امروز سالگرد شهداي جمعه خونين 17 شهريور 1357 است. در آن زمان فضا، فضاي مسلسل، گلوله،گاز اشكآور، خون و آتش بود. شعارها در زمان حادثه اين بود:
نهضت ما حسيني است، رهبر ما خميني است
حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روحالله
برادر ارتشي، چرا برادر كشي؟
مردم به خيابان ريخته بودند تا اعتراض كنند، اما نه با آشوب و بلوا، بلكه آرام و متين. مردان و جوانان پيشاپيش و زنان در حصار آنان. گروهي فرصتطلب از احزاب متشكل چپ هم آمده بودند كه قصدشان ويرانگري با شعارهاي ضدملي بود. اما شهداي 17 شهريور پيش از شهادت از خداوند تنها فيض شهادت را آرزو ميكردند. شعارشان مسالمتآميز بود: ما بتشكنيم، شيشهشكن نيستيم.
حتي دستان خود را مقابل سينماها و بانكها حلقه ميزدند و از كساني كه در ميانشان بلوا راه ميانداختند دوري جسته و آنها را از خود دور ميكردند.
روز قبل از آن، مردها در خيابان سنگ جمع ميكردند، اما نه براي پرتاب به نظاميان يا اماكن شهري بلكه براي اقامه نماز جماعت؛ چرا كه آنجا شهري وجود نداشت. پيرمردي مسيحي را ديدند كه براي مردم مسلمان تعدادي روزنامه آورد تا روي آنها نماز بخوانند. همهچيز بوي صلح و دوستي ميداد و هيچكس انتظار خشونت را نداشت. اما از ساعت 6 بامداد جمعه كه بدون اطلاع قبلي نخستوزير وقت شريف امامي، راديو در 11 شهر حكومت نظامي اعلام كرد مردم تهران ديگر نميتوانستند دست از نهضت خود بردارند. به ميدان ژاله رفتند و همان ساعت به سربازان دستور تيراندازي به سوي مردم صادر شد. خيلي از مردم حتي از حكومت نظامي اطلاعي نداشتند. ساعاتي بعد در ميدان ژاله رگبار مسلسلها قطع نميشد و موتورسوارها اجساد شهدا را فريادزنان به سوي بيمارستانها ميبردند و شيون ميكردند. يك هليكوپتر هم در آسمان چرخ ميزد اما نه براي فيلمبرداري كه براي به گلوله مسلسل بستن مردم.
بيمارستانها مملو از مجروحين و شهدا شده است و ساعاتي بعد از وقوع حادثه چيزي جز بوي دور و گاز اشكآور به مشام ساكنان شهر نميرسد. در ميان شهيدان جنازههاي سربازان باايماني هم بود كه به جاي مردم فرماندهان خود را هدف قرار داده بودند. به چشم هركس آنصحنه شگفتانگيز تاريخي را ديده بود، با آنچه قبلاً از قيام عاشورا و حادثه كربلاي حسيني شنيده بود تفاوتي نداشت.
اسدالله بادامچيان ميگويد: آن روز نزديك 100 كودك از دو سال به پايين شهيد شدند كه در يكي از سالنهاي بهشت زهرا روي سينه هريك، يك شاخه گل ميخك قرار داده بودند و متاسفم كه آن روز كسي از آنها عكسبرداري نكرد. البته خبرنگاران مطبوعات كم و بيش از صحنههاي جمعه خونين ميدان شهدا عكس و تصوير و گزارش تهيه كرده بودند، اما تنها عكسي كه جگر هر انسان دردمند را به جوش ميآورد همان صحنه معروف تيراندازي نظاميان سفاك شاه است كه خيابان ژاله را مقابل اداره برق نشان ميدهد در حالي كه از كشته پشته ساختهاند و شهيدان جمعه خونين و پيروزي شكوهمند و موعود انقلاب اسلامي را در خون خويش پيشاپيش جشن گرفتند.
يادداشت عليرضا صفاري نویسنده یا گزارشگر
سازمان تبليغات اسلامي