلام) احترام مى گذاشت كه مردم تعجب مىكردند، با تمام مقامى كه داشت، دست دخترش را مي بوسید، و به هنگام مراجعت از سفر نخستین كسى را كه دیدار مى كرد، دخترش فاطمه(علیهاالسلام) بود، و به عكس هنگامى كه مى خواست به سفر برود آخرین خانهاى را كه خدا حافظى مى كرد، باز خانه فاطمه (علیهاالسلام) بود. «و خداوند نیز نسل پیامبر(صلی الله علیه و آله) را از دخترش فاطمه زهرا (س) قرار داد.»
در حدیثى مى خوانیم كه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) خبر دادند خدا به او دخترى داده است، ناگهان حضرت به صورت یارانش نگاهی كرد، دید آثار ناخشنودى در آنها نمایان گشت! (گویى هنوز رسوبات افكار جاهلى از مغز آنها بر چیده نشده) پیامبر (صلی الله علیه و آله) فورا فرمودند: ” این چه حالتى است كه در شما مى بینم؟! خداوند گلى به من داده آن را مى بویم، و اگر غم روزى او را مى خورید، روزیش با خدا است.” (وسائل الشیعه، ج 15، ص 102)
در حدیث دیگرى از پیامبر (صلی الله علیه و آله) مى خوانیم كه فرمودند:
” چه فرزند خوبى است دختر! هم پر محبت است، هم كمك كار، هم مونس است و هم پاك و پاك كننده.” (وسائل الشیعه، ج 15، ص 100)
و نیز در حدیث دیگرى از پیامبر(صلی الله علیه و آله) مى خوانیم:
كسى كه بازار مى رود و تحفهاى براى خانواده خود مى خرد همچون كسى است كه مى خواهد به نیازمندان كمك كند (یعنی همان پاداش را دارد) و هنگامى كه مى خواهد تحفه را تقسیم كند اول به دختر و بعد به پسر بدهد، چرا كه هر كس دخترش را شاد و مسرور كند چنان است كه گویى كسى از فرزندان اسماعیل(علیه السلام) را آزاد كرده باشد."(مكارم الاخلاق، ص 54)
اسلام ظهور كرد و با این خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگید، مخصوصا تولد دختر را كه ننگ مى دانستند در احادیث اسلامى به عنوان گشوده شدن ناودانى از رحمت خدا به خانواده، معرفى كرد.
و خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) آن قدر به دخترش بانوى اسلام فاطمه زهرا (علیه السلام) احترام مى گذاشت كه مردم تعجب مى كردند، با تمام مقامى كه داشت، دست دخترش را مى بوسید، و به هنگام مراجعت از سفر نخستین كسى را كه دیدار مى كرد، دخترش فاطمه(علیهاالسلام) بود
امام صادق(علیه السلام) به مردى كه از تولد دخترش ناراحت بود فرمود: آیا تو بهتر مى دانى یا خدا؟ گفت: خدا، امام فرمود: خداوند نیز آنچه را براى تو بهتر بوده انتخاب كرده و به تو دختر داده است. (وسائل، ج 15، ص 103)
در حقیقت این احترام به شخصیت زن در اسلام سبب آزادى او در جامعه و پایان دادن به دوران بردگى زنان است.
با همه اینها از این واقعیت نمى توان به آسانى گذشت كه با نهایت تاسف هنوز هم در جوامع اسلامى، آثارى از همان افكار جاهلى وجود دارد، و هنوز كم نیستند خانوادههایى كه از تولد پسر خوشحال و از نوزاد دختر ناراحت مى شوند، و یا لا اقل تولد پسر را بر دختر ترجیح مى دهند.
البته ممكن است شرائط خاص اقتصادى و اجتماعى در رابطه با وضع زنان در جوامع كنونى یكى از علل اینگونه عادات و رسوم غلط بوده باشد، ولى هر چه هست باید عموم مسلمانان با این طرز فكر مبارزه كنند، و ریشههاى اجتماعى و اقتصادى آن را بسوزانند كه اسلام نمى پسندد، بعد از چهارده قرن پیروانش به افكار جاهلى باز گردند، و این یك نوع جاهلیت ثانوى است.
تبیان
صفحات: 1· 2