وَ مِنْ خُطْبَة لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ
از خطبه هاى آن حضرت است
در حمد الهى و ستايش پيامبر و عجايب آفرينش
الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لاتُدْرِكُهُ الشَّواهِدُ، وَلاتَحْويهِ الْمَشاهِدُ،
خدايى را حمد كه حواس او را درنيابد، مكانها فرايش نگيرند،
وَ لا تَراهُ النَّواظِرُ، وَ لاتَحْجُبُهُ السَّواتِرُ، الدّالِّ عَلى قِدَمِهِ بِحُدُوثِ
چشمها او را نبينند، و پرده هاى پوشنده او را نپوشانند، همان كه حادث بودن مخلوقاتش دليل بر
خَلْقِهِ، وَ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلى وُجُودِهِ، وَ بِاشْتِباهِهِمْ عَلى
ازلى بودن او، و به وجود آمدن موجودات برهان وجود اوست، و شبيه بودن مخلوقات به يكديگر گواه
اَنْ لا شِبْهَ لَهُ. الَّذى صَدَقَ فى ميعادِهِ، وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبادِهِ،
بر اين كه او را شبيهى نيست. خداوندى كه در وعده اش صادق، و از اينكه به بندگان خود ستم كند به دور است،
وَ قامَ بِالْقِسْطِ فى خَلْقِهِ، وَ عَدَلَ عَلَيْهِمْ فى حُكْمِهِ. مُسْتَشْهِدٌ
در ميان عبادش به قسط، و در حكم كردن بر آنان به عدالت رفتار كند. به حادث
بِحُدُوثِ الاَْشْياءِ عَلى اَزَلِيَّتِهِ، وَ بِما وَسَمَها بِهِ مِنَ الْعَجْزِ عَلى
بودن اشياء بر ازليّتش، و به داغ ناتوانى كه بر موجودات نهاده بر
قُدْرَتِهِ، وَ بِمَا اضْطَرَّها اِلَيْهِ مِنَ الْفَناءِ عَلى دَوامِهِ.
قدرتش، و به مرگ و فناى مخلوقات كه گريزى از آن قرار نداده بر دائمى بودنش گواه آورد.
واحِدٌ لا بِعَدَد، وَ دائِمٌ لا بِاَمَد، وَ قائِمٌ لا بِعَمَد. تَتَلَقّاهُ الاَْذْهانُ
يكى است نه به عدد، هميشگى است نه به زمان، برپاست نه با كمك پشتيبان. ذهن ها او را دريابند نه
لا بِمُشاعَرَة، وَ تَشْهَدُ لَهُ الْمَرائى لا بِمُحاضَرَة. لَمْ تُحِطْ بِهِ الاَْوْهامُ،
بهوسيله حواس، و ديده ها وجودش را گواهى دهند نه بر وجه حضور حسّى. انديشه ها به او احاطه نكرد
بَـلْ تَجَـلّـى لَهـا بِهـا، وَ بِهَـا امْتَنَـعَ مِنْـها،
بلكه به انديشه ها نزد انديشه ها تجلّى نمود، و به انديشه ها وانمود كه انديشه ها به او احاطه ندارند،
وَ اِلَيْها حاكَمَها. لَيْسَ بِذى كِبَر امْتَدَّتْ بِهِ النِّهاياتُ فَكَبَّرَتْهُ
و انديشه ها را در اين زمينه قاضى قرار داد. بزرگى او همچون اجسام و اجساد بر اساس
تَجْسيماً، وَ لا بِذى عِظَم تَناهَتْ بِهِ الْغاياتُ فَعَظَّمَتْهُ تَجْسيداً،
طول و عرض و حجم و عمق و بدايت و نهايت نيست تا در جسم و حجم بزرگ آيد،
بَلْ كَبُرَ شَأْناً، وَ عَظُمَ سُلْطاناً.
بلكه شأنش بزرگ، و سلطنتش عظيـم اسـت.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الصَّفِىُّ، وَ اَمينُهُ الرَّضِىُّ،
و شهادت مى دهم كه محمّد بنده و رسول برگزيده، و امين پسنديده اوست،
صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. اَرْسَلَهُ بِوُجُوبِ الْحُجَجِ، وَ ظُهُورِ الْفَلَج ِ،
درود خدا بر او و آلش باد. او را با دلايل الزام كننده، و پيروزى آشكار،
وَ ايضاح ِ الْمَنْهَج ِ، فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِها، وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ
و راه روشن فرستاد، او هم رسالت حق را آشكارا به مردم رساند، و انسانها را به راه راست واداشت و
دالاًّ عَلَيْها، وَ اَقامَ اَعْلامَ الاِْهْتِداءِ وَ مَنارَ الضِّياءِ، وَ جَعَلَ اَمْراسَ
راه را به آنان نماياند، و نشانه هاى هدايت و مشعل روشن دين را به پا كرد، و رشته هاى
الاِْسْلامِ مَتينَةً، وَ عُرَى الاْيمانِ وَثيقَةً.
اسلام را محكم، و دستگيره هاى ايمان را استوار نمود.
مِنْها فى صِفَةِ عَجيبِ خَلْقِ اَصْناف مِنَ الْحَيَوانِ
از اين خطبه است در توصيف عجايب آفرينش اصنافى از حيوانات
وَ لَوْ فَكَّرُوا فى عَظيمِ الْقُدْرَةِ وَ جَسيمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا اِلَى
اگر مردم در عظمت قدرت و بزرگى نعمت حق انديشه مى نمودند،به راه مستقيم
الطَّريقِ، وَ خافُوا عَذابَ الْحَريقِ، وَلكِنِ الْقُلُوبُ عَليلَةٌ، وَالْبَصائِرُ
بازگشته، و از عذاب سوزان مى ترسيدند، اما دلها بيمار، و ديده ها
مَدْخُولَةٌ. اَلا يَنْظُرُونَ اِلى صَغيرِ ما خَلَقَ كَيْفَ اَحْكَمَ خَلْقَهُ، وَ اَتْقَنَ
عيبناك است. آيا به كوچك ترين چيزى كه آفريده دقت نمى كنند كه چگونه خلقتش را محكم، و
تَرْكيبَهُ، وَ فَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ، وَ سَوّى لَهُ الْعَظْمَ وَالْبَشَرَ؟!
تركيبش را استوار كرد، و براى آن گوش و چشم قرار داد، و به استخوان و پوست آراست؟!
اُنْظُرُوا اِلَى النَّمْلَةِ فى صِغَرِ جُثَّتِها، وَ لَطافَةِ هَيْئَتِها، لا تَكادُ تُنالُ
مورچه را با جثّه كوچك، و ظرافت اندامش بنگريد، به گونه اى است كه نمى توان او را
بِلَحْظِ الْبَصَرِ، وَ لا بِمُسْتَدْرَكِ الْفِكَرِ، كَيْفَ دَبَّتْ عَلى اَرْضِها،
با گوشه چشم ديد، و به انديشه درك كرد، چگونه به نرمى روى زمين راه مى رود،
وَ صُبَّتْ عَلى رِزْقِها، تَنْقُلُ الْحَبَّةَ اِلى جُحْرِها، وَ تُعِدُّها فى
و بر رزقش مى جهد، دانه را به لانه مى برد، و در قرارگاهش
مُسْتَقَرِّها، تَجْمَعُ فى حَرِّها لِبَرْدِها، وَ فى وِرْدِها لِصَدَرِها،
قرار مى دهد، به تابستان براى زمستان جمع مى كند، و به وقت آمدن براى زمان بازگشتن مهيّا مى نمايد،
مَكْفُولَةٌ بِرِزْقِها، مَرْزُوقَةٌ بِوَفْقِها، لايُغْفِلُهَا الْمَنّانُ،
خدايش ضامن روزى او شده، و او را موافق حالش رزق داده، خداوند منّان از او غفلت ندارد،
وَ لايَحْرِمُهَا الدَّيّانُ وَلَوْ فِى الصَّفَا الْيابِسِ، وَالْحَجَرِ الْجامِسِ.
و پروردگار ديّان محرومش نمى گذارد، گرچه در ميان سنگى خشك و سخت باشد!
