?(قسمت ۲۳) ♻️خوشحال سوار موتور جواد شدم. رفتیم تا به یک تپه رسیدیم. به من گفت پیاده شو زود باش. ? بعد داد زد: سید یحیی، بیا سید یحیی خودش را رساند و سوار شد من به جواد گفتم: اینجا کجاست خط کجاست نیروها کجایند؟ ♻️جواد گفت: این آر پی جی را بگیر و برو… بیشتر »
کلید واژه: "سه دقیقه در قیامت"
?( قسمت 22) ✅اما بعد به سرعت تمام کارهایم درست شد و اعزام شدم. ?ناگفته نماند که بعد از ماجراهایی که در اتاق عمل برای من پیش آمد کل رفتار و اخلاق من تغییر کرد. ?دیگر خیلی مراقب بودم تاکسی را نرنجانم .حق الناس و … دیگر از آن شوخی ها و سرکار گذاشتن… بیشتر »
?(قسمت ۲۱) ✅شب با همسرم صحبت می کردیم خیلی از مواردی که برای من پیش آمده باورکردنی نبود. ☘️گفتم: لحظه آخر هم بهم گفتند به خاطر دعای همسر و دختری که در راه داری شفاعت شدی. ? به همسرم گفتم این هم یک نشانه است اگر این بچه دختر بود معلوم می شود که تمام این… بیشتر »
?(قسمت ۱۳) ?حتی به من گفتن اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگی خوبی داری نتیجه کارهای خیری است که برای هدایت دیگران انجام دادید. ✨شنیدم که مامور بررسی اعمال گفت: کوچکترین کاری که برای رضای خدا و در راه کمک به بندگان خود کشیده باشید آنقدر در… بیشتر »
? (قسمت ۷) ?مقدمه: ما که وسیله ایم و هیچ، اما بدونید واقعا خدا خیلی بهتون نظر داشته که توفیق خوندن این داستان رو بهتون داده… همه چیز مطابق با احادیث و روایات اهل بیت هست و واقعا مطالبیه که آدم رو زیر و رو میکنه… ♻️ادامه ماجرا: ?خیلی ناراحت… بیشتر »
?(قسمت ۶) ?هرچه شوخی کرده بودم اینجا جدی جدی ثبت شده بود.. اعمال خوب من همه از پرونده هم خارج میشد و به پرونده دیگران منتقل میشد. ?نکته دیگری که شاهد بودن اینکه هر چی به سنین بالاتر می رسیدم ثواب کمتری از نمازهای جماعت و هیئت ها در نامه عمل می دیدم.… بیشتر »