هرشبی گویم که فردا یارم آید از سفر
چون که فردا می شود گویم که فردای دگر
آنقدر امروز و فردا انتظارش می کشم
عاقبت روز فراق یار می آید به سر
چون بیاید بوسه برخاک کف پایش زنم
تا نماید لحظه ای برحال زار من نظر
من که می دانم می آید آخر آن دلدار من
لیک می ترسم نباشد آن زمان از من اثر
سلام بر خورشید جهان تاب، برجان جهان، برجمال الله
خدا رو شکر می گوییم که اینجا درمحفل عشاق نشسته ام درمیان تشنگان ظهور در جمع منتظران و دیدگان همه از اشک جاری؛ چه می نگرند کاشی های سبز مسجد جمکرانت را یا وصل دلدادگیت را ؟! دعا از بهر فرج می خوانند، بار غم تو دارند یابن الحسن همه دیدار تواند آقاجان ای نجات بخش هستی بخش بیا.
بله می دانم انتظار عجیبی است تو دربین منتظران هم غریبی آقای من…….
عجیب تر آنکه نبودنت آسان شده برایمان عادت و همه همچون کودکانه سپرده ایم دل به بازی قسمت و بی خبال نشسته ایم؛ نه کوششی نه تلاشی نه وفایی فقط نشسته می گوییم خدا کند که بیایی، بیا ای طبیب دین، بیا آقا جان، بیا ای آیه نور، ای دولت عدل
بله این سرزمین واژه هایش وارونه است اینجا پوشش مرد و زن، جایگاه کوچک و بزرگ …..همه و همه چیز اینجا وارونه است جایی که گنج، جنگ می شود؛ درمان، نامرد می شود؛ قهقه، هق هق میشود؛ اما درد همان درد است. آقاجان یابن الحسن دلم آرامش وارونه می خواهد.
«التماس دعا»
نوشته شده توسط : رجایی طلبه پايه چهارم در اردوی زیارتی جمکران