وَ لَوْ فَكَّرْتَ فى مَجارى اَكْلِها، فى عُلْوِها وَ سُفْلِها، وَ ما فِى الْجَوْفِ
و اگر در مواضع جريان غذاى او، در بالا و پايين، و آنچه در درون اوست
مِنْ شَراسيفِ بَطْنِها، وَ ما فِى الرَّأْسِ مِنْ عَيْنِها وَ اُذُنِها، لَقَضَيْتَ مِنْ
از جوانب اضلاع شكمش، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش بينديشى، هرآينه از آفرينشش
خَلْقِها عَجَباً، وَ لَقيتَ مِنْ وَصْفِها تَعَباً. فَتَعالَى الَّذى اَقامَها عَلى
به تعجّب آيى، و از وصفش به رنج و تعب افتى. بلندمرتبه است خدايى كه مورچه را به روى دست و
قَوائِمِها، وَ بَناها عَلى دَعائِمِها، لَمْ يَشْرَكْهُ فى فِطْرَتِها فاطِرٌ،
پايش واداشت، و او را بر پايه اين اعضا بنا كرد، كسى با او در اين برنامه شريك نبود،
وَ لَمْ يُعِنْهُ فى خَلْقِها قادِرٌ. وَ لَوْ ضَرَبْتَ فى مَذاهِبِ فِكْرِكَ لِتَبْلُغَ
و قدرتمندى در آفرينش آن او را كمك نداد. و اگر راههاى انديشه ات را تا رسيدن به انتهايش
غاياتِهِ، ما دَلَّتْكَ الدَّلالَةُ اِلاّ عَلى اَنَّ فاطِرَ النَّمْلَةِ هُوَ فاطِرُ النَّخْلَةِ،
طى كنى، جز به اين حقيقت نمى رسى كه آفريننده مورچه همان آفريننده نخله خرماست،
لِدَقيقِ تَفْصيلِ كُلِّ شَىْء، وَ غامِضِ اخْتِلافِ كُلِّ حَىٍّ.
به خاطر دقت گونه گونى كه در هر چيز، و پيچيدگى اختلافى كه در هر زنده اى به كار گرفته شده است.
وَ مَا الْجَليلُ وَ اللَّطيفُ، وَ الثَّقيلُ وَالْخَفيفُ، وَ الْقَوِىُّ وَ الضَّعيفُ
بزرگ و كوچك، سنگين و سبك، قوى و ضعيف
فى خَلْقِهِ اِلاّ سَواءٌ، وَ كَذلِكَ السَّماءُ وَ الْهَواءُ، وَالرِّياحُ وَالْماءُ.
در عرصه گاه خلقتش نيست مگر اينكه نسبت به قدرت او مساويند، و چنين است آسمان و هوا، و باد و آب.
فَانْظُرْ اِلَى الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، وَ النَّباتِ وَ الشَّجَرِ، وَالْماءِ
به خورشيد و ماه، گياه و درخت، آب
وَ الْحَجَرِ، وَاخْتِلافِ هذَا اللَّيْلِ وَالنَّهارِ، وَ تَفَجُّرِ هذِهِ الْبِحارِ،
و سنگ ، آمد و شد اين شب و روز، روان شدن اين درياها،
وَ كَثْرَةِ هذِهِ الْجِبالِ، وَ طُولِ هذِهِ الْقِلالِ، وَ تَفَرُّقِ هذِهِ اللُّغاتِ،
وجود اين كوههاى بسيار، درازى اين قلّه ها، و اختلاف اين لغات و زبانهاى
وَالاَْلْسُنِ الْمُخْتَلِفاتِ. فَالْوَيْلُ لِمَنْ اَنكَرَ الْمُقَدِّرَ، وَ جَحَدَ الْمُدَبِّرَ.
گوناگون دقّت كن. واى به حال كسى كه آفريننده را انكار، و تدبيركننده را باور نداشته باشد.
زَعَمُوا اَنَّهُمْ كَالنَّباتِ ما لَهُمْ زارِعٌ، وَ لا لاِخْتِلافِ صُوَرِهِمْ
بى خبران گمان مى كنند كه آنان همچون گياه بيابانى بدون زارع اند، و صورتهاى متنوّع آنان را
صانِعٌ، وَ لَمْ يَلْجَاُوا اِلى حُجَّة فيمَا ادَّعَوْا، وَ لا تَحْقيق
آفريننده اى نيست، اينان براى مدّعاى باطل خود دليلى ندارند، و براى آنچه در باطن خود باور كرده اند
لِما اَوْعَوْا. وَ هَلْ يَكُونُ بِناءٌ مِنْ غَيْرِ بان، اَوْ جِنايَةٌ مِنْ غَيْرِ جان؟!
تحقيقى ننموده اند. آيا ساختمانى بدون بنا كننده، يا جنايتى منهاى جنايتكار ممكن است؟!
