حکایت؛
شهید مطهری(ره) می گوید: هشت سال نزد مرحوم آقای بروجردی اعلی الله مقامه درس خوانده بودم و حقیقتا به شخص ایشان خیلی اعتقاد داشتم، یعنی او را یک روحانی واقعی می دیدم، کاملا مؤمن، معتقد و خدا ترس بود، در کسالت قلبی که ایشان پیدا کرده بودند و به فوت ایشان منتهی شد، گفتند: یک روزی در همان حال، خیلی متأثر بود و گفت؛ خیلی ناراحتم از اینکه کاری نکرده ام و می روم، اطرافیان گفتند: ای آقا، این چه حرفی است که می فرمایید؟ شما الحمدلله اینهمه توفیق پیدا کردید، اینهمه خدمتها که شما انجام داده اید! ای کاش ما هم مثل شما بودیم، شما الحمدلله کارهایی که کردید خیلی درخشان است.
به این حرفها ایشان اعتنا نکردند و در جواب آنها این حدیث را خواندند: «خلص العمل فان الناقد بصیر بصیر»1 یعنی عمل را خالص کن، آن که عمل را محک می زند و می خرد (خداوند)، خیلی آگاه و بیناست، از زیر نظرش کوچکترین عمل مغشوشی بیرون نمی رود، یعنی چه! می گویید ما کار کردیم؟! از کجا معلوم در این عملهای ما واقعا خلوص داشته باشد؟ شما از کجا اینقدر مطمئن هستید که کارتان خدایی است.
این جمله باعث شد افرادی که بر بالین حضرت آقا حاضر بودند منقلب شده و اشک بریزند آقا با این همه عظمت و خدمت خالصانهای که داشت، باز هم از اخلاص عمل میگوید و نگران توشه آخرت خود است.2
ما برون را ننگريم و قال را ما درون را بنگريم و حال را 3
بحار، ج 13، ص 431
با اقتباس و ویراست از کتاب معاد
مولوی