اشاره
درباره ی «قصد و مقصود و آخر و اول»، «اولین خلق و آخرین مرسل» حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم سخن بسیار گفته شده است؛ با این همه، این نوشته در بضاعت کوتاه خود حاوی نکته هایی شنیدنی است.
نیاکان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از فرزندان پیامبر بزرگ خدا حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام است. نام اجداد آن حضرت تا حضرت ابراهیم در کتاب های سیره و تاریخ آمده است.پدر و نیاکان نزدیک ایشان عبارتند از: عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبد مناف، قصی، کلاب، مره، کعب، لوی، غالب، فهر مالک، نضر، کنانه، خزیمه، مدرکه، الیاس، مضر، نزار، معد، عدنان.
تمامی نیاکان آن حضرت به شهادت کتاب های سیره و تاریخ از اشخاص بزرگوار و سرشناس قریش و مورد احترام جامعه عرب بودند.
قریش، قبیله پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
قریش، در جامعه عرب آن روزگار موقعیت ممتاز و بی مانندی داشت. این قبیله و تیره های وابسته به آن در اداره مکه که مکانی مقدس و مورد احترام همگان بود، چند مسئولیت محوری بر عهده داشتند: 1. پرده برداری حرم(الحجابه) 2. آب رسانی به زائران(السقایه) 3. پذیرایی مهمانان(الرفاده) 4. امور نظامی و دفاعی(اللواء) قریش، شش ماه از سال را در دو کوچ تابستانی و زمستانی و سفرهای تجاری می گذراندند و در موسم حج نیز به بازارهای مکه رونق بسیار می بخشیدند، در نتیجه تمام قبیله های عرب در پی برقراری رابطه با این قبیله بودند.
>
عبدالله پدر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
عبدالله 81 سال قبل از هجرت که مقارن با بیست و چهارمین سال حکومت انوشیروان ساسانی بود، چشم به جهان گشود. عبدالمطلب در میان فرزندان خود به عبدالله بیش از دیگران علاقه نشان می داد. این محبت به سبب برخی بشارت ها و نشانه هایی بود که کم و بیش از کاهنان و دانشمندان ادیان آن زمان شنیده بود. آنها به وی گفته بودند که از صُلب عبدالله پسری به دنیا خواهد آمد که از طرف خداوند به نبوت مبعوث می شود و شریعت او به دورترین نقاط جهان خواهد رسید.
برای عبدالله سه کنیه: ابوقُشم، ابومحمد و ابواحمد ذکر شده و لقب او نیز ذبیح است.
فرزند دو ذبیح
نقل شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«انا ابن الذبیحین؛ من فرزند دو ذبیح هستم.» روزی از امام رضا علیه السلام پرسیدند، منظور پیامبر از این سخن چه بوده است؟ امام فرمود:«یعنی]ایشان[از نسل اسماعیل بن ابراهیم و عبدالله بن عبدالمطلب است». داستان ذبیح بودن اسماعیل معلوم است اما داستان ذبیح بودن عبدالله بن عبدالمطلب از این قرار است که عبدالمطلب نذر کرده بود که اگر خداوند به او ده فرزند پسر عطا کند، یکی از آنها را در راه خدا ذبح کند. چون شمار فرزندان پسر او به ده نفر رسید، همه فرزندان را به درون کعبه برد و قرعه زد، قرعه به نام عبدالله، محبوب ترین فرزندش افتاد. عبدالمطلب قرعه را چند بار تکرار کرد، ولی هر بار قرعه به نام عبدالله درآمد. بنابراین، مصمم شد که عبدالله را در راه خدا ذبح کند، ولی بزرگان قریش او را از این کار منع کردند و به او پیشنهاد دادند که میان شترها و فرزندش قرعه زند. سرانجام وقتی میان صد شتر و عبدالله قرعه کشی کردند، قرعه به نام شترها افتاد. عبدالمطلب سه بار این قرعه را تکرار کرد و هر سه بار، قرعه به نام شترها درآمد. پس آن صد شتر را به جای عبدالله در راه خدا قربانی کرد و گوشت آنها را میان مردم تقسیم کرد و از آن تاریخ، عبدالله به لقب ذبیح شهرت یافت.
نوری از پیامبر
در میان فرزندان عبدالمطلب و جوانان قریش، عبدالله چهره ای بسیار نورانی و درخشان داشت. جمال و کمال او به اندازه ای بود که دختران طایفه های گوناگون آرزوی همسری او را داشتند. عالمان یهود در کتاب های آسمانی خود ویژگی های عبدالله، پدر پیامبر اسلام را خوانده بودند و از راه های مختلف دریافته بودند که عبدالله به دنیا آمده است و در مکه زندگی می کند. پس عده ای از آنها به طور محرمانه به مکه آمدند و وقتی در مکه سراغ عبدالله را می گرفتند، مردم مکه می گفتند: عبدالله نوری درخشنده از خاندان قریش است. ولی دانشمندان یهود می گفتند: این نور از عبدالله نیست، بلکه از آنِ فرزندی است که از[صُلب] او به وجود می آید و پیامبر خدا خواهد بود.
مادر گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
آمنه دختر وهب بن عبدمناف- از بزرگان قبیله بنی زهره—بود. او در یکی از خاندان های بزرگ قریش دیده به جهان گشود و به برکت خانواده پاک و اصیلی که داشت با نیکوترین فضیلت های اخلاقی پرورش یافت. وی دختری بود که از چشم ها پنهان و از ابتذال، پاک و دور بود؛ به گونه ای که تاریخ نویسان از شکل و سیمای او حتی در دوران کودکی اش سخنی ننوشته اند، ولی به این نکته اشاره دارند که وقتی او را برای عبدالله بن عبدالمطلب خواستگاری کردند، آن روز از بهترین دختران قریش بود.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بیانی که نشان از طهارت، فضیلت و ارجمندی مادر بزرگوارشان دارد می فرمایند:«خداوند همواره مرا به صفا و پاکی از صلب های پاک به رحم های پاک منتقل می ساخت و هیچ نسبی به دو شاخه تقسیم نمی شد، مگر این که من در بهترین آنها بودم، تا هنگامی که در عالم شما وارد کرد و مرا از زشتی های دوران جاهلیت در امان نگه داشت.»
الهام به آمنه
چند ماهی از ازدواج عبدالله و آمنه نمی گذشت که اثر حمل در آمنه ظاهر شد. از خود ایشان نقل است که این حمل با حمل زنان دیگر بسیار فرق می کرد و از عوارضی که برای هر بانویی در این ایام پیش می آید خبری نبود. او می گوید:«از بارداری و سنگینی حمل چیری که زنان می فهمند، نفهمیدم. هر روز به این کودک علاقه مندتر می شدم و تا روزی که او را به دنیا آوردم هیچ گونه احساس ناراحتی نکردم. حتی در آغاز، نشانه ای از نشانه های بارداری در خود احساس نمی کردم تا اینکه روزی میان خواب و بیداری بودم که کسی نزد من آمد و گفت: آیا متوجه شده ای که باردار هستی؟ در پاسخ او گفتم: نه. آن کس گفت: تو به سرور و پیامبر این امت باردار شده ای. آن روز دوشنبه بود و از همان روز یقین کردم که باردار هستم».
حلیمه سعدیه، دایه آن حضرت
گفته اند چون خواستند نوزاد آمنه را به دایه ای بسپارند، کودک حاضر به خوردن شیر هیچ دایه ای نشد تا اینکه حلیمه سعدیه آمد. پس طفل را به او دادند و در کمال تعجب دیدند که نوزاد شروع به خوردن شیر او کرد. با این اتفاق، وجد و سرور، خاندان عبدالمطلب را فراگرفت. عبدالمطلب رو به حلیمه کرد و گفت: تو از کدام قبیله ای؟ حلیمه گفت: از بنی سعد. عبدالمطلب پرسید: اسمت چیست؟ وی گفت: حلیمه. عبدالمطلب از اسم و نام قبیله او بسیار مسرور شد و گفت:«آفرین، آفرین دو خوی پسندیده و دو خصلت شایسته، یکی سعادت و خوشبختی و دیگری حلم و بردباری[که] در آنها خیر دنیا و عزت ابد و آخرت است.»
در حقیقت، برگزیده شدن حلیمه سعدیه برای دایگی پیامبر یک تصادف نبود، بلکه تقدیر و خواست حساب شده الهی بود تا زمینه تربیت و پرورش شایسته رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از همان دوران نوزادی در دامن بانویی پاک و وارسته فراهم شود.
با برکت بودن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
حلیمه سعدیه درباره با برکت بودن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می گوید:«من پس از آن که تربیت نوزاد آمنه را به عهده گرفتم خواستم در همان مجلس در حضور مادرش وی را شیر دهم. پس سینه چپ خود را که شیر داشت در دهان او نهادم، ولی محمد آن را رها ساخت و به سینه راست من تمایل نشان داد، ولی من از روزی که بچه دار شده بودم شیری در سینه راست خود ندیده بودم. اصرار نوزاد آمنه مرا بر آن داشت که سینه راست بی شیر خود را در دهان او بگذارم و در کمال ناباوری، کودک شروع به مکیدن آن کرد و شیر از سینه جاری شد و این پیش آمد مرا بسیار متعجب کرد».
از همان آغاز بازگشت از مکه، وضع زندگی حلیمه سعدیه و شوهرش حارث دگرگون شد. حلیمه نقل می کند:«وقتی به برکت فرزند آمنه سینه هایم شیردار شد، نخست محمد صلی الله علیه و آله و سلم و سپس فرزندم عبدالله را شیر دادم و هر دو کودک به خواب رفتند. وقتی شوهرم برخاست و نزد شتر رفت با صحنه عجیبی رو به رو شد. شتر نیز بر خلاف انتظار پر شیر شده بود. پس آن را دوشید و خوردیم و همه سیر شدیم و آن شب را با کمال راحتی و آسودگی به سر بردیم. صبح حارث به من گفت: به خدا سوگند، کودک با برکتی نصیب تو شده است. گفتم: من نیز چنین گمان می کنم. وقتی زنان بنی سعد با همراهان خود به قصد بازگشت حرکت کردند ما نیز به راه افتادیم، پس با کمال تعجب مشاهده کردیم که چهارپایی که در زمان آمدن به مکه به زحمت راه می رفت چنان تند راه می رود که هیچ چهارپایی به تندی او راه نمی رفت تا جایی که زنان بنی سعد گفتند: ای دختر ابی ذؤیب، آهسته تر بران. مگر این همان چهارپایی نیست که در[هنگام] آمدن[به مکه] از راه رفتن بازمانده بود؟ گفتم: چرا همان است. زنان با تعجب گفتند: به خدا اتفاق تازه ای بر آن افتاده است و چون به سرزمین بنی سعد و خانه و کاشانه خود رسیدیم، از آن روز به بعد آثار خشک سالی برطرف شد و خیر و برکت همه جا را فراگرفت».
منبع: خانه خوبان
خدا فوت