برخورد زیباي پیامبر
اَنَس بن مالک یازده سال در خدمت پیامبر خدا بود. داستانهاي زیبایی از سیره و رفتار و
اخلاق آن حضرت نقل میکند. میگوید: در محضر پیامبر خدا بودم. بر دوش پیامبر عبایی بود
که حاشیه اي خش داشت. یک عرب بادیهنشین و بیفرهنگ با دو شتر نزد حضرت آمد و
عباي آن حضرت را گرفت و محکم کشید. آنچنانکه گردن آن حضرت آزرده شد. و همانند
کسی که از پیامبرطلب دارد، با بی ادبی گفت :« یا مُحَمَّدُ اِحْمَلْ بَعیريَّ هذینِ مِنْ مالِ الِله
الَّذي عِنْدَكَ فَاِنَّکَ لا تَحْمِلُ لِی مِنْ مالِکَ وَ لا مالِ اَبیکَ؛اي محمد، این دو شتر مرا از مال
خدا که نزد توست پر کن. گمان نکن که از مال خودت یا مال پدرت به من میدهی » اینها
مال خداست.
اگر ما بودیم حتماً با او درگیر میشدیم. اما پیامبر(ص) خدا سکوت کردند. بعد فرمودند:
« المالُ مالُ الِله وَ اَنَا عَبْدُهُ؛ مال، مال » خداست و من بندة اویم آنگاه فرمودند: « وَ یُقادُ
مِنْکَ یا اعرابیّ ما فَعَلْتَ بی؛ با این برخورد تندي که کردي من هم باید قصاص » کنم عرض
کرد: نه. فرمودند: چرا؟ عرض کرد:
« لِاَنَّکَ لا تُکافئُ بالسَّیِّئَۀِ؛ چون شما به بدي مکافات نمیکنی » پیامبر هم تبسم فرمودند:
آنگاه فرمان دادند تا یک بار شتر گندم و یک بار شتر خرما به او بدهند.
پیامبر نه تنها او را مؤاخذه نکردند، بلکه به او هدایا هم دادند. این برخوردهاي پیامبر بود که
تحول عجیبی در عالم به وجود آورد.
خداوند به برکت اهلبیت: به همۀ ما اخلاق پسندیده عنایت فرماید!
داستان زیبایی بود شما به بدی مکافات نمی کنی