وَ اِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِى الْجَرادَةِ، اِذْ خَلَقَ لَهَا عَيْنَيْنِ حَمْراوَيْنِ،
و اگر مى خواهى در رابطه با ملخ بگو، كه خداوند براى او دو چشم قرمز،
وَ اَسْرَجَ لَها حَدَقَتَيْنِ قَمْراوَيْنِ، وَ جَعَلَ لَها السَّمْعَ الْخَفِىَّ، وَ فَتَحَ
و دو حدقه تابان ، و گوش پنهان آفريده ، و براى او
لَهَا الْفَمَ السَّوِىَّ، وَ جَعَلَ لَهَا الْحِسَّ الْقَوِىَّ، وَ نابَيْنِ بِهِما تَقْرِضُ،
دهانى مناسب گشوده، و به او حسّى توانا عنايت كرده، و دو دندانى داده كه با آنها مى چيند و جدا مى كند،
وَ مِنْجَلَيْنِ بِهِما تَقْبِضُ، يَرْهَبُهَا الزُّرّاعُ فى زَرْعِهِمْ، وَ لايَسْتَطيعُونَ
و دو داس كه با آنها چيزى را مى گيرد، كشاورزان براى زراعتشان از او بيم دارند، و براى دفع او
ذَبَّها وَ لَوْ اَجْلَبُوا بِجَمْعِهِمْ، حَتّى تَرِدَ الْحَرْثَ فى نَزَواتِها،
گرچه با هم همدست شوند عاجزند ، تا با جَست و خيزهايش به كشتزار آيد،
وَ تَقْضِىَ مِنْهُ شَهَواتِها، وَ خَلْقُها كُلُّهُ لا يَكُونُ اِصْبَعاً مُسْتَدِقَّةً!
و خواسته هاى خود را برآورده نمايد، در صورتى كه جسم او به اندازه يك انگشت باريك بيش نيست!
فَتَبارَكَ اللّهُ الَّذى يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِى السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ طَوْعاً
پس بزرگ و خجسته است خداوندى كه هر كس در آسمانها و زمين است به اختيار و اضطرار به
وَ كَرْهاً، وَ يُعَفِّرُ لَهُ خَدّاً وَ وَجْهاً، وَ يُلْقى اِلَيْهِ بِالطّاعَةِ سِلْماً
پيشگاهش سجده مى برد، و براى او گونه و چهره بر خاك مى سايد، و او را به حالت تسليم و درماندگى
وَ ضَعْفاً، وَ يُعْطى لَهُ الْقِيادَ رَهْبَةً وَ خَوْفاً. فَالطَّيْرُ مُسَخَّرَةٌ لاَِمْرِهِ.
اطاعت مى كند، و از بيم و خوفْ عنان زندگى به دست او مى نهد. پرندگان مسخّر فرمان اويند،
اَحْصى عَدَدَ الرّيشِ مِنْها وَالنَّفَسِ، وَ اَرْسى قَوائِمَها عَلَى النَّدى
شماره پر و بال و نفس زدن آنان را مى داند، و پاى آنان را در جاى ترى و خشكى استوار
وَ الْيَبَسِ، وَ قَدَّرَ اَقْواتَها، وَ اَحْصى اَجْناسَها. فَهذا غُرابٌ وَ هذا
نموده است، روزىِ آنان را مقدر فرموده، و بر اصناف آنان آگاهى دارد. اين كلاغ، اين
عُقابٌ، وَ هذا حَمامٌ وَ هذا نَعامٌ، دَعا كُلَّ طائِر بِاسْمِهِ، وَ كَفَلَ لَهُ
عقاب، اين كبوتر، و اين شترمرغ است، هر پرنده اى را به نامش خوانده، و رزقش را
بِرِزْقِهِ. وَ اَنْشَاَ السَّحابَ الثِّقالَ، فَاَهْطَلَ دِيَمَها، وَ عَدَّدَ قِسَمَها،
ضامن گشته. ابر سنگين را به وجود آورد، و باران پى در پى از آن بريخت، و سهم هر سرزمين را معين فرمود،
فَبَلَّ الاَْرْضَ بَعْدَ جُفُوفِها، وَ اَخْرَجَ نَبْتَها بَعْدَ جُدُوبِها.
پس زمين را پس از خشكى سيراب كرد، و بعد از خشكسالى گياهش را روياند.