خاطراتي از دفاع مقدس *مثل حسين عليه السلام مثل عباس عليه السلام*
مثل حسين عليه السلام مثل عباس عليه السلام
اومده بود مرخصي. نصف شب بود كه با صداي ناله اش از خواب پريدم. رفتم پشت در اتاقش. سر گذاشته بود به سجده و بلند بلند گريه مي كرد؛ مي گفت:«خدايا اگر شهادت را نصيبم كردي مي خوام مثل مولايم امام حسين عليه السلام سر نداشته باشم. مثل علمدار حسين عليه السلام بي دست شهيد شم.»
وقتي جنازه اش رو آوردند، سر نداشت. يك دستش هم قطع شده بود، همون طور كه دوست داشت.
راوي: پدر شهيد ماشاءالله رشيدي