*وقتی دختر دو ساله ی عارف بالله حاج سید هاشم حدّاد، به نام فاطمه فوت می کند…
*ایشان فرمودند: مرگ او در شب بود،و ما او را در کنار اطاق نهادیم تا فردا دفن نمائیم. من قدری به او به نظر بچّه نگاه می کردم؛ یعنی کودکی از دنیا رفته است و آنقدر حائز اهمّیّت نیست.
*همان شب دیدم نفس او را که از گوشه اطاق بزرگ شد، و تمام خانه را فرا گرفت. کمکم بزرگتر شد و بدون فاصله تمام دنیا را گرفت
*آن طفل حقیقت خود را نشان می داد که من با اینکه کودکم چقدر بزرگم.
*ایشان می فرمودند : این عظمت حقیقی اوست.
پس ما باید به اطفال خود احترام گذاریم و به نظر بزرگ به آنها بنگریم.زیرا که بزرگند؛ و ما ایشان را خُرد میپنداریم.
* ابراهیم پسر دوساله ی رسول الله بقدری بزرگ بود که اگر میماند، به مثابه ی خود پیغمبر بزرگ میشد. کأنّه پیغمبر همان فرزندش ابراهیم است که بزرگ شده، و ابراهیم همان پیامبر است.
*می فرمودند: قنداقه نوزادان را تا چند ماهگی در مجالس علم و محافل ذکر و عزای حسینی که نام حضرت سیّد الشّهداء برده میشود ببرند؛
* چرا که نفس طفل همچون مغناطیس است و علوم و اوراد و اذکار و قُدّوسیّت روح امام حسین را جذب می کند.
* طفل گرچه زبان ندارد ولی درک می کند، و روحش در دوران کودکی اگر در مجالس معصیت برده شود، آن جرم و گناه او را آلوده می کند؛
و اگر در مجالس ذکر و عبادت و علم برده شود، آن پاکی و صفا را به خود می گیرد.
*نفس بچّه آثار خوب یا بد را ثبت می کند و تا آخر عمر در وی ثابت میماند و جزو فطرت وی حساب میشود….
**روح مجرّد,زندگی نامه سید هاشم حداد به زبان علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی