گروههاي سياسي چپ (كمونيستها، تودهايها) با گرايشات متفاوت و گروه هاي مبارز مذهبي (مجاهدين خلق] منافقين[ و طلاب و …) و خط سومي ها، مسابقه و رقابت خستگي ناپذيري براي جذب زندانيان جديدالورود داشتند و تلاش مي كردند به هر ترفند و روشي اكثريت را به سوی خود جلب کنند و اين كثرت را به منزلة ابزار تحميل برتري تفكر و بينش خود به رخ رقبا بكشند. البته كم نبودند كساني كه استقلال فكري و عقيدتي خود را حفظ كرده، ضمن تعامل مثبت و سازنده با ساير گروه ها و دستجات، كوشش مي كردند از فرصت پيش آمده نیز ايام فراغت در زندان، كمال استفاده را جهت رشد شخصيت اعتقادي خود به كار بسته و براي زمان پس از آزادي و حضور تأثيرگذار در جامعه آماده شوند.
سيدعبدالله هم همين مشي و روش را پيش گرفت. او سازمان زدگي را آفت هر نوع تحقيق و داوري مي دانست و ميزان حقانيت نحله ها و گروندگان به مكاتب فكري و سياسي را، زاويه گرفتن آنها با احكام و مباني شريعت اسلام و قرآن و اهل بيت (ع) مي دانست و بيشترين اهتمام خود را براي كسب معارف ديني و آشنايي با قرآن به كار مي بست. و در اين راستا از مجالست و مصاحبت بزرگان بسياري در زندان بهره جست و مفتخر بود كه زندان برای او در حکم دانشگاه است.
در ماه هاي پاياني محكوميت سيدعبدالله، او را به زندان “اوين” منتقل كردند. وی در آن مدت كوتاه از محضر کسانی چون آيت الله شهيد هاشمي نژاد نیز بهره مند گرديد.
و سرانجام در اواخر تيرماه 1356 پس از سه سال و اندي اسارت توأم با تألمات و آزارهاي جسمي و روحي آزاد شد و به آبادان بازگشت. امّا اين پايان راه نبود و او همچنان مقاوم و نستوه عليه رژيم وابسته و خيانتكار پهلوي آشكار و پنهان فعاليت مي كرد.در سال57 در یک شب پاييزی، در ساعات منع رفت و آمد توسط مأموران حكومت نظامي دستگير شد و در زير شكنجه مأموران دست به اعتصاب غذا زد و پس از چند روز تحمل كتك و گرسنگي و تشنگي او را با حالتي رنجور و ناتوان آزاد كردند، امّا پس از بهبود و تجديد قوا باز هم پرچم مبارزه برافراشت و همچنان تا پيروزي انقلاب لحظه اي آرام نگرفت و همواره مصداق اين بيت شعر بود:
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم
موجيم كه آسودگي ما عدم ماست
ادامه دارد….
با سلام
ممنون از نظارت شما
موفق و موید باشید