بنز یا وانت؟
هر شب منبر که تمام می شد یک نفر که ماشین داشت استاد را به منزل می رساند. آن شب دو نفر برای بردن استاد جلو آمدند یک مرسدس بنز با کلاس – که فکر نمی کنم اگر تا مشهد هم یکسره می رفت آدم احساس خستگی می کرد – و یک وانت بار رنگ و رو رفته – که از گلگیر کج و کوله اش که با بتونه کاملاً ماست مالی شده بود، می شد فهمید که داخلش چه خبره و هر کس داخلش بشینه تا رسیدن به منزل معده و روده اش یکی می شد. همه منتظر بودند که استاد سوار کدام یک می شود. استاد به طرف مرسدس بنز کولردار رفت. راننده وانت بار بگی نگی پوست صورتش شل شده بود که با تعجب دید استاد بعد از چند کلمه صحبت با راننده بنز به سوی وانت بار آمد، عبا را جمع کرد و داخل وانت نشست. راننده وانت داشت پَر در می آورد.
استاد که رفت راننده بنز پیش ما آمد و گفت:
… حاج آقا از من عذرخواهی کرد و گفت اولاً راننده وانت یک لحظه از شما زودتر به من تعارف کرد. ثانیاً اگر سوار ماشین شما بشم ممکنه این بنده خدا ناراحت بشه و فکر کنه چون ماشینش وانت بوده سوار نشدم. اگر اجازه بدید با وانت برم.