?(قسمت ۱۵) ?اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم. یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته. ♦️جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم… بیشتر »
کلید واژه: "انتشارات شهيد ابراهيم هادي"
?(قسمت ۱۳) ?حتی به من گفتن اینکه ازدواج شما به آسانی صورت گرفت و زندگی خوبی داری نتیجه کارهای خیری است که برای هدایت دیگران انجام دادید. ✨شنیدم که مامور بررسی اعمال گفت: کوچکترین کاری که برای رضای خدا و در راه کمک به بندگان خود کشیده باشید آنقدر در… بیشتر »
? (قسمت ۱۲) ?نکته جالب توجه این بود که ماجرای آن روز من کامل و با شرح جزئیات نوشته شده بود. ❤️جوان پشت میز گفت: عقرب مامور بود که تو را بکشد. اما صدقه ای که دادی مرگ تو را به عقب انداخت. ?لحظه فیلم مربوط به آن صدقه را دیدم. همان روز خانم من زنگ زد و… بیشتر »
?(قسمت ۱۱) ❎یادم افتاد که یکی از سربازان در زمان پایان خدمت چند جلد کتاب به واحد ما آورد و گذاشت روی طاقچه و گفت: اینها باشد اینجا تا سربازهایی که بعد می آیند در ساعات بیکاری استفاده کنند. ? کتابهای خوبی بود،یک سال روی تاقچه بود. سربازهایی که شیفت شب… بیشتر »
?(قسمت ۱۰) ✅در کتاب اعمال خودم چقدر گناهانی را دیدم که مصداق این ضربالمثل بود آش نخورده و دهن سوخته ♨️ شخصی در میان جمع غیبت کرده یا تهمت زده و من هم که غیبت را شنیده بودم در گناه او شریک شده بودم… ♨️چقدر گناهانی را دیدم که هیچ لذتی برایم نداشت و… بیشتر »
?(قسمت ۹) ☘️اینجا بود که یاد حدیث امام صادق علیه السلام افتادم:حرمت مومن از کعبه بالاتر است. ? در لابلای صفحات اعمال خودم به یک ماجرای دیگر از آزار مومنین برخوردم،کسی از دوستانم بود که خیلی با هم شوخی داشتیم و همدیگر را سرکار می گذاشتیم ✔️ یکبار در یک… بیشتر »
?(قسمت ۸) ?بعد از سقوط صدام در دهه هشتاد چندبار به کربلا رفته بودم. دریکی از این سفرها پیرمرد کرولالی با ما بود که مسئول کاروان به من گفت: میتوانی مراقب این پیرمرد باشی؟ ?خیلی دوست داشتم مثل تنها باشم و با مولای خود خلوت کنم اما با اکراه قبول کردم.… بیشتر »
? (قسمت ۷) ?مقدمه: ما که وسیله ایم و هیچ، اما بدونید واقعا خدا خیلی بهتون نظر داشته که توفیق خوندن این داستان رو بهتون داده… همه چیز مطابق با احادیث و روایات اهل بیت هست و واقعا مطالبیه که آدم رو زیر و رو میکنه… ♻️ادامه ماجرا: ?خیلی ناراحت… بیشتر »
?(قسمت ۶) ?هرچه شوخی کرده بودم اینجا جدی جدی ثبت شده بود.. اعمال خوب من همه از پرونده هم خارج میشد و به پرونده دیگران منتقل میشد. ?نکته دیگری که شاهد بودن اینکه هر چی به سنین بالاتر می رسیدم ثواب کمتری از نمازهای جماعت و هیئت ها در نامه عمل می دیدم.… بیشتر »
?(قسمت ۵) ?کنار هر نوشته چیزی شبیه یک تصویر کوچک وجود داشت. وقتی به آن خیره می شدیم مثل فیلم به نمایش در می آمد، درست مثل قسمت ویدئو در موبایل های جدید فیلم آن ماجرا را مشاهده میکردیم با تمام جزئیات. یعنی در مواجهه با دیگران حتی فکر افراد را هم… بیشتر »